شخصی

سرباز

در مورد فیلم سرباز (اگر دنبال میکنید)

1- تا حالا سربازی، فقط بخش کوچیکی از موضوع فیلم رو به خودش اختصاص داده. ولی خوب یک نکتۀ مثبت داره بحثی که در این فیلم شده و یک نکتۀ منفی:

نکتۀ مثبت: به خوبی توی این فیلم اشاره شده سربازی فقط برای کسایی توی این مملکت گزینه محسوب میشه که راهی به جز سربازی پیش راهشون نباشه. از همه جا مونده و از همه جا رونده باشن، بدون هیچ پارتی و راه دومی به جز سربازی.

نکتۀ منفی: سربازی راه نجاتی برای شخصیتی مثل شهاب معرفی شده. این حرف اصلا حقیقت نداره. سربازی رفتن کسی رو مرد نمیکنه، راه نجاتی هم برای کسایی که از همه جا در موندن جلو پاشون قرار نمیده. سربازی هیچی نیست جز هدر دادن دو سال از وقت و عقب موندن از زندگی برای دو سال بیشتر.

نکتۀ اضافی: بچه که بودم (سال 1997 یعنی من 9 ساله بودم)، پدر و مادرم یک آموزشگاه کنکور رو مدیریت می کردن، دخترانه بود، ما طبقۀ زیرزمین ساختمونش زندگی می کردیم. برای بوفه ش که پفک میخریدن، کیسه های بزرگ پفک رو میذاشتن توی پاگرد زیر زمین. پفکهای چیتوز بود. سال 97 به مناسبت پیروزی ایران جلو استرالیا، و صعود تیم ملی به جام جهانی 98 فرانسه، همه محصولات تجاری به نحوی محصولاتشون رو به جام جهانی ربط داده بودن. چیتوز کنار بلیطهایی که پشت بسته های پفکش چاپ میکرد و قول اعزام هواداربه فرانسه رو میداد، یک پاکت عکس فوتبالیست داخل بعضی بسته ها میذاشت. من کارم این بود که هر کیسه جدید پفک که میومد پاگرد، میرفتم سریع بسته عکسدار ها رو سوا میکردم و پفکاشو برمیداشتم. امکان نداشت عکس فوتبالیست برسه دست دخترهای آموزشگاه مامانم اینا. این از اختلاس منِ 9 ساله. خلاصۀ حرفم: وقتی قدرت یک کاری رو داشته باشی، وقتی چیز به درد بخوری اختیارش با تو باشه، امکان نداره بذاری قبل خودت به بقیه برسه، حتی اگه یه پسر 9 ساله باشی! اینو تعمیم بدین به موارد مهمتر. به قول یکی میگفت مردم رو جو گرفته، بورس اگر خوب بود اگر سود توش بود نظام امکان نداشت بذاره بیفته زیر دست مردم. #حرف_حساب

این حرف رو به سادگی میشه تعمیم داد به سربازی. سربازی خوبه؟ کسی تا حالا بچه مسئول یا بچه سفیر توی دوست و آشنا و فک و فامیل دیده که سربازی رفته باشه؟ مخصوصا ارگانهایی غیر از سپاه. تاحالا بچۀ مسئولی شده سرباز نیروی انتظامی بشه؟

من که شوهر خاله م سفیره، 3 تا پسر داره یکیشون یک ساعت سربازی نرفته (بزرگه زمان خاتمی که خرید آزاد شد خرید، ولی دوتای بعدی کاملا غیر قانونی و با پارتی سربازیشون جور شد - به من هم پیشنهاد داده بودن سربازی من هم جور بشه که مادرم مخالفت کرد). (خاله م خیلی بیماره - التماس دعا دارم شدید).

خدمت سربازی هم دقیقا مثل همۀ چیزهای غیر مقدس دیگۀ مملکته که برچسب مقدس میچسبونن روش و میندازن روی گردۀ مردم عادی. از اون مقدسهایی که برای مسئولین لازم نیست، شاید چون بچه های اونا خود به خود قدیس و قدیسه هستن :)) نیازی به این خدمات مقدس ندارن.

من خودم اگر جای یک دختر بودم (یا اگر قدرت انتخاب برای خواهرم داشتم)، به هیچ وجه پسری که مجبور شده بره سربازی رو انتخاب نمیکردم. پسری که سربازی رفته در این کشور نماد کمزور ترین و بدون قدرتترین مرد و حتی فرد توی کشوره. برعکس مردهایی که به هر طریقی تونستن سربازی رو دور بزنن، جزو باعرضه ترین پسرهای مملکت محسوب میشن. کسی که مجبور شده بره سربازی قطعا پسر بی عرضه و بدون پشتوانه ی قدرتی بوده (مثل خودم).

بگذریم

2- یک "پدسگِ عوضی" هم لازمه نثار کسی کنم که باعث شده این فیلم سرباز زمان افطار پخش بشه: یا نویسنده ای که بهش گفتن برا بعد افطار فیلم نامه بنویس و نوشته، یا احتمالا مسئولی که اول فیلنامه اومده زیر دستش و برنامه ریزی کرده بین 5 تا فیلم این فیلم بعد افطار پخش بشه.

آخه پدسگ، به قرآن یه چیزی از تکست و متن توی فیلم شنیدی (توضیح اینکه این فیلم هر قسمت اقلا 4 و 5 تا پیام واتسپی بین کاراکترها رد و بدل میشه که 90 درصد قابل خوندن از دور نیست و باید حتما بری یک متری TV و پیامهای رد و بدل شده رو بخونی). نویسندۀ گرامی، شما توی فیلمهای شبکه خانگی و سریالهای خارجی وقتی میبینی تکست بازی میشه، لپتاپ روی پای بیننده ست. تو جدی فکر کردی ما سر میز افطار هر 5 دقیقه از سر میز بلند میشیم میریم پای تلویزیون تکستهای مسخرۀ رد و بدل شدۀ بین کاراکترها رو بخونیم؟ یکم فکر کنید تو رو قرآن. یاد اون سرسره های پارک آبی افسریه تهران افتادم. طرف گفته بذار یه چی طراحی کنم مردم حال کنن. کنار دو تا سرسره 20 متری مقعر، دو تا هم محدب ساخته. و گویا روز اول موقع افتتاح یک نفر روی این سرسره محدبها رفته رو هوا و از ده متری شِلِپ افتاده تو آب قطع نخاع شده :)) :| :/ نتیجه شده اینکه الان بین چهارتا سرسره، دوتا مقعرها بازه، دوتا محدبها رو از همون روز اول بستن... :))

 

پینوشت: فیلم بدی نیست. خیلی دوست دارم بدونم پوینت نهاییش چیه. و اینکه آرش مجیدی رو نمیشناختم. چقدر بازیش رو برای این فیلم دوست دارم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شهاب غ

سولوگامی (ازدواج با خود)

یک هفته ای هست به بحث ازدواج با خود (سولوگامی) علاقمند شدم و هر وقت حوصله م بکشه در موردش مطلب میخونم.

ادامۀ مطلب افکار پراکندۀ خودمه که فقط برای دسته بندی مینویسمشون. احتمال 90 درصد خوندنش کمکی به مخاطب خارجی نمی کنه.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شهاب غ

آشپز آشخور (4) - شیوۀ پخت برنج آبکش زعفرانی

تذکر - این دستور پخت لزوما کاملترین و بهترین نیست و فقط برای مرور نویسنده قبل از شروع آشپزی مکتوب شده است.

(ادامۀ مطلب)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شهاب غ

گر راست سخن گویی و در بند بمانی، بِه زانکه دروغت دهد از بند رهایی

یک اتفاق قشنگی افتاده که لازمه به واسطه ی این اتفاق از مسئول مربوطه تشکر کنم.

حدود 2 هفته قبل تماس گرفتن و ازم خواستن برم هستۀ گزینش آموزش و پرورش برای مصاحبۀ عقیدتی و سیاسی. همیشه یک ساعت قبل از مصاحبه ها تردید به دلم میفته بین حفظ قاعدۀ همیشگی خودم مبنی بر پایبندی بر صداقت، یا گوش کردن به توصیۀ دوستام برای استفاده از دروغهای متداول جهت موفقیت در مصاحبه. و خوب همیشه چون می دونم آدمی هستم که اصلا نمی تونم دروغ بگم، تصمیم میگیرم بر اصل صداقت پایبند باشم.

مصاحبۀ من حدود 1 ساعت بود. و بماند که آدمی هستم تقریبا مذهبی و در عین حال در پایینترین سطح از حساسیت و شعور سیاسی. در بین همۀ پرسشها، پرسشهایی مطرح شد با این مضمون: آیا نماز جمعه میری؟ پاسخ من خیر. آیا راهپیماییهای 22 بهمن و روز قدس میری؟ پاسخ من خیر. آیا همیشه پیراهن آستین بلند میپوشی؟ پاسخ من خیر.

خوب اینها سؤالاتی هست که وقتی پرسیده میشن، قطعا جوابشون برای مصاحبه کننده مهمه. و من بعد از جلسۀ مصاحبه با هر کی این حرفها رو در میون میذاشتم، به شدت ناامیدم میکردن و میگفتن نباید راستشو می گفتی. و من به شدت ناامید میشدم، از اینکه میدیدم همه میگن قطعا مصاحبه رو رد میشم. تا جایی که عمیقا به فکر مهاجرت افتاده بودم و میگفتم وقتی منی که سابقۀ جرم و منکرات و مشروب و سیگار و قلیون ندارم، وقتی مصاحبۀ عقیدتی رد میشم یعنی از اولش مملکت خودم رو اشتباه انتخاب کردم.

 

اما

 

اما امروز جواب مصاحبه ها اومد و من قبول شدم. خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی ممنونم از فرد مصاحبه کننده. که من رو از صادقانه جواب دادن پشیمون نکرد. این سومین باره طرف مقابل به من یاد میده صداقت اونقدرها هم که میگن ترسناک نیست.

 

درس بزرگی که امیدوارم خودم بتونم همیشه به کار بگیرمش: هیچ وقت کسی رو به خاطر صداقتش پشیمون نکنم.

 

(شعر عنوان از سعدی)

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
شهاب غ

آشپز آشخور (3) - دستور پخت قرمه سبزی

تذکر - این دستور پخت لزوما کاملترین و بهترین نیست و فقط برای مرور نویسنده قبل از شروع آشپزی مکتوب شده است.

(ادامۀ مطلب)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شهاب غ

دست به یکی

کس دیگه ای هم هست که با آهنگ دیروزِ مسیح و آرش بغض گلوش رو بسته باشه؟ یا فقط منم که حالم خوش نیست؟

آهنگ عجیبیه، در عجیب ترین زمان ممکن.

این روزا که تنهایی رو بیشتر از همیشه حس می کنم. شهرزاد که کاملا وقتش با خواستگارش و خوانوادش پر شده. این روزا که توی قرنطینه از عالم و آدم بی خبرم. و تقریبا تمام ساعتهای بیداریم به پلی کردن آهنگ "حریق سبز" از ابی و بازی Diamond Rows توی گوشی میگذره. و هر یک ساعت وسط اون همه دلتنگی، واتسپ رو باز می کنم، میزنم روی عکس پروفایلش که از عید گذاشته، یه پیرهن مردونه ی چارخونه ی خوشگل با دگمه های باز از رو تیشرت پوشیده و نشسته روی یک تخته سنگ، با همون لبخند خاص همیشگیش، زوم میکنم روی صورتش و به حرف خاله شیرین فکر می کنم که میگه ارتباطت رو باهاش قطع نکن دختر خیلی خوبیه برای زندگی. عکس رو میبندم و باز میرم سراغ بازی و آهنگ.

دیروز؛ دیروز تا امروز  تنها فرقی که داشت آهنگ ابی با آهنگ مسیح و آرش جایگزین شده. (کلیک)

اسمتو با عشق نوشتم رو تن درختا و گل دادن

واسه بودن تو کنارم تک تکشون بهم قول دادن...

اینا همه دست به یکی کردن

که تو رو برگردونن

میدونن با تو آرومم

پیشت عاشق بارونم

اینا همه دست به یکی کردن

که تو مال خودم باشی

نمیذارم تنها شی

باید عاشق هم باشیم....

 

برای اولین باره بعد از مامان، یه بغض جدید در حد گریه راه گلوم رو بسته. نمیدونم چمه. فقط میدونم این ماه رمضون دلم میخواد روزی  سی و چند بار سر بذارم رو خاک و از خدا بخوامش. بلکه خدا دلش به رحم بیاد و درختا و شکوفه ها دست به یکی کنن....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شهاب غ

یک مکالمۀ چالش برانگیز

در یک گروه کاملا پسرونه از دوستام (همگی حدود 30 الی 35 ساله)، دو هفتۀ پیش، مکالمه ای شکل گرفت که من بازندۀ نهایی بحث بودم و جوابی برای دو نفر دیگۀ این بحث نداشتم:

ابوالفضل: یک شخصیت کاملا مذهبی و ولایی ساکن امریکا - کسی که خودارضایی و اعتیاد به پورن رو گناه نابخشودنی میدونه. و هم و غمّش اینه که به من راهی غیر از این راه معرفی کنه.

مهرداد: یک شخصیت آتئیست کاملا ضد خدا. ساکن اروپا. دارای روابط آزاد. که برعکس ابوالفضل هیچ مشکلی با اون دو بحثی که گفتم نداره و در این مکالمه فقط نظر شخصی خودش رو بیان کرده.

 

مکالمه رو در پست قبل به صورت رمزدار میارم. (نظرات پست قبلی بسته هست. فقط نظرات این پست باز می مونه)

من در مورد این مکالمه که توش شکست خوردم، هیچ قضاوتی نمیتونم بکنم. ولی بازگو کردن این مکالمه رو خالی از لطف ندیدم. به صورت دیفالت میدونم خانمها کامل با نتیجه گیری انجام شده در این مکالمه مخالفن. ولی به هر حال حقایقیه که وجود داره، انکار شدنی نیست و منی هم که با اصل موضوع مخالفم، تجربۀ شخصی زدگی خودم بهم ثابت کرده حرفهای ابوالفضل و مهرداد هرچند در تئوری نادرست، ولی در عمل درسته.

قضاوت با خودتون، نقطه نظر همه هم کاملا محترمه و بیصبرانه منتظر شنیدنشون هستم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شهاب غ

مکالمۀ مربوط به پست بعد

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
شهاب غ

شیرین مثل مربای آلبالو

بار قبل که آهنگ جدیدی از مرحوم مرتضی پاشایی منتشر شد، یادمه همون روزها مشغول تمیز کردن شیشه ترشیهای یخچال دومیِ مامان بودم. (یخچالی که اختیارش دو سالی دست بابا بود و مرباهایی که میپخت و ترشیهایی که مینداخت رو جا داده توش). مرباهای بابا رو اصلا دوست ندارم. وانیلشو خیلی زیاد میزنه. کلا ترکیبش متناسب نیست. توی بالا پایین کردن شیشه ها، یه شیشه مربای آلبالو پیدا کردم، تاریخ برچسب روش نوشته شده بود: 93/4/2. تاریخ یک سال قبل از فوت مامانه. مثل خر تیتاپ دیده، با ذوق در شیشه رو باز کردم. سالم سالم بود! روی شیشه یک لایه خشک شده بود که همون خشک شدن از کپک زدن شیشه جلوگیری کرده بود. یک قاشق برداشتم و از مربا برداشتم و گذاشتم روی زبونم.... هووووممممم. طعم بهشت... الان 6 ماهی هست هر وقت دلم تنگ میشه، اون شیشه مربای مامان رو میارم و یه قاشق از بهشت میمالم روی کره و میخورم...

اینایی که این روزا به آهنگای جدیدی که از مرتضی پاشایی منتشر میشه ایراد میگیرن، بد نیست بدونن، گاهی مربا، وقتی که انتظارشو نداری، طعمش شیرینتره... یه قاشق بخورین و یه فاتحه بخونین :)

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
شهاب غ

دنده عقب - وقتی خروجی رو اشتباه میپیچیم...

(خانوم اولی) + ولی واقعیتش د**** مدل زندگی که داره و انتخاب کرده خیلی با تو و من و دیگرانی فرق داره
یه لایف استایل آزاد داره
من همون برخورد کوتاه که تو خونتون دیدم این برداشت رو کردم

و بنظرم باید بذاری زندگی خودشو بکنه چون تصمیمش رو گرفته، ممکنه خیلی اشتباهات بد بکنه یا شایدم نکنه
ولی اگه اشتباهی کرد نمیتونی جلوشو بگیری
واقعیتش اینه
چون انتخابش اینه

 

(شهاب) - اره منم موافقم
مرسی🌸🌺

 

+اونروزی که من گفتم چرا اینجور کیسا و تو ناراحت شدی میخواستم اینجور بگم

ببین منظورم این بود حالا به هر دلیلی که من نمیتونم قطعی بگم به این دلیل و اون دلیله، علاقه به آدمایی داره که از دید مثلا تو خط قرمزایی رو رد کردن

حالا بهرحال انتخاب و سبک زندگیشه

 

- خوب راستش رو بخوای این رو همه دخترا دارن حتی تو

و هر دختری بعدها من باهاش بودم این علاقه به پسرای اصطلاحا bad boy رو داشته

 

+من برای ازدواج ندارم😅

هرگز با این کیسا ازدواج نخواهم کرد

 

- تو **** ازت خواستگاری میکرد ازدواج میکردی دیگه

 

+ نه

 

- حله

 

+ واقعیتش رو میگم شهاب

این مدل پسرا کیس مناسب ازدواج نیستن

فقط بخاطر سیگار نمیگم

بخاطر اینکه اصرار دارن مثلا وانمود کنن خط قرمز ندارن

خلاصه نگرانیت رو میتونی مستقیم با د***** در میون بذاری ولی خب اعتمادش رو خراب نکن

 

- درسته ببینم چکارش میکنم

 

+ باشه

 

چند روزی هست این مکالمه و مشورت گرفتن من از خانوم اولی ضربۀ محکمی زده به باورایی که این 6 سال (و بعد آشنایی با خودش) برای خودم ساخته بودم. وقتی 25 سالگی بعد از یه ماه رمضون استخاره، عید فطر بالاخره پیام دادم بهش و گفتم میشه شماره منزل رو بدین تا مادرم تماس بگیرن خدمت خانواده، جواب داد که "به نظرتون زود نیست به خانواده گفتین؟! یکم آشنا شیم تا بعد ارشدتون بهتر نیست؟". همون لحظه بود که من پا گذاشتم روی تمام اصول خودم و ذره ذره از اون شهاب بسته و مقیدی که فقط و فقط بین خطوط حرکت میکرد، فاصله گرفتم و خود اصلیمو بعد تحقیرهای خانوم اولی گم کردم. و روز به روز پسرای روشنفکر بیشتر برام یه یک الگوی دست نیافتنی تبدیل میشدن، پسرای روشنفکری که به چیزی جز تابوشکنی فکر نمی کردن، از دود و دم و مشروب و س/ک/س گرفته تا هر خط قرمز دیگه که رد شدن ازش رو افتخار می دونستن، قشنگ یادمه روزی رو که از رابطه با یکی از این پسرای روشن فکرِ پولدار برمیگشت، داشت خودش رو متقاعد می کرد که آیا اون پسر از س/ک/س بیشتر از انتظار اونقدری لذت برده که بیاد خواستگاری یا نه. متأسفانه من یه بچۀ لجباز و عنقم که حافظه م بشدت قویه. مخصوصا توی مواردی که تحقیر شدم. حالا، حالا که 6 ساله یک سری باور جدید از یک پسر ایدال برای خودم ساختم، این دختر میاد و با یه پتک اینجوری می کوبه به تمام اون چیزی که من توی این 6 سال بعد از آشناییش ساخته بودم.

فعلا نمی تونم نتیجه گیری کنم. یک هفته هست کامل منگم. گیجِ گیج. نمی دونم اون پسرای تابوشکن روششون درسته، یا پسرای مقید، فعلا فقط این رو میدونم: باورتون رو برای هیچ خری تغییر ندین. به خاطر هیچ خری از عقایدی که فکر می کنید درسته عقب ننشینید. و مراقب ترویج عقایدتون باشید. چند سال دیگه به همین راحتی مروجین میزنن زیر اون عقایدی که کردن توی ذهن من و شما. کلا به نظرم هیچ آدمی تا قبل 40 یا 45 سالگی حق نشر هیچ عقیده و مسلکی رو نداره. در واقع گه میخوره که میاد و ترویج میکنه مثلا س/ک/س آزاد باشه و فلان. همین آدم، به چهل سالگی که نزدیک میشه، میاد میگه نه من پسرای تابوشکن رو برای ازدواج نمیپسندم. من ترجیح میدم برای ازدواج به کسی فکر کنم که برای خودش خط قرمز داره. هرچند خودم به عنوان دختر در دوران جوونی یکی از مروجین س/ک/س آزاد بوده باشم.

وای خدا مغزم داره میترکه. فقط بگم برعکس این قضیه توی جامعه خیلی صادقه. یعنی پسرایی که دنبال دختر روشنفکر برای دوستی هستن و وقتی پای خانواده و خواستگاری و ازدواج وسط میاد یهو خط قرمزها و تابوها براشون ارزشمند میشن.

 

پینوشت: من بعد 6 سال دوستی با خانومها، یک نتیجه ی کلی گرفته بودم. گفته بودم دوستی به هر طریقی بدون رابطۀ جنسی به درد نمیخوره. و کاملترین نوع و بهترین نوع تعهد جنسی هم به نظرم در قالب ازدواج هست. و خدا هم یه شناختی از بندش داشته که دوستی دختر و پسر رو حتی بدون تماس، حتی به صورت عاطفی حروم اعلام کرده تا قبل ازدواج. برای همین یک مدتی بود این خط فکری رو نشر می دادم که اگر مقید به اسلام هستین، ازدواج کنید، اگر هم نیستین، بدون س/ک/س قرار مدار رابطه عاطفی نذارین. الان نظرم برگشته. الان میگم این مملکت پره از آدمایی که فاصله 20 تا 30 سالگی خیلی اراجیف نشر میدن، ولی سنشون که میرسه بالای 35، میزنن زیر همه چی.

 

+ در همین راستا، خوندن پست یک احمق کمتر (کلیک کنید) رو از آیبکنوشت از دست ندین.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شهاب غ