شخصی

ممنوعه های من (3) - نوازندۀ ثابت، نوازندۀ دوره گرد

+ خیلی حواسم هست که به نوازنده های خیابونی که ثابت یک جا ایستادن کمک نکنم. یا حداقل قشنگ اطراف رو نگاه میکنم و ببینم بلندی صدای سازشون و فاصلشون تا نزدیکترین واحد مسکونی چقدر تناسب داره با هم. خیلی حواسم هست این کمکی که من به این نوازنده میکنم، فردا تف سربالا نشه و نفرین اهل محل نشه تو صورتم. اهل محلی که عاصی شدن از دست صدای بلند بلندگوی بعضی نوازنده های نفهم.

 

+ گاهی یک کلیپی در فضای مجازی پخش میشه از یک پیرمرد گوژپشت ویلون زن، که گاهی با آهنگهای شادش رقص هم داره و میبینم مردم کلی تشویق و تمجید میکنن ازش و غش و ضعف میرن برای روحیه شاد این پیرمرد مونقره ای. ولی پوزخندم میگیره. جالب اینجاس که این پیرمردِ دیو...ث چهار سال دهن ما رو نزدیک خونمون مورد عنایت قرار داد. صدای ویولونش رو تا ته زیاد میکنه و می ایسته کنار مجتمع میلاد نور، و حالا نزن و کی بزن. این صدا برای 5 دقیقه شنیدن قشنگه، شاده، ولی برای کل عصرهای تابستون و زمستون، از غروب آفتاب تا 10 شب شنیدن شکنجه ست! لعنت بهت پیرمرد. لعنت بهت. بابت تمام عصرای بهار و تابستون که به خاطر خودخواهی تو نتونستیم پنجرۀ رو به کوچه رو باز کنیم و پنجره مون رو رو به صدای ساز تو و به تبع، رو به نسیم عصر بهار بستیم، لعنت بهت و به هر کسی که بهت پول میده.

 

+ قطعا به همین اندازه، طرفدار کمک به نوازنده های دوره گرد هستم :) (محض خاطره بازی بشنویم آهنگ موشیرو میشونه از شهر موشها رو - کلیک)

 

+ این مورد رو همه میدونن و خیلیها اجرا میکنن جدیدا: به کودکان کار کمک نکنیم. این حرفم خطرناکه. یک کودک کار واقعا ممکنه تنها نون آور خانواده باشه. ولی فعلا غالبشون بچه دزدی هستن و صاحبی که دارن و بدون دلسوزی در سن درس و بازی، اینا رو ول میکنه سر چهارراهها و جدیدا حتی یاد گرفتن میبینن کسی کمک مالی نمیکنه میگن برامون یه چیزی بخر گشنه ایم. من حتی کمک غیر مالی هم به اینا نمیکنم چون با خودم میگم 1 درصد ممکنه این کمک الان من صاحب اینا رو تشویق کنه در آینده بچه های بیشتری از پدر و مادرهای غافل بدزدن. چرا ثوابی کنم که عینِ گناهه و دودش در آینده ممکنه توی چشم خودم هم بره و فردا روزی بچه ی خودم رو هم از توی یک کالسکه جلوی یه مغازه موقع غفلت همسرم بدزدن؟

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
شهاب غ

حد و مرزهای تأهل - تصحیح الگوهای رفتاری

نمیدونم چندوقت پیش، یا شایدم میدونم و نمیخوام بگم، طبق عادتم در تثبیت دوستی با آدمها، از یک نفر تولدش رو پرسیدم. جوابش برام یک تلنگر بیدار کننده بود. جواب داد که؛ چون دوست ندارم جنس زنی به همسرم تولدشو تبریک بگه، پس خودم هم تاریخ تولدم رو به مردی نمیگم تا از جنس مخالف تبریک بشنوم.

خیلی حرفِ درستیه. دارم به این فکر میکنم که 

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
شهاب غ

به سراغ من اگر می آیید، کامنت خصوصی نذارید!

(هشدار - این پست احتمالا برای جوهای خانوادگی مناسب نمیباشد)

 

مرسی خوب بود خیلی

در مورد اون کامنت خصوصیه یک روز قطعا یک پست مفصل خواهم نوشت. چرا اشکال نداره کامنت و مکالمه ی خصوصی؟ من به عنوان یک مرد میگم همه بدانند و آگاه باشند سوای از کارهای فوری که خانم فلانی اسم فلان کتاب چیه یا برای فلان کار و فلان رشته تون مشورت میخواستم(که نهایت با دو یا سه بار پاس دادن مکالمه سر و تهشون هم میاد)، هر گونه کامنت و مکالمۀ خصوصی بنده در صورت دامنه دار بودن با هر یک از خانمها به منزلۀ خواستگاری من از اون خانم خواهد بود :))

احوال پرسی دوستانه رو که آدم عمومی انجام میده مشکلی هم نیست.

جدی چه معنی می ده مکالمۀ خصوصی خانم و آقا؟

هیچ جوره برای من توجیه پذیر نیست. به هیچ وجه

برگرفته شده از aybaknevesht.blog.ir

 

متن بالا اولین کامنتم در وب کوچ بود.

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
شهاب غ

من مامان میخوام (1)

مقدمۀ داستان (آشنایی من و حسن) - در آزمونِ استخدامی آموزش و پرورش، یک پسری صندلی کناریم بود، به نامِ حسن، همرشته ای هستیم. یک پسرِ کاملا از لحاظِ ظاهری سر به راه و مؤمن و از خانواده ای بشدت مذهبی. طبق روالِ وعده سر خرمنهای همیشگیم و اینکه دوست دارم در لحظه آدما رو خوشحال کنم ولو با قولهای لحظه ای، سر آزمون شماره همراهمو بهش دادم و گفتم بهم پیام بده براش چندتا کانالِ استخدامی بفرستم و ....

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
شهاب غ

مهربونیهای کوچک (6) - جوجه قوقو

یه کار به مشغولیاتم اضافه شده تازگی ها... اونم آب پاشی درخت یاسمون هست که پشتش دو تا جوجه قوقو جا خوش کردن و عصرا به شدت گرمشون میشه. :))

برگرفته شده از plectrum.blog.ir

 

+ مهربونی امروز از خودم نیست. برگرفته از وبلاگ خانم مضراب (کلیک) هست.

++ جوجه قوقو نمیدونم چیه :)) فردا از بابام میپرسم. کلا باید یه موضوع باز کنم توضیح اصطلاحات کاشونی از زبون پدرم. جمعه پیشم بود. میگم بابا انگور یاقوتی میخوری؟! میگه کامل نه... یه تِلِنگه بده بهم!!! من و شهرزاد هاج و واج نگاش میکنیم... میگه چیه؟ میگیم الان وقتشه توضیح بدی تلنگه یعنی چی :دی

سینه سپر میکنه و گلوشو صاف میکنه و میگه خوشۀ کوچکتر از خوشۀ اصلی انگور قابل خوردن به صورت شغالی (فرو کردن در حلقوم مبارک و بیرون کشیدن چوبش!) را تلنگه گویند :| :))

ماشالا تمومی هم نداره اصطلاحای کاشون و اصفون ^_^ بعد از 30 سال بابام و بابابزرگ هر روز یه اصطلاح جدید رو میکنن.

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
شهاب غ

سلطانِ کیسه

اکثر خونه ها (یا شاید همه خونه ها)، یه کیسه هست که توش یه عالمه کیسه س :))

این کیسه توی خونۀ ما شده بود سه تا کیسه پر از کیسه! که یه روز بابا گفت با این همه کیسه میخوای چه کنی، بریز بره. تا اینکه بعد ازدواج و رفتن بابا، اختیار خریدهای خونه افتاد دست خودم. الان بیشتر از یک ساله پشت ماشین داخل صندوق عقب، یه کیسه دارم پر از کیسه. هر سری میرم تره بار و ... خرید، اون کیسه دستمه. و به جای برداشتن کیسۀ نو از فروشگاهها، از کیسه های خودم استفاده میکنم. نتیجۀ تلاشم هم عاشقشم. این بوده که در سه ماهۀ اول امسال، مجموعا شاید 10 تا کیسه از فروشنده ها گرفته باشم. یکی از اون 3 کیسه پر از کیسۀ خودم هم مصرف شده کامل، و مصرف کیسۀ من محدود شده به کیسه های زباله ای که شبها میذارم بیرون.

دو هفته پیش...

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
شهاب غ

در نمازم خمِ ابروی تو با یاد آمد

در هیــاهــوی جـهان گُم می شوم                 

                                 عشق، تعبیرِ سکوتم می شود

هــر نمــــازم رَبــَّـنــــا و آتـــِــــنـــا                 

                                 اســمِ تو ذکــرِ قنــوتم می شود

4 تیر 1399

 

+مصراعِ شعرِ عنوان از حافظ (کلیک)

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
شهاب غ

یه وجب خاک مالِ من، هرچی میکارم مالِ تو

...

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
شهاب غ

سطل زباله ی کوچک

یکی از اصلیترین معضلات زندگی مستقلِ مجردی، احتمالا اینه که ما برای کم شدن تعداد نفراتی که در یک خونه زندگی میکنن برنامه ریزی نداریم.

یکی از مواردی که باید بهش توجه ویژه بشه، سطل آشغالِ آشپزخونه هستش. اگر مجرد و مستقل هستید، توصیه ای که براتون دارم اینه که سطل آشغال آشپزخونه تون رو تا جایی که جا داره کوچیک انتخاب کنید.

این کار باعث میشه مجبور بشید خیلی زود به زود (احتمالا هر روز که غذای پختنی دارید)، سطل زباله رو خالی کنید. و خوب به همین راحتی، از تجمع زباله ها در یک سطل بزرگ و معضلات بوگرفتگی بعدش جلوگیری میشه.

یه سری زباله ها هم هست، مثل کیسه ی حاوی خونابۀ گوشت، که اگر ظرف دو ساعت به بیرون از خونه منتقل نشن بوی لاشه مرده کل خونه رو بر میداره. واضحه که این زباله ها رو بر خلاف پلاستیکی بودنشون، نباید داخل کیسه ی بازیافتیها قرار داد و باید با زباله های ترِ روزانه سریعا از شرشون خلاص شد.

این سطل زبالۀ کوچک برای آشپزخونه، نکتۀ کوچیکیه، ولی خوب به هرکسی که گفتم استقبال کرده. امیدوارم به کار شما هم بیاد :)

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
شهاب غ

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند - اشهی لنا و احلی من قبله عذارا

(هشدار - این پست احتمالا برای جوهای خانوادگی مناسب نمیباشد)

حرف اول - دیروز با هفت هشت ساعت کار تونستم 250 هزار تومن علی الحساب برا تولد آتی جمع کنم. از کار با ماشین متنفرم، تا شهریور بتونم یه هفته دیگه برم همینجوری کار کنم بد نمیشه. امروزم رو کامل در اختیار هادی بودم. وقتی میرم پیش هادی، دوبل ازم انرژی کم میشه. ساعتهایی که کنار هادی هستم باید "**شر" های خودشو گوش کنم از موارد امنیتی و کسایی که سعی دارن نذارن موفق بشه. بعدش هم دو ساعت باید تماس بگیرم به باباش گزارش کار بدم و بگم مراقب باشن چون هادی توی افکارش در نظر داره مادرش رو بکشه چون فکر میکنه مادرش وابسته به اون گروهه. بابا بردار بچه رو ببر بستری کن، دلم نمیاد چیه. مغز مارو ***** پدر و پسر با هم. اه. قشنگ می فهمم در بیماری هادی حداقل 50 درصد مقصر این پدر و مادرِ بشدت گیر و پیگیرش هستن.

در پست امروز میخوام در مورد چالشهایی مثل "باکرگی"، لغتی مثل "ترشیدگی"، و اگر فرصت بشه در مورد "چادر حجاب برتر" نظراتمو بیان کنم. بخشهایی که نظر من هستن، صرفا نظر من هستن و قطعا هیچ ارزش دیگری ندارن. جاهایی که نظر من نیست ذکر میکنم صریحا. تمام تلاشم رو می کنم حرفام حتی المقدور کوتاه باشن، ولی واقعا بعید میدونم؛

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شهاب غ