شخصی

مهربونیهای کوچک (6) - جوجه قوقو

یه کار به مشغولیاتم اضافه شده تازگی ها... اونم آب پاشی درخت یاسمون هست که پشتش دو تا جوجه قوقو جا خوش کردن و عصرا به شدت گرمشون میشه. :))

برگرفته شده از plectrum.blog.ir

 

+ مهربونی امروز از خودم نیست. برگرفته از وبلاگ خانم مضراب (کلیک) هست.

++ جوجه قوقو نمیدونم چیه :)) فردا از بابام میپرسم. کلا باید یه موضوع باز کنم توضیح اصطلاحات کاشونی از زبون پدرم. جمعه پیشم بود. میگم بابا انگور یاقوتی میخوری؟! میگه کامل نه... یه تِلِنگه بده بهم!!! من و شهرزاد هاج و واج نگاش میکنیم... میگه چیه؟ میگیم الان وقتشه توضیح بدی تلنگه یعنی چی :دی

سینه سپر میکنه و گلوشو صاف میکنه و میگه خوشۀ کوچکتر از خوشۀ اصلی انگور قابل خوردن به صورت شغالی (فرو کردن در حلقوم مبارک و بیرون کشیدن چوبش!) را تلنگه گویند :| :))

ماشالا تمومی هم نداره اصطلاحای کاشون و اصفون ^_^ بعد از 30 سال بابام و بابابزرگ هر روز یه اصطلاح جدید رو میکنن.

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
شهاب غ

سلطانِ کیسه

اکثر خونه ها (یا شاید همه خونه ها)، یه کیسه هست که توش یه عالمه کیسه س :))

این کیسه توی خونۀ ما شده بود سه تا کیسه پر از کیسه! که یه روز بابا گفت با این همه کیسه میخوای چه کنی، بریز بره. تا اینکه بعد ازدواج و رفتن بابا، اختیار خریدهای خونه افتاد دست خودم. الان بیشتر از یک ساله پشت ماشین داخل صندوق عقب، یه کیسه دارم پر از کیسه. هر سری میرم تره بار و ... خرید، اون کیسه دستمه. و به جای برداشتن کیسۀ نو از فروشگاهها، از کیسه های خودم استفاده میکنم. نتیجۀ تلاشم هم عاشقشم. این بوده که در سه ماهۀ اول امسال، مجموعا شاید 10 تا کیسه از فروشنده ها گرفته باشم. یکی از اون 3 کیسه پر از کیسۀ خودم هم مصرف شده کامل، و مصرف کیسۀ من محدود شده به کیسه های زباله ای که شبها میذارم بیرون.

دو هفته پیش...

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
شهاب غ

در نمازم خمِ ابروی تو با یاد آمد

در هیــاهــوی جـهان گُم می شوم                 

                                 عشق، تعبیرِ سکوتم می شود

هــر نمــــازم رَبــَّـنــــا و آتـــِــــنـــا                 

                                 اســمِ تو ذکــرِ قنــوتم می شود

4 تیر 1399

 

+مصراعِ شعرِ عنوان از حافظ (کلیک)

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
شهاب غ

یه وجب خاک مالِ من، هرچی میکارم مالِ تو

...

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
شهاب غ

سطل زباله ی کوچک

یکی از اصلیترین معضلات زندگی مستقلِ مجردی، احتمالا اینه که ما برای کم شدن تعداد نفراتی که در یک خونه زندگی میکنن برنامه ریزی نداریم.

یکی از مواردی که باید بهش توجه ویژه بشه، سطل آشغالِ آشپزخونه هستش. اگر مجرد و مستقل هستید، توصیه ای که براتون دارم اینه که سطل آشغال آشپزخونه تون رو تا جایی که جا داره کوچیک انتخاب کنید.

این کار باعث میشه مجبور بشید خیلی زود به زود (احتمالا هر روز که غذای پختنی دارید)، سطل زباله رو خالی کنید. و خوب به همین راحتی، از تجمع زباله ها در یک سطل بزرگ و معضلات بوگرفتگی بعدش جلوگیری میشه.

یه سری زباله ها هم هست، مثل کیسه ی حاوی خونابۀ گوشت، که اگر ظرف دو ساعت به بیرون از خونه منتقل نشن بوی لاشه مرده کل خونه رو بر میداره. واضحه که این زباله ها رو بر خلاف پلاستیکی بودنشون، نباید داخل کیسه ی بازیافتیها قرار داد و باید با زباله های ترِ روزانه سریعا از شرشون خلاص شد.

این سطل زبالۀ کوچک برای آشپزخونه، نکتۀ کوچیکیه، ولی خوب به هرکسی که گفتم استقبال کرده. امیدوارم به کار شما هم بیاد :)

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
شهاب غ

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند - اشهی لنا و احلی من قبله عذارا

(هشدار - این پست احتمالا برای جوهای خانوادگی مناسب نمیباشد)

حرف اول - دیروز با هفت هشت ساعت کار تونستم 250 هزار تومن علی الحساب برا تولد آتی جمع کنم. از کار با ماشین متنفرم، تا شهریور بتونم یه هفته دیگه برم همینجوری کار کنم بد نمیشه. امروزم رو کامل در اختیار هادی بودم. وقتی میرم پیش هادی، دوبل ازم انرژی کم میشه. ساعتهایی که کنار هادی هستم باید "**شر" های خودشو گوش کنم از موارد امنیتی و کسایی که سعی دارن نذارن موفق بشه. بعدش هم دو ساعت باید تماس بگیرم به باباش گزارش کار بدم و بگم مراقب باشن چون هادی توی افکارش در نظر داره مادرش رو بکشه چون فکر میکنه مادرش وابسته به اون گروهه. بابا بردار بچه رو ببر بستری کن، دلم نمیاد چیه. مغز مارو ***** پدر و پسر با هم. اه. قشنگ می فهمم در بیماری هادی حداقل 50 درصد مقصر این پدر و مادرِ بشدت گیر و پیگیرش هستن.

در پست امروز میخوام در مورد چالشهایی مثل "باکرگی"، لغتی مثل "ترشیدگی"، و اگر فرصت بشه در مورد "چادر حجاب برتر" نظراتمو بیان کنم. بخشهایی که نظر من هستن، صرفا نظر من هستن و قطعا هیچ ارزش دیگری ندارن. جاهایی که نظر من نیست ذکر میکنم صریحا. تمام تلاشم رو می کنم حرفام حتی المقدور کوتاه باشن، ولی واقعا بعید میدونم؛

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شهاب غ

قرص سکوت

آرشیو کنار وبلاگ رو که نگاه میکنم، میبینم تا بهمن ۹۸، طی ۴ سال نوشتن در بیان، ۵۲ پست معمولی فرستادم... از بهمن ۹۸ (دقیقا ماهی که پری باهام کات کرد) تا الان فقط تو ۴ ماه ۶۷ تا پست چند کیلومتری فرستادم. نمیدونم با این حرف زدنهای بی وقفه م بعد از پری خلا کی یا چی رو میخوام پر کنم. ترمیم کدوم غرور از دست رفته و زدن به کدوم کوچه ی علیچپ؟ که آره مثلا وانمود کنم من حالم خوبه زندگیم عادیه و هیچ اتفاقی نیفتاده و قبل و بعد از پری هیچ تغییری به وجود نیومده.

تغییر همین کله گنجیشک خوردن منه. کاش بفهمم چمه. البته حس میکنم حالم نسبت به قبل آشنایی با پری بهتر شده.

کاش یکم کمتر وقت داشته باشم برا اینجا نوشتن و رو کاغذ آوردن افکارم. چرا انقدر زبونم هایپر اکتیو شده یهو عرض ۳ ماه... الله اعلم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شهاب غ

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم - دولتِ صحبت آن مونس جان ما را بس...

.....

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
شهاب غ

مهربونیهای کوچک (5)_بادکنکهای رنگی

دو شب و یک روز از شب جشن تولدم میگذره. صبح موقع صبحانه میشینم رو به پنجرۀ رو به کوه، نگاه میکنم به بادکنکهای رنگارنگی که زن بابا و بابا با سنجاق وصل کردن به پرده ی سالن. این دو شب خالی و کم باد شدن. با خودم میگم؛ کاش دیروز صبح، همون موقع که هنوز تپل و پر باد بودن، باد کنکها رو برده بودم بیرون و هر بچه ای کنار مادرش میدیدم، یه بادکنک میدادم دستش (با اجازه مادرش البته - هیچ وقت بدون اجازه گرفتن پنهانی از پدر و مادر هدیه و خوراکی به بچه تعارف نکنید - این حق پدر و مادره که بدون خراب شدن در چشم بچه هاشون، از رسیدن کادو و خوراکی از دست غریبه به دست بچشون جلوگیری کنن).

تا قبل از ورود زن بابا به خونمون، اصلا اهل جشن تولد نبودیم. دوساله با پدیده ای به نام بادکنک رنگی مواجه شدم :))

سال بعد، فردای تولدم، بعد از بیدار شدن، اول کاری که میکنم، قطعا اینه 5 یا 6 تا بادکنکی که از ترکیدن در جشن سالم موندن، رو برمیدارم و میزنم تو کوچه و پارک و دست هر بچه یک بادکنک میدم.

این بادکنک، امروز میتونه دل یه بچه رو حتی برای چند ساعت شاد کنه، فردا که بادش خالی بشه، دیگه برای پخش کردن مهربونی دیره :)

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
شهاب غ

آشپز آشخور (8) - دستور پخت پیتزا

درد دل بسیاره :)) من روش خودم رو کوتاه میگم، فقط بگم در این مورد خیلی خیلی خیلی کمک و مشورت نیاز دارم.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
شهاب غ