کس دیگه ای هم هست که با آهنگ دیروزِ مسیح و آرش بغض گلوش رو بسته باشه؟ یا فقط منم که حالم خوش نیست؟

آهنگ عجیبیه، در عجیب ترین زمان ممکن.

این روزا که تنهایی رو بیشتر از همیشه حس می کنم. شهرزاد که کاملا وقتش با خواستگارش و خوانوادش پر شده. این روزا که توی قرنطینه از عالم و آدم بی خبرم. و تقریبا تمام ساعتهای بیداریم به پلی کردن آهنگ "حریق سبز" از ابی و بازی Diamond Rows توی گوشی میگذره. و هر یک ساعت وسط اون همه دلتنگی، واتسپ رو باز می کنم، میزنم روی عکس پروفایلش که از عید گذاشته، یه پیرهن مردونه ی چارخونه ی خوشگل با دگمه های باز از رو تیشرت پوشیده و نشسته روی یک تخته سنگ، با همون لبخند خاص همیشگیش، زوم میکنم روی صورتش و به حرف خاله شیرین فکر می کنم که میگه ارتباطت رو باهاش قطع نکن دختر خیلی خوبیه برای زندگی. عکس رو میبندم و باز میرم سراغ بازی و آهنگ.

دیروز؛ دیروز تا امروز  تنها فرقی که داشت آهنگ ابی با آهنگ مسیح و آرش جایگزین شده. (کلیک)

اسمتو با عشق نوشتم رو تن درختا و گل دادن

واسه بودن تو کنارم تک تکشون بهم قول دادن...

اینا همه دست به یکی کردن

که تو رو برگردونن

میدونن با تو آرومم

پیشت عاشق بارونم

اینا همه دست به یکی کردن

که تو مال خودم باشی

نمیذارم تنها شی

باید عاشق هم باشیم....

 

برای اولین باره بعد از مامان، یه بغض جدید در حد گریه راه گلوم رو بسته. نمیدونم چمه. فقط میدونم این ماه رمضون دلم میخواد روزی  سی و چند بار سر بذارم رو خاک و از خدا بخوامش. بلکه خدا دلش به رحم بیاد و درختا و شکوفه ها دست به یکی کنن....