شخصی

مچاله

این روزا دارم تو خودم مچاله میشم

چه در حوزه مالی

چه عاطفی 

چه همکارا و دوستام

چه حوزه کاری 

---------

وقتی همه این حسهای بد با هم سراغم اومده مطمئن میشم که منشا درونیه. امیدوارم سرانجامش به یه تغییر مثبت ختم بشه.

خلاصه که شرایط بحرانیه کم نیارم خوبه. مخصوصا مالی و کاری

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
شهاب غ

نگرانتم-نگرانم باش

۵شنبه سالگرد دختر عمه ی بابا بود و رفته بودم روستاهای خانواده پدری (استان اصفهان) - البته خوب الان جفتشون شهر شدن ولی برای من هنوز همون روستای بچگیم هستن که برا عروسی دخترِ دختر عمه رفته بودیم.

مادرم با این قوم خیلی خوب بود. شاید چون دلیلش اینه این قوم با خانواده داییشون (یعنی پدر بزرگ من و پدر شوهر مادرم) شکرابن :)))) در هر صورت خیلی دوسشون دارم چون مادرم خیلی دوسشون داشت. ۵ ساعت مسیر رو تنها رفتم مراسم سر خاک نشستم داشتم بر میگشتم. ۵ تا از مردا من جمله عموم داشتن خشک خشک خداحافظی میکردن. که یهو فاطمه خانوم (همسر یکی از مردا و رفیق فابریک سالهای دور مادرم) با یه کیسه میوه اومد و میوه ها رو چپوند تو دستم. منی که تو گرمای اصفهان تو جاده داشتم له له میزدم خیلی این محبت شبه مادرونه به دلم نشست. زنها ذاتشون نگرانه و این نگرانی برای مردا بشدت جذاب و خواستنیه. ما بدون این نگرانی میمیریم. خودمونم نمیریم، بدون نگرانی جنس زن قطعا روحمون میمیره. محبت و نگرانی که تو نسل مادرامون موج میزد و نسل جدید دخترا خیلی کمتر بهره برده از این نگرانی ذاتی. یا حداقل کمتر از نسل مادرا بروزش میدن.

مدتها بود بعد مامان دلم برا این نگرانی مادرونه از جنس زن تنگ شده بود.

 

+ تو محل کار در این باره بحث میکردیم. گفتم آره سربازی و راه دور هم میری خودت حالت خوبه. ولی وای به روزی که یه زن نگران و چشم انتظارت باشه. خواه مادرت باشه خواه خواهرت و خواه دوست دختر یا همسرت. (یا به قول یک همکارم که پدره و دختر ۱۰ ساله داره دختر هم خیلی چشم انتظار پدر میشه) زن وجودش لبریز از این نگرانی محبت گونه س و همین نگرانی زن بیشتر باعث میشه که زودتر دلت برا خونه تنگ بشه. ولی اگر خونه زنی منتظرت نباشه برات فرقی نداره زودتر برگردی. مثل من که بابا اصلا براش مهم نیست بیام و همه همکارام و رئیسا تعجب کرده بودن چجور این سری بدون مرخصی بیش از ۴ هفته موندم لردگان. 

 

+++ الان تهرانم استراحت. تو ماشین آلبوم ترکیبی خودم از ابی شادمهر قمیشی معین داریوش رو گوش میدادم و همینجور دغدغه ها و نگرانیها از بیپولی خانم اولی برا لیزر صورتش تا دندون شکسته ی نگار و اجاره خونه الهه و ... از ذهنم میگذشت. آخرای مسیر فرمون رو ول کرده بودم و داشتم با خوندن شادمهر برا خودم دو دستی بشکن میزدم . با خودم گفتم الان مردم میگن این چرا الکی خوشه لابد مجرده. یه جرقه زد تو ذهنم که آره! من مجردم! 

همونجور که زن نگرانیش برای سلامت و دوری مرد قشنگه، مرد ذاتا نگران زن و بچه و معاششونه. منم بشدت دلنگرون دغدغه ی این دخترام. ولی با خودم گفتم چرا الکی غصه ی دختر مردم رو بخورم؟ چرا الکی دارم خودمو به پای دخترایی که کوچکترین تعهدی به من ندارن پیر میکنم؟ این دخترا خودشون بارها پیشنهاد ازدواج منو رد کردن و نخواستن یه مرد نگرانشون باشه.

نخواستن نگران یه مرد باشن. منم از این به بعد باید قبول کنم ذهنم آزاده و تعهدی به این آدما و حل نگرونیاشون ندارم. 

همین الان این متن رو اسکرین میگیرم و برا همشون میفرستم. 

از این به بعد من مجردم :)

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
شهاب غ

زن اشتباه

بعد ۴ هفته دوری از خونه و کار کردن مث سگ، دیشب برگشتم خونه. 

زندگی که بابا برای خودش درست کرده رو دیدم و جیگرم خون شده. 

۱۴ تیر هست و دو هفته گرمای سگی رو گذروندیم و بابا چون تنهاست، برای صرفه جویی تو برق هنوز کولر رو راه ننداخته! واقعا نمیفهمم این دو هفته رو چجور سر کرده. توی سطلای آشغال کیسه زباله ی مشکی گذاشته چون ارزونترن.

۹۰ درصد برنج هندی قاطی برنجایی که براخودش میپزه میکنه!!!!!!

چرا؟ چراشو نگفته ولی فکرشو میخونم. پیش خودش از خونه ای که به جا ۱۵۰ تا سکه مهریه داد به زنش پشیمونه و تو دوران بازنشستگی، با این زندگی سگی که برا خودش ساخته میخواد عذاب وجدان خودشو کمتر کنه.

 

یه زن وقتی اشتباهی وارد زندگیت میشه انقدر میتونه مخرب باشه. قطعا هیچ وقت ازدواج نخواهم کرد. دوست ندارم با حضور یه دختر امروزی، خونه ای که توش زندگی میکنم به لونه ی سگ تبدیل بشه...

+ آره میدونم همه مثل هم نیستن و blah blah blah... ولی ۹۹ درصد دخترای زندگی خودم هم دقیقا همینجور مخرب بودن. واقعا دور و زمونه ی ازدواج و ریسک کردن نیست.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
شهاب غ

نشانه های شعور

+ وقتی از کسی پول قرض میخوایم، شماره کارت رو بدون فاصله، تو یک پیام جدا گانه تایپ کنیم و براش بفرستیم. هیچ وقت اینایی که پول میخوان و با پررویی عکس کارت میفرستن رو درک نکردم.

شما محتاج منی، شما پول میخوای، زحمت تایپ شماره کارت خودتو حاضر نیستی بکشی؟ خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی حرکت زشتیه عکس کارتوفرستادن و به شدت بهم بر میخوره. از نظر من عکس کارت یعنی تو نوکر بابامی و ماتحت لقت شماره کارتو خودت تایپ کن😐

 

++ از اون طرف من همیشه ۱۰۰۰ یا ۲۰۰۰ هزار تومن اضافه بر قرضی که گرفتم بر میگردونم. مثلا ۱ میلیون قرض میگیرم، ۱ میلیون و ۱ هزار تومن برمیگردونم که کارمزدی که طرف برام کارت به کارت کرده جبران شه و از جیبش نره. حواسمون به این نکات کوچیک در قبال کسایی که دارن به همون لطف میکنن باشه.

آدما رو از مهربونیشون پشیمون نکنیم.

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
شهاب غ

تولد

تولد امسالم خیلی بد بود. مامور شدیم لردگان و شیفت بندی جدید باعث شد به جای دو هفته ۴ هفته سر کار باشم. اول قرار شد بریم رست رو و با خوشحالی مشغول بستن چمدون بودم برگردم تهران و میدونستم قراره شهرزادو ببینم و خیلی خوشحال بودم. شهرزاد به معنای واقعی کلمه نور چشم منه. دیدنش دوتا جون بهم اضافه میکنه.

ولی شرکت نامردمون به لردگان خبر داد که نذارن ما بریم و خیلییییی حالم گرفته شد.

در هر صورت تولد امسال تولد خوبی نبود.

همکارای جنوبم قبل اعزامم به لردگان استان چهار محال، چند روز زودتر برام تولد دسته جمعی گرفتن و عالی بود.

شهرزاد ۳ تومن کادو داد و بابا ۱ تومن :/ بابا واقعا خسیس شده نسبت به مامانمون که خیلی لارژ بود تو مناسبتا و شهرزاد هم خیلی خیلی به مامان رفته ^_^

خانوم اولی طبق معمول راس ساعت ۱۲ پیام تبریک داد و این کارش همیشه برام ارزشمندترینه.

دو هفته زودتر هم خاله اینا برام‌تولد گرفتن چون میدونستن نیستم تولدم. اونم عالی بود.

 

ولی خوب برای دومین سال متوالی دوست داشتم به جای جشنای جدا و تبریکای پراکنده، آدمای زندگیمو یه جا داشته باشم.

از این زندگی پخش و پلا خسته شدم

از اینکه فوت مادرم خاله هامو از پدرم جدا کرده

از اینکه شهرزاد با بابا جور نیست.

یلدا و نوروز هم سر کار بودم

با تولدم امسال تکمیل شد و هرچی مناسبت مهم بود سر کار بودم. لعنت به کار نوبت کاری.

 

+ امشب تولد حسین همکار شیرازیمون بود.

خانومش کادوی حسین رو داده بود یه همکار دیگمون از شیراز بیاره براش سورپرایزش کنیم.‌

اینجا لردگان از هرچی شهر و مغازه س‌دوریم. رو دوتا تیتاپ و کاپ‌کیک با خامه عسلی نوشتم HBD Hosein و گذاشتیم‌کنار کادوی خانومش و سورپرایزش کردیم. حسینی که ادعا میکرد هیچکس نمیتونه سورپرایزش کنه خیلی ذوق زده شده بود از کادوی خانومش.

واقعا من و کامیل دوتا مجرد اتاق حسودیمون شد.

واقعا زن دلسوز و خوب نعمت بزرگیه و بلده چجور قلبتو رقیق کنه.

امشب بدجور رفتم‌تو فکر و حسرت که چرا این همه ادم اشتباه دور خودم‌جمع کردم‌و خودمو از این لذتای قشنگ محروم کردم.

 

+ امسال فهمیدم‌علاوه بر ترامپ و چگوارا، با هوتن شکیبا هم تولدم‌یه روزه :))

۲۴ خرداد ۳۴ ساله شدم

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
شهاب غ

نیاز آدم به غر زدن

دارم فکر میکنم، انگار غر زدن غذای روحه. مثل آب و غذا یکی از نیازهای مبرم آدمه. البته برای روح خودت و نه اطرافیانت :))

اینکه میبینی آدما از غر زدن و غیبت (بیشتر غیبت دسته جمعی) انرژی منفیشون تخلیه میشه و با انرژی به زندگیشون میرسن خودش برام بیشتر محتمل میکنه تاثیر غر زدن تو شادی روح رو.

شایدم برا همین اثر جادویی غر زدنه که پولدارا وقتی همه چی دارن و چیزی نیست بهش غر بزنن افسرده میشن.

 

+ این روزا منِ بشدت محبوب در محیط کار، که به عنوان مامور در لردگان استان چهارمحال به سر میبرم، از همکارا فاصله گرفتم . تنها غذا میخورم و تنها مسیر خوابگاه تا شرکت رو پیاده میرم و میام. فقط چون از غر زدن دسته جمعی همکارام کلافه م. میشینن سر شام به غذای شرکت گیر میدن. در قالب مطالبه گری به زمین و زمان گیر میدن. واقعا خسته م کردن. من همیشه توسط مدیرام به عنوان یک نیروی قانع معرفی شدم و تو سر همکارام زده شدم و خودم اینو دوست ندارم که از سکوتم جلو کاستیها سو استفاده بشه.

ولی همکارای من واقعا دیگه شورشو درآوردن. بشدت انرژیمو گرفتن با جو مسموم غر زدنای پیوسته شون. اینکه باید ۲ هفته شبانه روز زندگی باهاشونو تحمل کنی هم واقعا سخت کرده ماجرا رو.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شهاب غ

جلسات روان درمانی - رمز همون همیشگی که همه دارید

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
شهاب غ

کامنتهای من - ۱: راهنما نزنید!

کلا تو کشوری هستیم که تو رانندگیشم تا زمانی که راهنما نزدی میتونی لاین عوض کنی. همین که راهنما بزنی بفهمن کدوم لاین میخوای بری دیگه بهت راه نمیدن گوساله ها.
تو این ایران اصلا نباید برنامه هاتو برای بقیه بگی. همیشه بدون راهنما زدن بپیچ

 

تعریف از خود نباشه ولی کلا همیشه کامنتای خودمو تو فضای مجازی دوست داشتم. برعکس بقیه که اصلا دوست ندارن کامنتامو و توی همین بیان بهم گفتن "لجن" :))))

در هر صورت من کامنتامو دوست دارم حتی خیلی خیلی بیشتر از پستهام. و تا ۳۰ سالگی که کولاک میکردم با کامنتام ولی سال به سال گزندگیش کمتر شد و بیشتر عادت کردم به صلح با نویسنده های پستها. با این حال به نظرم کامنتام شایستگی اینو داره یه موضوع تو وبلاگم بهش اختصاص داده بشه. البته بیان نذاشت موضوع جدید اصافه کنم گفت باید بخری:/ حالا یه روز که با لپتاپ بودم موضوعشم راست و ریس میکنم. فعلا این اولین پست تا بریم ببینیم چی میشه بقیش

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
شهاب غ

چهار پُک عمیق

امروز بعد تقریبا ۱ سال الهه رو دیدم. رفتیم پیتزا سنسو. سر میز کلی گفتیم و خندیدیم از خاطرات ۵ سال قبل.

نوشیدنی نوشابه سفارش دادم. باز کردم‌نی گذاشتم داخلش گذاشتم جلوش. گفت مثکه یادت رفته ها من نوشابه نمیخورم. گفتم نه مثکه تو یادت رفته. گفت آهانننن آره همینکه تا من ازش نخورم‌تو نمیخوری :)) گفتم‌اره بوس که نمیدی حداقل یکم با نی عشقبازی کنم :)))

 از سیگار پرسید و گفتم نه هوز نمیکشم و شکر خدا همکارای سوئیتمون سیگاری نیستن.

بعد پیتزا تو ماشین گفت اشکال نداره یه سیگار بکشم ناراحت نمیشی؟ گفتم نه بابا چه ناراحتی. یاد شهرزاد و نگار افتادم که اونا هم عزیزترینام بودن و اهل سیگار و قلیون. لباش روی سیگار بدجور وسوسه می ‌کرد و گفتم آخرشو بده من بکشم. ۴ پک آخرشو داد به من گفت نده داخل ریه. اولین پک رو کشیدم تو ریه و بدجور سوزوند. دومی و سومی و چهارمی رو عمیقتر دادم داخل گفتم بمونه به یادگار تو ریه م از امروز قشنگ کنار تو. یکم جلو تر تو پیچ ستاری نم بارون ریزی گرفت و از قضا هم زمان نم نم بارون پازل بند پخش شد تو ماشینش... سیگار هم طعم دود دلچسبش تازه داشت از ریه م در میومد. بهم گفت ولی عجیبه دادی تو سرفه نکردی مطمئنی سیگار نمیکشیدی؟

برا خودمم عجیب بود مهربون بود با ریه هام سیگاری که از لبای اون برداشته بودم...

این ۴ پک بماند به یادگار کنار اون پکی که ۴ سالم بود عموم گذاشته بود رو لیم‌و سوزشش باعث شده بود تا امروز از سیگار متنفر باشم. 

 

پست قبلو ننوشتم که این پست رو توجیه کنم. تو پست قبل منظورم گناهای نابخشودنیتر از سیگار بود :))

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
شهاب غ

فرق بزرگ کار خوب و کار بد

نمیدونم قبلا تو صحبتام گفته بودم یا نه. ولی همیشه تاکید کردم‌و کمتر کسی جدی گرفته این‌حرفمو: 

اینکه فرق انجام دادن کار خوب و صواب با انجام ندادن کار بد و گناه چیه؟ فرق بزرگش اینه:

تو با یک بار انجام دادن کار خوب به قهرمان تبدیل میشی. ولی برای قهرمان شدن‌در کار بد باید کل عمر مراقب باشی اون کار خطا رو انجام ندی. اینجاس که همیشه گفتم ارزش گناه نکردن خیلی خیلی خیلی بیشتر از ارزش عمل صالح و خیراته. واقعا کار خیر کردن پز دادن نداره راحتترین کاره در مقابل اینکه تو بخوای یک عمر مراقب رفتار بدت باشی.

دقیقا قصه ی دروازه بان و مهاجم تو فوتباله. مهاجم رو با گلاش قضاوت میکنن و دروازه بان رو با اشتباهاش. یه مهاجم تو ۹۰ دقیقه عمر بازیش ۲ تا گل بزنه بقیشو راه بره امتیاز خوبی بهش میدن. برعکس یه دروازه بان حتی کل ۹۰ دقیقه رو حواسش باشه و دقیقه ۹۰ اشتباه بد بکنه کمتر کسی میبخشدش. غافل از اینکه دروازه بان ۹۰ دقیقه مفید بود و بی اشتباه ولی بازی مهاجم فقط ۲ دقیقه مفید بود. 

از دو منظر این پست رو نوشتم:

از دید درونی، منِ شهاب خیلی باید انرژی زیادی بذارم رو نکردن کارای بد. کار خوب کردن راحته و این‌روزا دارم زیادم بابتش تشویق میشم. ولی وای به روزی که بلغزم و کارهای بدی که تاحالا وسوسه ش بوده و با تخلیه انرژی مغزی زیاد جلوی انجامشو گرفتم رو انجام بدم.

از دید بیرونی هم کمتر آدما رو برا کارهای بدی که عادتشون نیست قضاوت کنیم. اونی که پلیدی عادت شده براش کارش از کار گذشته. ولی اونی که یکبار گناه میکنه.. حتی بدترین گناهی که تجسمشو میکنی. حتی اگه آخرای عمرش باشه رو جا برا بخشش بذار. همونجوری که یه دروازه بان و مدافع بابت اشتباه دقیقه ۹۰ استحقاق بخشیده شدن دارن.

قضاوت نکنیم و راحت ببخشیم .

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شهاب غ