تولد امسالم خیلی بد بود. مامور شدیم لردگان و شیفت بندی جدید باعث شد به جای دو هفته ۴ هفته سر کار باشم. اول قرار شد بریم رست رو و با خوشحالی مشغول بستن چمدون بودم برگردم تهران و میدونستم قراره شهرزادو ببینم و خیلی خوشحال بودم. شهرزاد به معنای واقعی کلمه نور چشم منه. دیدنش دوتا جون بهم اضافه میکنه.

ولی شرکت نامردمون به لردگان خبر داد که نذارن ما بریم و خیلییییی حالم گرفته شد.

در هر صورت تولد امسال تولد خوبی نبود.

همکارای جنوبم قبل اعزامم به لردگان استان چهار محال، چند روز زودتر برام تولد دسته جمعی گرفتن و عالی بود.

شهرزاد ۳ تومن کادو داد و بابا ۱ تومن :/ بابا واقعا خسیس شده نسبت به مامانمون که خیلی لارژ بود تو مناسبتا و شهرزاد هم خیلی خیلی به مامان رفته ^_^

خانوم اولی طبق معمول راس ساعت ۱۲ پیام تبریک داد و این کارش همیشه برام ارزشمندترینه.

دو هفته زودتر هم خاله اینا برام‌تولد گرفتن چون میدونستن نیستم تولدم. اونم عالی بود.

 

ولی خوب برای دومین سال متوالی دوست داشتم به جای جشنای جدا و تبریکای پراکنده، آدمای زندگیمو یه جا داشته باشم.

از این زندگی پخش و پلا خسته شدم

از اینکه فوت مادرم خاله هامو از پدرم جدا کرده

از اینکه شهرزاد با بابا جور نیست.

یلدا و نوروز هم سر کار بودم

با تولدم امسال تکمیل شد و هرچی مناسبت مهم بود سر کار بودم. لعنت به کار نوبت کاری.

 

+ امشب تولد حسین همکار شیرازیمون بود.

خانومش کادوی حسین رو داده بود یه همکار دیگمون از شیراز بیاره براش سورپرایزش کنیم.‌

اینجا لردگان از هرچی شهر و مغازه س‌دوریم. رو دوتا تیتاپ و کاپ‌کیک با خامه عسلی نوشتم HBD Hosein و گذاشتیم‌کنار کادوی خانومش و سورپرایزش کردیم. حسینی که ادعا میکرد هیچکس نمیتونه سورپرایزش کنه خیلی ذوق زده شده بود از کادوی خانومش.

واقعا من و کامیل دوتا مجرد اتاق حسودیمون شد.

واقعا زن دلسوز و خوب نعمت بزرگیه و بلده چجور قلبتو رقیق کنه.

امشب بدجور رفتم‌تو فکر و حسرت که چرا این همه ادم اشتباه دور خودم‌جمع کردم‌و خودمو از این لذتای قشنگ محروم کردم.

 

+ امسال فهمیدم‌علاوه بر ترامپ و چگوارا، با هوتن شکیبا هم تولدم‌یه روزه :))

۲۴ خرداد ۳۴ ساله شدم