شخصی

آخرین سکانسِ اولین داستان

 

 

شهاب میگم یه شماره کارت برام میفرستی؟

میخوام داشته باشم، ایشالا بدهیمو واریز کنم

البته فک کنم یه شماره کارتتو دارم، ببین شهاب تو همیشه در هر زمانی و هر موقعی به من لطف داشتی، اولین کسی بودی که من باهاش تماس گرفتم و هیچوقت هم بهم نه نگفتی

هیچوقت این خوبیاتو یادم نمیره

و اینکه من یه خواستگار برام اومده ، نظرم مثبت و احتمالا جواب مثبت میدم.

در حالی که این ماهها شرکت در حال آمادگی برا راه اندازیه و سرمون انقدر شلوغه که زندگی عادی یادمون رفته همگی، ۳ ماهی هست کلا از الهه خبری نشده و از این بابت بسیار خوشحالم. دو هفته پیش در راستای تغییر اساسی توی زندگیم با نگار هم برای همیشه خداحافظی کردم. و در حالی که سختترین بخش ماجرا تو تغییرات تصمیم گیری در مورد عشق اول و خانوم اولی و نگرانیای همیشگیم براش بود، نیم ساعت قبل پیامهای بالا رو ازش دریافت کردم.

قطعا الان حس خوبی ندارم. روابطی که هزینه های هنگفت و زمان ارزشمندی رو براشون صرف کرده بودم یکباره با هم نقطه ی پایان میشینه آخر داستانشون. ولی انگار خدا داره برام نشونه میفرسته که الان دیگه واقعا وقت تغییر رسیده و انقدر تنهات میکنم که دیگه جز من کسیو نداشته باشی. نمیدونم چقدر میتونم تو کنار اومدن با این تنهایی اختیاری/اجباری خوب عمل کنم، ولی خدا رو شکر که شغل خطرناک و این روزا سخت و پراسترسم، پناهگاه فکریم تو دوسال آیندس و میتونه کمک کنه این خلا عاطفی فکرمو مچاله نکنه.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شهاب غ

استدلال غلط صدا و سیما

دوران کارآموزیمون که مصادف شده بود با اوایل کرونا، یکی از کلاسای یکی از استادا غیر حضوری شد. بعدا که برگشتیم سر کلاسا، مرکز آموزشی برای کل کلاسای غیر حضوری، یکی یک روز کلاس حضوری گذاشت. ما بچه ها که به تلف شدن وقتمون اعتراض کردیم، استاد برا اینکه نشون بده این جلسات جبرانی لازمه، دونه دونه بلندمون کردو از مباحث اون جلسه اینترنتی سوال پرسید و وقتی جواب ندادیم، گفت حالا قانع شدین که جلسه جبرانی برا کلاسای نتی لازمه؟ منم که معمولا به حاضر جوابی معروفم سریع بهش گفتم استاد این چه استدلالیه. شما الان از جلسات حضوری قبل کرونا هم بپرسی ما چیزی یادمون نمیاد. اینکه مباحث یادمون نیست هیچ ربطی به اینترنتی برگزار شدن کلاس نداره :))

 

همین قضیه شده نقل استدلال جمهوری اسلامی و صدا و سیماش. یه مستند پخش میکرد از اعتراضات. گوینده که گوینده ی معروفی هم بود، میگفت اغلب بازداشت شده های اعتراضات اعتیاد به مطالب مستهجن دارن. هرچند شما حق نداری زندگی شخصی یک نفر رو به اعتراض مدنیش ربط بدی، ولی

حالا طبق همون استدلال بالا خدمتت بگم که این آمار دادن درست نیست. شما درواقع داری آمار اعتیاد به پ‌ورن رو در کل جامعه ایران بیان میکنی. اگه گوشی ۱۰ تا معترض رو گشتی و تو ۷تاش مثلا مطلب مستهجن پیدا کردی، دلیل نداره مثلا گوشی کارمندای خبرگزاری فارس رو بگردی و با همین درصد حالاکمتر یا بیشتر مطلب مستهجن برا خود ارض‌اییش سر کار پیدا نکنی. به عنوان کسی که در هیچ اعتراضی شرکت نکرده و اعتیاد پ‌ورن داره میگم: آمار کل جامعه ایران از مذهبی نما و معترض و غیر معترض گرفته، همه و همه در حیطه ی جنسی داغونه. همیشه هم گفتم از چند سال قبل تو همه کامنتام که ایران خیلی راه داره برا رسیدن به سلامت جن‌سی. و دقیقا همین هم یکی از نقدهاییه که تو اعتراضات به شیوه ی حکومت داری و رسوندن جامعه به اینجا مطرحه. والسلام.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شهاب غ

عدم تناسب جرم و جزا

وقتی شما برای یک جرم ساده، یک جزای شدید تعیین میکنی، در نگاه اول ۵ نفر رو میترسونی که سری بعدی اون جرم ساده رو از ترس انجام ندن. این درست. ولی کنار این ۵ نفر، یک نفر رو هم جری میکنی، که دفعه بعدی میگه من که قراره اون جزا بزرگه رو برام ببُرن، بذار اقلا یه جرمی انجام بدم به اون جزا بیرزه. 

که به نظر من این ۱ نفر که جَری و از جون گذشته شده به مراتب میتونه از اون ۵ نفر اگر نمیترسیدن، خطرناکتر باشه. و نمیدونم طبق چه منطقی میای برای ایجاد ترس، جزا رو شدید میکنی در حالی که خودتم میدونی عادلانه نیست. 

آره خلاصه دوراه هست برای برقراری عدالت و تناسب جرم با جزا. یا شما عادلانه حکم میدی، یا سری بعدی مجرمهای بعدی جرمشونو شدیدتر میکنن تا به جزای شما بیرزه. 

 

مخصوصا وقتی مجرم کارد به استخونش رسیده و نسبت به وقوع جرم ناگزیره. (منظورم از جرم اعتراضه که این روزا حکم محاربه پیدا کرده).

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
شهاب غ

جام زهر

به عنوان یه پسر که تنها دلخوشی دوران نوجوونی و جوونیش تماشای فوتبال بوده و قبل اسم دوستاش تیم فوتبالشونو میپرسیده و ۳ سال حرفه ای وبسایت ترجمه خبر ورزشی اداره میکرده و ....

به عنوان کسی که متنفره از توجهش به فوتبال بهره برداری سو بشه، با افتخار اعلام میکنم تا به حال هایلایت حتی یک گل رو هم از این جام جهانی نگاه نکردم. 

و در عجبم از مردم کشورم. که با ذوق دارن نتایج و صعود احتمالی تیمی رو دنبال میکنن که تو بحبوحه ی روزای ملتهب، میره و از رئیس جمهور درخواست حمایت مالی داره :/

یک جام فوتبال نگاه نکردن کسی رو نمیکشت دوست من :) همونجور که من نمردم

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱
شهاب غ

Moon

معتقدم این یک دفعه رو حکومت به هیچ وجه نباید جلو مردمش بایسته.

این یکبار اگر هم سرکوب موفقیت آمیز باشه، روح خیلیا زخمیه و این زخم رو خوب نشده، نباید ببنده حکومت. وگرنه بدجور چرک میکنه. بهتره این یک بار رو با مردمش شفاف باشه.

 

به چند دلیل میگم این بار با دفعات قبل فرق داره:

۱- هستن من و امثال من که اگرچه کل قوانین اسلام رو قبول داریم، ولی به حجاب اجباری اعتقاد نداریم. به همون دلیل که خداوند هم اولش اعتقاد نداشت و اول برا همسرهای پیامبر تکلیف کرد و چند بار این حکم تغییر کرد و ... 

و این یه حکم از نظر من همیشه کاملا خودخواهانه و کاملا به نفع مردهاست. 

۲- داریم میبینیم تو کشورهای عربی مسلمون حجاب ازاد جواب داده و خدشه ای به اسلامی بودن اون کشورها وارد نشده. دلیلی نداره اینجا انقدر اصرار باشه به اجبار کردن حجاب تو اسلامی که مهدش جهان عرب بوده.

 

۳- مهمترین نکته اینه: همه ی ما تو این نسل تو خانواده مون حداقل یه مهسا داریم. یه دختر بشدت عزیز داریم که علی رغم مذهبی بودن و مقید بودن خانواده شاید به اقتضای نسل، تو  کتش نمیره به حجاب تن بده. برای من اون عزیزترین دختر، خواهرم شهرزاده. برای تو میتونه خاله، یا هر فرد نزدیک عزیزت باشه. هر کدوممون قطعا تو خانواده دختری داریم که میتونست جای مهسا باشه.

 

برای همین میگم ماجرای مهسا فرق میکنه و مردم خیلی روحشون زخمیه. فکر اینکه فردا عزیز من این بلا سرش بیاد قلبمو درد میاره. امیدوارم نظام بفهمه الان وقت سرکوب نیست و وقت گوش دادن به صدای ملتشه

 

+ سر ماجرای هواپیمای اوکراین، سردار حاجیزاده تو tv اعلام کرد اشتباه انسانی بوده و ... 

یکی از دوستای زمان دانشگاهم (صادق که تو پستهای قبل گفته بودم یه بسیجی خوب و  دوست داشتنیه) توئیت زده بود که احسنت به شجاعتت سردار کمتر کسی شجاعت داره در چنین شرایطی حقیقت رو بگه!!

آره خلاصه. تو حکومتی که اقرار به کشتن اشتباه ادما شجاعته، پنهون کاری  تو چنین اشتباهاتی یه امر عادیه لابد . و حالا که میگن اشتباهی تو قتل مهسا رخ نداده، از کجا معلوم؟ شاید فقط این بار یه ادم شجاع مثل سردار حاجیزاده نبوده که بیاد اعتراف کنه :)

 

موافقین ۱ مخالفین ۲
شهاب غ

روی دیگرِ ثواب

همیشه مسیر تهران به محل ماموریتم (استان چهارمحال) رو با اتوبوس می رفتم بدون مشکل. با خرید اینترنتی بلیط. کلا هم آدم وسواسی هستم و چند روز زودتر از موعد برای خریدها اقدام میکنم و هیچ وقت موکول نمی کنم روز آخر. این هفته وارد سایت پایانه های اتوبوس شدم و پرام کلهم ریخت. تعداد اتوبوسهای بین جاده ای تقریبا یک چهارم شده این به کنار، از الان تا سه و چهار روز بعد از اربعین، تمام اتوبوسها زده ظرفیت تکمیل!!!!!!

حالا من که با کمک حمل و نقل شرکتمون و این در و اون در زدن، و 2 روز کم کردن از روزهای استراحتم و 2 روز زودتر راه افتادن، و دور زدن ایران از مسیر اصفهان، تونستم هماهنگ کنم برای رفتن به محل کار.

ولی این رسم مملکت داری نیست. اینکه شمای مسئول، برای انجام یه عمل اعتقادی (پیاده روی اربعین)، کل سیستم حمل و نقل بین جاده ای کشور رو فلج کنی. اتوبوسهای بین جاده ای به زیر یک چهارم تقلیل بدی و قبل قراردادن در سایت فروخته باشی همون یک چهارم باقی مونده رو.

هرچی به پای اون زائر اربعین که خودش از این برنامه که شما پیاده کردی بیخبره، ثواب نوشته بشه، تو دفترِ توی مقام مسئول گناه محضه و من یکی به شخصه حداقل به خاطر این دو روزی که به ناحق از استراحتم کم شد از شما نمیگذرم. دیدار به روز گرفتنِ حق.

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
شهاب غ

تولدت مبارک

تولدت مبارک نابترین خاطره ی عاشقانه

تولدت مبارک اولین و آخرین تجربه ی آغوش...

تلخی بغض جای خالیت هنوزم کم میاره جلو شیرینی یاد خاطراتت  

بهترین آرزوها بدرقه ی راهت

موافقین ۴ مخالفین ۰
شهاب غ

مچاله

این روزا دارم تو خودم مچاله میشم

چه در حوزه مالی

چه عاطفی 

چه همکارا و دوستام

چه حوزه کاری 

---------

وقتی همه این حسهای بد با هم سراغم اومده مطمئن میشم که منشا درونیه. امیدوارم سرانجامش به یه تغییر مثبت ختم بشه.

خلاصه که شرایط بحرانیه کم نیارم خوبه. مخصوصا مالی و کاری

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
شهاب غ

نگرانتم-نگرانم باش

۵شنبه سالگرد دختر عمه ی بابا بود و رفته بودم روستاهای خانواده پدری (استان اصفهان) - البته خوب الان جفتشون شهر شدن ولی برای من هنوز همون روستای بچگیم هستن که برا عروسی دخترِ دختر عمه رفته بودیم.

مادرم با این قوم خیلی خوب بود. شاید چون دلیلش اینه این قوم با خانواده داییشون (یعنی پدر بزرگ من و پدر شوهر مادرم) شکرابن :)))) در هر صورت خیلی دوسشون دارم چون مادرم خیلی دوسشون داشت. ۵ ساعت مسیر رو تنها رفتم مراسم سر خاک نشستم داشتم بر میگشتم. ۵ تا از مردا من جمله عموم داشتن خشک خشک خداحافظی میکردن. که یهو فاطمه خانوم (همسر یکی از مردا و رفیق فابریک سالهای دور مادرم) با یه کیسه میوه اومد و میوه ها رو چپوند تو دستم. منی که تو گرمای اصفهان تو جاده داشتم له له میزدم خیلی این محبت شبه مادرونه به دلم نشست. زنها ذاتشون نگرانه و این نگرانی برای مردا بشدت جذاب و خواستنیه. ما بدون این نگرانی میمیریم. خودمونم نمیریم، بدون نگرانی جنس زن قطعا روحمون میمیره. محبت و نگرانی که تو نسل مادرامون موج میزد و نسل جدید دخترا خیلی کمتر بهره برده از این نگرانی ذاتی. یا حداقل کمتر از نسل مادرا بروزش میدن.

مدتها بود بعد مامان دلم برا این نگرانی مادرونه از جنس زن تنگ شده بود.

 

+ تو محل کار در این باره بحث میکردیم. گفتم آره سربازی و راه دور هم میری خودت حالت خوبه. ولی وای به روزی که یه زن نگران و چشم انتظارت باشه. خواه مادرت باشه خواه خواهرت و خواه دوست دختر یا همسرت. (یا به قول یک همکارم که پدره و دختر ۱۰ ساله داره دختر هم خیلی چشم انتظار پدر میشه) زن وجودش لبریز از این نگرانی محبت گونه س و همین نگرانی زن بیشتر باعث میشه که زودتر دلت برا خونه تنگ بشه. ولی اگر خونه زنی منتظرت نباشه برات فرقی نداره زودتر برگردی. مثل من که بابا اصلا براش مهم نیست بیام و همه همکارام و رئیسا تعجب کرده بودن چجور این سری بدون مرخصی بیش از ۴ هفته موندم لردگان. 

 

+++ الان تهرانم استراحت. تو ماشین آلبوم ترکیبی خودم از ابی شادمهر قمیشی معین داریوش رو گوش میدادم و همینجور دغدغه ها و نگرانیها از بیپولی خانم اولی برا لیزر صورتش تا دندون شکسته ی نگار و اجاره خونه الهه و ... از ذهنم میگذشت. آخرای مسیر فرمون رو ول کرده بودم و داشتم با خوندن شادمهر برا خودم دو دستی بشکن میزدم . با خودم گفتم الان مردم میگن این چرا الکی خوشه لابد مجرده. یه جرقه زد تو ذهنم که آره! من مجردم! 

همونجور که زن نگرانیش برای سلامت و دوری مرد قشنگه، مرد ذاتا نگران زن و بچه و معاششونه. منم بشدت دلنگرون دغدغه ی این دخترام. ولی با خودم گفتم چرا الکی غصه ی دختر مردم رو بخورم؟ چرا الکی دارم خودمو به پای دخترایی که کوچکترین تعهدی به من ندارن پیر میکنم؟ این دخترا خودشون بارها پیشنهاد ازدواج منو رد کردن و نخواستن یه مرد نگرانشون باشه.

نخواستن نگران یه مرد باشن. منم از این به بعد باید قبول کنم ذهنم آزاده و تعهدی به این آدما و حل نگرونیاشون ندارم. 

همین الان این متن رو اسکرین میگیرم و برا همشون میفرستم. 

از این به بعد من مجردم :)

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
شهاب غ

زن اشتباه

بعد ۴ هفته دوری از خونه و کار کردن مث سگ، دیشب برگشتم خونه. 

زندگی که بابا برای خودش درست کرده رو دیدم و جیگرم خون شده. 

۱۴ تیر هست و دو هفته گرمای سگی رو گذروندیم و بابا چون تنهاست، برای صرفه جویی تو برق هنوز کولر رو راه ننداخته! واقعا نمیفهمم این دو هفته رو چجور سر کرده. توی سطلای آشغال کیسه زباله ی مشکی گذاشته چون ارزونترن.

۹۰ درصد برنج هندی قاطی برنجایی که براخودش میپزه میکنه!!!!!!

چرا؟ چراشو نگفته ولی فکرشو میخونم. پیش خودش از خونه ای که به جا ۱۵۰ تا سکه مهریه داد به زنش پشیمونه و تو دوران بازنشستگی، با این زندگی سگی که برا خودش ساخته میخواد عذاب وجدان خودشو کمتر کنه.

 

یه زن وقتی اشتباهی وارد زندگیت میشه انقدر میتونه مخرب باشه. قطعا هیچ وقت ازدواج نخواهم کرد. دوست ندارم با حضور یه دختر امروزی، خونه ای که توش زندگی میکنم به لونه ی سگ تبدیل بشه...

+ آره میدونم همه مثل هم نیستن و blah blah blah... ولی ۹۹ درصد دخترای زندگی خودم هم دقیقا همینجور مخرب بودن. واقعا دور و زمونه ی ازدواج و ریسک کردن نیست.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
شهاب غ