کیا یاهو 360 بودن؟! یادتونه؟ یادمه پاتوق دانشجوهای ورودی 85 و 84 اینا بود... بعدش بسته شد و مقارن شد با ورود فیسبوک به دنیای ارتباطات در فضای مجازی... خلاصه که برا من و جماعت دختر ندیدۀ اون سالا این یاهو 360 بهترین مکان بود برا چوب زدن زاغ سیاه دخترهای دانشکده :D

کلی شر و ور هم تو بلاگش پست کردم (با کلی کامنت بلند بالا دو برابر خود پستهای مردم :D) نامردا با بسته شدنش کل بلاگش پرید :(

یه بخشی داشت به اسم Testimonials که توش دوستا می اومدن با دیدگاه خودشون تو رو توصیف می کردن... کارمون این بود توصیف دخترا رو بخونیم  از زبون مردم :)) من خودم رو این قسمت خیلی وقت میذاشتم برا دوستام خیلی خیلی دقیق و با حوصله توصیفشون می کردم... چیزایی که حتی خودشونم نمی دونستن و بعد که می دیدن چه دقیق گفتم اونا هم می اومدن یه تستی باحال برا من می نوشتن :D مثلا همون سید احسان ش یادمه در موردش نوشته بودم زمستونا تو سرما 4تا انگشتشو میذاره جیب شلوارش. یکی از دخترای فرزانگان که دانشگاه توی اکیپ اینا بود (کلا فرزانگان و علامه حلی رو تو دانشگاه نمی تونی از هم جدا کنی مدام در ماتحت هم دارن راه میرن :D) زمستون دقت کرده بود دیده بود عه آره این 4 تا انگشتشو میذاره تو جیب شلوارش :)) بعدش احسان اومده بود کلی تشکر و برا من (که اون موقع هم از 9 سال قبل عکس این میگ میگ پروفایل همه جام بود) اومده بود این تستی صداقت رو نوشته بود...

تستی های بچه ها رو در مورد "شهاب هف هش سال قبل" می خوندم (شما هم اگه دوست داشتین گذاشتمشون تو ادامۀ مطلب). می دیدم چقدر چقدر چقدر کرک و پرم نسبت به دوران لیسانس ریخته. مخصوصا تستی ابوذر همیشه یادم مونده در مورد فوتبال. بچه ها فوتبال رو با من و من رو با فوتبال می شناختن... خودم می دونم پریود شدن بعد پادگان نیرو انتظامی تأثیر گذار بود، جوریکه دیگه من 180 درجه با اون دوست خوبی که قبلا بودم فرق کنم. ولی یه چیزایی مثل علاقه به فوتبال، که تا همین دوسال پیش هم در من موج میزد. حوادث این دوسال کاری با من کرده که الآن 1 ساله من ده دقیقه رو هم فوتبال ندیدم حتی فوتبالای منچستر رو.... نه از روی سر شلوغی، بلکه از روی بی حوصلگی.

اصلا نشونه خوبی نیست خیلی عوامل دخیل بودن، من جمله بیماری مادر، تلاش نافرجام رابطۀ عاطفی و ...

ولی کلا حالم خوب نیست و فکر می کنم دیگه وقتشه دست از این «ادای آدمای حال خوب رو در آوردن» بردارم. این پیرمرد طلاق گرفته با سپیدی های مو با خمی بر قامت از این راه دشوار دیگه اون بچۀ با نشاط و بازیگوش و سرشار از آرزوی دو سال قبل نیست. که نیست...به قول حمید مصدق

 

چه کسی باور کرد

جنگل جان مرا

آتش عشق تو خاکستر کرد؟

 

+هر دو عیدتونم مبارک پیشاپیش :D عیدهایی که شاید شاید اگه مامان مریض نمی شد قبل نوروز، یکی از اون دو تا عید پیش رو عقد کنون من می بود :)) فلسفۀ دنیاست دیگه گاهی لین و روون و گاهی هم یبس یبس :D البته اینجور هم می شه نگاه کرد که اگه خدا رحم نمی کرد شاید مثل خاله و شوهر خاله الآن مامانی هم این عید کنارمون نبود :(

 

++عنوان و عبارت خمی بر قامت از این راه دشوار از اشعار قمیشی هستن والا چشمون ترسیده این روزا هر بلاگی می ریم بحث مچ گیری کپی داغه خودمون زودتر بگیم :D البته تو عنوان بیژن سمندر عزیز مثکه گفته "دیگه حرفهای علاقه همه مردن تو دلم" که من 15 ساله آهنگ سیاوش رو به همین شکلی که تو عنوان نوشتم شنیدم و لذت بردم! انصافی اینجوری هم قشنگتره اصلا دوست ندارم یکی از قشنگترین مصراعهای دوران جوونیمو خاطره ش رو از بین ببرم صرفا چون شاعرش بد سلیقه بوده :D البته سیاوش از این کج سلیقگی ها توشعرش زیاد موج می زنه مثلا ببینید: (عبارت داخل پرانتز پیشنهاد منه که بدجور وقتی قافیه خراب میشه اعصابم بهم میریزه!)

یاد باد، یاد گذشته شاد باد، این دل زرد و تهی در حسرت دیدار (میعاد؟!) باد

حالا من موندم و یک دونه ورق که اونم از اسم تو سیاه میشه. همه چیم تو زندگی، آخرش به پای تو هدر (تباه؟!!!) میشه

 

+++ حالم خوب نیست و متأسفانه این محیط هم حالم رو بهتر نمی کنه. بلاگم  حدودا یکی دو ساعت دیگه حذف می شه. امیدوارم به دلیل شرایط افتضاح این روزهای زندگیم بد بودن حالم رو درک کنین و حمل بر بی ادبی نکنین رفتنم رو. می دونم که درک می کنید. دوستای خوبی اینجا پیدا کردم و فراموشتون نخواهم کرد :) تمام پستها و کامنتها تو یه فایل وورد ذخیره شد. مثل همین تستیها :D اونقدری خاطره باز هستم که سالی یکی دوبار بشینم همه این فایل وورد رو بخونم از اول تا آخر. اگه تصمیمم در حذف بلاگ تغییر نکرد، خدانگهدار همگی

 

++++حرف آخر هم از زبون سعدی

دشمنم را بد نمی خواهم که آن بدبخت را

این عقوبت بس که بیند دوست هم زانوی دوست