دیشب فیلم قهرمان اصغر فرهادی رو دیدم.

توی مبحث تشکیل زنجیره های پلیمری (کوپلیمریزاسیون که از قضا موضوع تز ارشدم هم بود) کنار مواد اولیه ی واکنش که قراره یک زنجیره بلند پلیمری تشکیل بدن، یک ماده ی اولیه ای اضافه میکنیم به راکتور به اسم آغازگر (initiator) که کارش دقیقا مشابه استارتر در فرآیند ماست زدن هست. یک هسته ی اولیه به واکنش اضافه میکنی که پایه و مبنای تبدیل باقی شیر به ماست روی اون هسته های اولیه میشه. شما یک قاشق استارتر میزنی داخل شیر و همون یک قاشق استارتر اطراف خودش هاله ی تبدیل شیر به ماست رو تشکیل میده و همینجور شیرهای تبدیل شده به ماست این عمل رو ادامه میدن تا کل ظرف شیر به محصول مطلوب (ماست) تبدیل بشه.

دیشب که فیلم قهرمان رو میدیدم، فکر میکردم کاش این فرآیند درباره ی زندانیان مالی هم برقرار میبود. یعنی یک گروه خیر یک یا چند زندانی مالی رو آزاد میکردن، بعد اون گروه زندانی بیرون زندان متعهدانه کار میکردن تا حداقل مبلغ بدهی ای که داخل زندان داشتن و توسط خیرین پرداخت شده رو جور میکردن و با اون پول میتونستن زندانی بعدی رو آزاد کنن. دیگه لازم نبود برای هر زندانی صدتا خیر جمع بشن. خود زندانیای آزاد شده دقیقا مثل اون ظرف شیر، فرآیندی که توضیح دادم و کاملا هم منطقی و عادلانه س ادامه میدادن تا آزاد شدن همه ی زندانیا! تا ماست شدن کل ظرف شیرشون :)

خود من یک بار تو وبلاگم نوشتم که یک شب بارونی پرایدم موقعی که راننده اسنپ بودم افتاد تو جوب آب و دوتا پسر با لباسهای سفید سوار ۲۰۶ سفید دقیقا مثل فرشته ها دیدن منو و زدن کنار و با سیم کنفی بوکسل با همون ۲۰۶ که صفحه کلاچش هم تازه عوض شده بود (!!!) فداکارانه پراید منو کشیدن بیرون از تو جوب. حالا منم یاد گرفتم همیشه یه کنف بوکسل پشت ماشینم باشه تا اون محبت اون شب اون دوتا جوون رو یه جای دیگه برای یک نفر دیگه جبران کنم و قطع کننده ی این زنجیره پلیمری نباشم :)

میدونی، مشکل اکثر آدما اینه که تبدیل میشن به شخصیتهای همیشه طلبکار و همیشه بدهکار

دنیا خیلی قشنگتر میشد اگه به زندگی دید بده بستونی داشتیم. مادر من همیشه کمک مالی که میکرد، یاد میکرد از دو سه نفری که اول ازدواج بهشون کمک مالی کرده بودن توی فقر پدر و مادرم. و میگفت اونا دست ما رو گرفتن ما هم باید دست نفرات بعدی رو بگیریم.

ولی آدمای این روزا کمتر این روحیه رو توشون دیدم. یا از این ور بوم افتادن و طلبکار آدم و عالمن و همیشه مثل جوجه از تخم در اومده دهنشون بازه تا بقیه کمکشون کنن. یا از اونور بوم‌پرت شدن و در نقش ناجی دنیا فکر میکنن همیشه باید به دنیا کمک کنن. 

دنیا خیلی قشنگ میشد اگه هر شیری که ماست میشد، خودش کمک میکرد یه شیر دیگه هم ماست بشه :) اون وقت دیگه هیچ شیری (و احتمالا هیچ زندانی مالی) تو دنیا نمی موند.

 

پینوشت: فیلم قهرمان رو به اصرار امین همکارم دیدم که طرفدار سفت و سخت اصغر فرهادیه. البته نمیدونم شیرازی بودن امین تو اینکه انقدر از قهرمان خوشش اومده تاثیر داشته یا نه. ولی ۴تا فیلم از فرهادی دیدم‌تاحالا (فروشنده در سینما، جدایی نادر از سیمین، درباره الی و قهرمان) که هر ۴ فیلم رو لحظه شماری میکردم زودتر تموم بشن! فروشنده رو که اولین فیلم بود دیدم، فکر میکردم چون موضوعش در مورد روسپیگری‌هست و عذاب وجدان مردونه م و جو سنگین مردهای حاضر در سالن‌سینما باعث شده برای رسیدن‌پایان‌فیلم‌ثانیه شماری کنم. ولی با دیدن ۳ فیلم‌بعدی فرهادی، به این نتیجه رسیدم این کارگردان-نویسنده کلا بلد نیست مخاطب رو دنبال خودش بکشونه و تمام فیلمهاش همینجورن و فرآیند جذاب و پرکششی ندارن. (نظر شخصی) . این سایکل رست که تهرانم، پاندا کونگفوکار ۲ و ۳ رو هم دیدم و همچنین طعم‌گیلاس زنده یاد عباس کیارستمی. درمورد طعم‌گیلاس احتمالا یه پست جدا بنویسم.