شخصی

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

خاطرات ماهشهر7 - اصلاحات از خانۀ همسایه

4 هفته خونه بودم (به دلیل کرونا کلاسها مجازی بود) و جمعه دوباره باید برگردم خوزستان.

- این 4 هفته تنهایی تو خونه خیلی سخت گذشت. تا 3 ماه پیش هم من تنها بودم. ولی تنهایی بعد از اینکه طعم بودن با آدمها رو چشیدی خیلی سختتره تحملش. البته، جو محل کارمون هنوز در حد تفریحه. شاید اگر جو کار جدی بشه، همین تنهایی خونه باز دلچسبتر باشه از سختی کار.

- یک اتفاق قابل تأمل و جالبی افتاد در خوابگاه. بچه ها اعتراض زیاد داشتن، کنار همۀ اعتراضها، یکی از اعتراضاتشون این بود که چرا در خوابگاه، تمامی اتاقها به کاراموزها تخصیص داده شدند. و اینکه با توجه به شرایط کرونایی، باید نصف ظرفیت هر طبقه پر بشه تا تراکم بیاد پایین. نامۀ اعتراضی رو به شرکت تایپ کردن. من موقع امضا زدنش یکم سرم رو خاروندم. گفتم ببینین. این بند تراکم طبقات که نوشتید یکم عجیبه ها. من خودم شخصا چون اتاقمو کلی تمیز کردم، یخچالشو شستم و در و دیوارشو دستمال کشیدم، اگر هم خوابگاه بگه از اتاق برید یه جای کم تراکمتر من نمیرمها.... اون زمان کسی حرفم رو جدی نگرفت. رفت و دقیقا همین بند توسط شرکت پیگیری شد و مجتمع خوابگاه یک بلوک دست نخوردۀ دیگه در اختیار ما قرارداد و گفت تا فلان تاریخ هر کسی خواست اسم بنویسه منتقلتون کنیم به بلوک جدید اگر به حد نصاب برسید.

و بله... همونجور که قابل پیش بینی هم بود، انگشت شمار بودن تعداد کسایی که حاضر بودن خودشون در راستای درخواست اصلاحی که داشتن، تغییر رو بپذیرن و برن بلوک جدید. همه فقط میخواستن همسایه شون از کنارشون بره تا خودشون از کاهش تراکم سود ببرن!

و طبق معمول همون جملۀ معروف که در مورد 90 درصد ما ایرانیها صحیحه:

 

همه خواستار تغییریم، همه خواستار اصلاحاتیم، ولی از خونۀ همسایه! نه از خونۀ خودمون!

 

و قضیه بلوک جدید منتفی شد و فقط جمع ما جلوی شرکت سنگِ روی یخ شد.

 

- قبل اومدنمون، 4 هفته پیش، با یک استادی کلاس داشتیم که چند سال قبل فعالیت سیاسی خاصی داشت توی ستاد انتخابات (منظور اینکه توی جمع سیاستمدارا هست و احتمالا حرفش از روی آگاهیه نه از حدس و گمان). گفت این تعطیلیِ 21 تا 04 صبح که قراره از هفته بعد اعمال بشه، کسی دلش به حال شما مردم نسوخته. اصلا توجیهی هم نداره این منع تردد برا کاهش بیماری کرونا توی اون ساعت از شب! گفت قضیه از این قراره که ایران توی صادرات برق به عراق، از ترکیه عقب افتاده. و بهترین ترفندی که برای کاهش مصرف داخلی به ذهنشون رسیده همین بهونه بوده. همین.

 

اگر حوصله م بکشه امشب یک پست مفصل هم تایپ میکنم در مورد نقطۀ پایان رابطه م با الهه....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شهاب غ

غزلی بعد از پنج سال

بعد از تقریبا 5 سال، یه غزل گفتم. آخرین غزلم هم برای خانوم اولی بود. و حالا دوباره با برگشتش به خیالم، انگار ذهنم با شعر آشتی کرده.

هم من هم خودش میدونیم خیلی خیلی خیلی کار داریم برای رسیدن به ابتدا، برای برگشت به داستان عشق و عاشقیِ 7 سال و نیمِ پیش. نمیخوام به سختیِ این بازگشت فکر کنم. فعلا فقط میخوام از این حال و هوای شاعری لذت ببرم :)

 

گر تو اسیر می بری، دست دهم به بندِ تو(1)   ******   سوختم این اراده را، تا چه بُوَد پسندِ تو
گر تو سواره تاختی بهرِ شکار، خوش بُوَد   ******   بوسه ی بر گلوی من، از لبه ی پَرَندِ تو (2)
تا تو شکار می روی، حاجتِ جِدّ و جهد نیست   ******   صید به شوق می دود در هوسِ کمندِ تو
از تو به تو پناه بُرد، این دلِ بی پناهِ من   ******   زانکه نیافت مَأمِنی، امنتر از گزندِ تو
درد رساندنت دوا، زهر چشاندنت عسل!   ******   وای اگر، اگر بَرَد؛ غیر، ثمر ز قندِ تو
نِگَر چه خالصانه چون، آینه ی شکسته ریخت   ******   تا دلِ بی نوا فِتاد، از نظرِ بلندِ تو
ریز تو تاج بر سرم ز گردِ زیرِ پای تا   ******   پادشهِ جهان شود، بنده ی مُستمندِ تو
قاضی درگاه تو و حکمِ سحرگاه تویی (3)   ******   دار به گردنم نِهَم گر این بُوَد روندِ تو
گرچه چو ضحّاک شدم، پیرِ دماوند به بند   ******   باز جوان کند مرا، دامنِ چون سهندِ تو
به راه و رسمِ بندگی، مجالِ شکّ و شرط نیست   ******   منم همیشه بنده ی بدونِ چون و چندِ تو
12 آذر 1399

 

1- مصراع به این صورت از سعدی هستش: "دست به بند میدهم گر تو اسیر میبری

2- پرند به معنای شمشیر

3- مصراع از مسعود فردمنش هست. و مشخصا وزنش هم به این شعر نمیخوره ولی به زور چپوندمش چون جاش اینجا بود :D

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شهاب غ