شخصی

۳۶ مطلب با موضوع «دلنوشت» ثبت شده است

مثکه جدی جدی مسوولینمون فکر میکنن ما خریم

 

ابطال مجوز ۱۰ ایرلاین به دلیل گرانفروشی بلیت

حسن خوشخو، معاون هوانوردی سازمان هواپیمایی کشوری از ابطال مجوز پرواز ۱۰ شرکت هواپیمایی شامل معراج، وارش، زاگرس، کیش، آتا، ساها، تابان، سپهران، کارون و فلای پرشیا خبر داد.
خبرگزاری تسنیم با اعلام این خبر به نقل از خوشخو، علت این اقدام را عرضه بلیت بالاتر از نرخ مصوب در برخی مسیرهای پروازی عنوان کرده است.
این تصمیم منجر به کاهش عرضه بلیت هواپیما در برخی مسیرهای داخلی می‌شود، در حالی که به گفته این سازمان، آن چیزی که جزو رسالت صنعت هوانوردی و سازمان هواپیمایی کشوری است این است که بتواند در واقع چرخه این صنعت را با کمک ذی‌نفعان به گردش دربیاورد.

 

 

بله :/ این دو هفته خیلی هواپیماها کنسل شده و مثلا همکارای بدبخت کرمانشاهی من مجبور شدن بیان تهران و از تهران با اتوبوس برن کرمانشاه. تو فرودگاه همه میگفتن برا اینه هواپیماها رفته در اختیار پروازهای حجاج. و الان این آقای خوشخو میگه کمبود پرواز هیچ ربطی به حج نداره خودمون جریمه کردیم ایرلاینها رو :))))))))))))))))))))))))))))))))))

 

کلا آدمی هستم که صدام در نمیاد در نمیاد تا اونجایی که یکی بخواد من رو خر فرض کنه. بهترین جواب این شعر معروف و دوست داشتنی نسیم شماله:

 

دست مزن! چشم، ببستم دو دست
راه مرو! چشم، دو پایم شکست

حرف مزن! قطع نمودم سخن
نطق مکن! چشم، ببستم دهن

هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن
خواهش نا فهمی انسان مکن

لال شوم، کور شوم، کر شوم
لیک محال است که من خر شوم

سید اشرف الدین حسینی

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شهاب غ

معمای زندگی من

این روزها دارم تلاش می کنم معمای زندگی خودم رو حل کنم.

تو جنبۀ کاری همه چی اوکی  و خوب و نرمال داره پیش میره و تا 6 ماه دیگه که قراره تولید شرکت راه بیفته و نرمال بشه، احتمالا از این بعد کاملا اغنا و ارضا شده باشم و بعید میدونم تو زندگیم اتفاقی مهمتر از راه اندازی خط تولید یک پتروشیمی رخ بده. اتفاقی که تمام علم و سواد و تواناییهامون درگیرش بوده و هست طی این چند ماه پیش رو. 5 ماه دیگه اگر همه چی طبق روال پیش بره از این بعد روحم خواستۀ دیگه ای نخواهد داشت.

تو جنبۀ مالی، هم اینکه کشورم کشوری نیست بشه توش آرزوی مالی نرمالی (مثل خرید خونه یا ماشین) داشته باشیم. احتمالا تا آخر عمر فقط به زنده بودن راضی باشم. هم اینکه من آدمی نیستم بتونم بدون توجه به نیاز مردم دیگۀ جامعه فکر ساختن قصر خودم باشم. برای همین تو بخش مالی همینکه بتونم بدهیامو به بابا صاف کنم راضی خواهم بود.

تو بخش عاطفی هم حس می کنم به اندازه کافی در ده سال گذشته تلاشهامو کردم و چیزی در این بخش کم نذاشتم. و اگر الان تنها هستم دلیلش قطعا چیزی هست که از الان به بعد هم رفع نخواهد شد. مثلا خیلی برام پررنگ شده این قضیه که الان که 8 ساله زندگیم بدون حضورمامان رنگ باخته، دیگه جایگزین مناسبی براش پیدا نکردم. به این نتیجه رسیدم من بدون حضور مامان حتی ازدواج هم بکنم و بچه دار هم بشم از ته دل خوشحال نخواهم بود و همیشه غم جای خالی مامان پس زمینۀ ذهنم یه تم غمگین سنگین میسازه و نمیذاره شادی های اطرافم رو حس کنم.

حالم کمابیش خوبه و در عین این خوب بودن حالم، هدفهای بعدیم میشه اولا جمع و جور کردن بخش مالی و بدهیام. ثانیا رفتن به اون سرزمینی که مامان هست. (حالا اون سرزمین میتونه سرزمین نیستی و نابودی بعد مرگ باشه یا میتونه جهان پس از مرگ باشه برام مهم نیست. مهم اینه که مامان تو این دنیا نیست).

 

تو پستهای یکی دو سال پیش گفته بودم، یه چیز خوبی از بیان یاد گرفتم، اینکه وقتی تصمیم به حذف چیزی می گیری، بهت 2 روز زمان میده برای فکر کردن. که مطمئن بشی مثلا برای حذف وبلاگت تصمیمت قطعیه و احساسی نیست. این روش خیلی خوبه. منم همین الگو رو برای خودم انتخاب کردم و یک فصل ثابت رو برای بهترین فصل پایان دادن به زندگی انتخاب کردم و اون فصل قطعا فصل زمستون هست، احتمالا بهترین روش هم میشه سفر با اتوبوس به یک استان سردسیر، پیاده شدن در یک گردنۀ برفگیر بین راهی و رفتن به حاشیه جاده و خوابیدن تا زمان نامعلوم. مرگ کثیفی نیست. جسدتم آش و لاش نمیشه و احتمالا سالم میمونه تا زمانی که پیدا بشه و به دست بازماندگانت برسه.

خیلی دوست داشتم میتونستم تا این زمستون بدهیامو جمع و جور کنم. و همین زمستون تصمیمی که به نظرم درسته رو عملی کنم. شهرزاد رفته سراغ فروش زمین شمال مامان و اگه اوکی بشه کاراش، همین پاییز همه حسابام پاک میشه و زمستون میتونم راحتتر به این مسئله فکر کنم. اگرم نه که سعی می کنم تا سال بعد زمستون حتما بدهیامو صاف کرده باشم و اگر تصمیمم تا سال بعد تغییر نکرده بود، به انجام برسونمش.

 

راستی تصمیم دارم ۳ ماه تابستون رو کامل بوشهر بمونم

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
شهاب غ

هم دما شدن مهمه

دو سال پیش تو کلاسای آموزشی شروع خدمت، یه خانوم روانشناسی نکته ی قشنگی گفت. گفت هر آدمی که وارد یه فضای جدید میشه، نمیدونم حدود چقدر (فک کنم 15 دقیقه) زمان می بره تا ذهنش هم مثل جسمش وارد اون فضا بشه.

خلاصه ی کلامش این بود میگفت مثلا به خانوما میگیم همسرتون که از سر کار میاد، هنوز فکرش تو جو و فضای سرویس شرکته. تا در رو باز می کنه و میاد تو خونه، زرتی رگباری شروع نکنید گلایه از مسائل روز و اتفاقات خونه. حداقل 15 دقیقه به آقا فرصت بدین بعد یه روز کاری ذهنش با خونه هم دما بشه. بعد بیفتین به جون مغزش!

آقا این نکته خیلیییییییییییییییییییییی مهمه! نه فقط برا مردی که از سر کار میاد. کلا برا هر کی که تو لاک خودشه و میخوایم باهاش حرف بزنیم. لطفا اول کامل شرایط رو بسنجیم، ببینیم طرف همونجور که جسمش پیش ما هست، ذهنشم پیش ما هست و تمایلی داره به شنیدن حرفهای رگباری ما؟!!!

مثلا پدرم یه اخلاق خیلی بدی که داره همیشه تا از در خونه میاد تو شروع میکنه در مورد مسائل خودش حرف زدن. منم که مثل مادرم همیشه غرق افکارم هستم عصبی میشم. هنوز با حضور پدرم هم دما نشدم. یا بدتر از اون. خیلی وقتا حتی دارم یه چیزی میخورم. و پدرم بدون توجه به این مسئله که من وقتی غذا میخورم صحبت نمیکنم، همینجور که دارم لقمه رو میجوم هییییییی سوالشو تکرار میکنه! بابا بذار این وا مونده رو کوفت کنم، قورتش بدم جوابتو میدم!

و البته بدشانسی بزرگم سر کار اینه که دقیقا دو تا همکار اینشکلی با هم سر یه میز کار میکنیم. دو تا همکاری که اصلا براشون مهم نیست ذهنت توانایی گوش دادن به داستانهاشون رو داره یا نه! اینا به سکوت عادت ندارن. یه بند عادت دارن حرف بزنن. بابا دو دقیقه خفه بمیر سرمون رفت :/

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شهاب غ

لطفا عینک بد بینی رو بزنید

از دیرباز مورد انتقاد وارد میشدم که زیادی رو مسائل دقت می کنم و گیر الکی میدم. از طرف پارتنر، نویسنده های بیان و همکارا و ... خلاصه همه بهم میگن زیادی ذهنتو درگیر تحلیل میکنی! بخون و رد شو! عینک بدبینی رو بردار و انقدر گیر نده به اطرافت.

یه کانال خبری کاری هست که سیستم کاریش تعزّ من تشا و تذل من تشا هست. یعنی هر مدیر نفتی رو بخواد با تعریف و هندونه زیر بغل گذاشتن بالا میکشه و هرکی رو هم نخواد میکوبه ناعادلانه.

چند روز پیش دقت کردم دیدم دستاورد و رکورد محصول تولیدی مدیرایی که میخواد بالا بکشتشون رو به فوت مکعب میگه تا عدد بزرگتری بشه :/ دستاورد و محصول بقیه رو به متر مکعب. بهش پیام دادم این چه کاریه چرا با روان مخاطب بازی میکنید؟ گفت آیا حرف اشتباهی نوشتیم؟ پستامون و جوسازیامون خریدار داره شما هم هر کار دوست داری بکن :)) با زبون بی زبونی گفت تا مخاطب ما عقلش به چشمشه و چیزی که میبینه و میخونه، تو یکی فلان ما رو هم نمیتونی بخوری!!!!

آقا به نظرم تو هر زمینه ای بد نیست اگر مخاطب بدبینی باشید. یکم عینک بد بینی بزنید، تحلیل و انتقاد کنید چیزایی که میخونید رو. نذارین با جوسازی خبری با روانتون بازی کنن و به اصطلاح رو دوشتون و روموجتون تو جمعیت سوار بشن.

حالا نمیگم بدبینی خودم خوبه، ولی شما حداقل سعی کنید مصداق بارز اون شنوندۀ عاقل باشید. با تشکر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شهاب غ

جنس ایرانی

برا مقایسه کیفیت ایرانی و خارجی میشه همین بازیهای رو گوشی رو هم نگاه کرد. اوقات فراغتم با کلش آو کلنز پر میشد تا اینکه برای ایران بستنش، دیگه کامل رو آوردم به بازی ایرانی کوئیز آو کینگز. بازی ای که گرافیک بالا هم اصولا نباید نیاز داشته باشه چون فقط یه سری تسته! ولی پیرت میکنه تا بالا بیاد. سرعتش افتضاح. مدیریت درون برنامه ای که مصیبتیه برای خودش. پر از هک و درصدهای صد در صد تو مسابقات و ... که بعد یکی دو ماه از بازی پشیمونت میکنه کلا تو همه مسائل ایرانیزه شدیم! حالا حالا هم درست بشو نیستیم.

 

یه چندتا حرف ذهنمو درگیر کرده، همشو کوتاه کوتاه تو چندتا پست مینویسم که ذهنم خالی بشه. ممنون که تحمل می کنید :))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شهاب غ

چه بلایی داره سر مملکت میاد

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
شهاب غ

طعم زندگی

واقعا نمیفهمم چرا انقدر در برابر شوهر کردن مقاومت میکنید :))

حتی منم موقع آشپزی، آخر غذا موقع اضافه کردن طعم دهنده ش که یهو میبینم تو کابینت لیمو عمانی یا آبلیمو اینا نداریم با خودم میگم کاش شوهر داشتم الان میفرستادمش مغازه لیمو بخره :D

 

#صرفا_جهت_شوخی

وگرنه نویسنده ی پست هم کاملا مخالف جنسیتی کردن کارهای خونه و انحصار آشپزی برای زنها و خرید برای مردهاست. صرفا یه نوستالژی از نسل پدر مادرامونه که تو ذهنم نقش بسته.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
شهاب غ

به مناسبت 26 فروردین

اول از همه بگم اینکه سالهای ساله من به حجاب اجباری اعتقادی نداشتم و ندارم. از وقتی چشم باز کردم عاشق فیلمای بالهجه بریتیش بودم و تیم اول و آخر فوتبالم منچستر یونایتد بوده و طرفدار حجاب انگلیس قرن 17 و 18 بودم و برام نوستالژی خاصی داره (مو آزاد و با دامن بلند، آستین و گردن پوشیده - چون به عقیده نگارنده، مو بیشتر حس زیبایی شناسی بیننده رو تحریک میکنه تا بخش شهوت و غریزه رو. البته که همین حجاب جذاب در نظر من هم عقیده ندارم که باید اجباری باشه.)

 

با این مقدمه، امروز داشتم فکر می کردم من به عنوان راننده  تپسی چرا باید پاسخگوی بی حجابی مسافرم توی ماشینم باشم؟! این چه منطقیه! من وقتی به یک مورد خاص به عنوان جرم و حتی منکر هیچ اعتقادی ندارم، چرا باید حکومت نهی منکر رو برای من اجباری در نظر بگیره! و من رو بابت مسافر بی حجابی که سوار ماشینم شده بازخواست کنه !!! اصلا و ابدا تو کَتم نمیره این قضیه.

میدونی مثل اینه که خونه یکیو دزد بزنه (تشبیه اصلا خوبی نیست). بعد پلیس بیاد به همسایه بگه چرا شما جلوی دزد رو نگرفتین پس شما رو به جای دزد میبرم زندان! بابا تو داری حقوق پلیس بودنتو میگیری، بعد یخه منو میچسبی که باید وظیفه تو رو  انجام بدم؟؟ میگم البته تشبیه دزدی و بیحجابی در نظر مایی که به حجاب اعتقاد نداریم درست نیست، ولی از نظر اونایی که به حجاب اجباری اعتقاد دارن تشبیه ملموسیه و بیمنطقی قضیه کامل براشون شفاف میشه.

مثال  بهترش مثلا میشه اینکه به من بگن فلان کولبر رو تو کوههای کردستان دیدی یا فلان سوختبر رو تو بیابونای سیستان دیدی چرا با ماشین زیرش نگرفتی داشت جنس قاچاق میکرد! الان خودتو به جرم قاچاق محاکمه و جریمه میکنیم ماشینتم میخوابونیم!

بابا من اصلا به زشت بودن اینکار اعتقاد ندارم هیچ، وظیفه م هم مبارزه با بیحجاب و قاچاق و ... نیست. توی نیروی انتظامی که داری پول میگیری بابتش، خودتم برو شلیک کن به کولبرا. به منِ آدم چی کار داری بشر.

گرفتار شدیم تو این مملکت بخدا.

 

پینوشت: نویسنده تنها احتمالی که میدهد این است که خود مسئله حجاب برای حکومت مهم نیست و با این رویۀ فاقد منطق، احتمالا بیشتر دنبال گرفتن جریمه از افراد حداکثری در جامعه است و جریمه گرفتنه مهمتره تا خود مسئله ی حجاب.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
شهاب غ

تکرار زجر قشنگ نیست

مینا رو رسوندم دانشگاهشون و کوچه پایینی تو سایه جلو یه خونه پارک کردم منتظرم کلاس مینا تموم شه برسونمش سر کارش.

خونه ای که جلوش پارک کردم، آجر سه سانتیه. پنجره طبقه آخرش بازه و از پنجره صدای کلفت و نخراشیده ی دو سه تا مرد جوون میاد. تتلو هم داره میخونه. رو پشت بوم یه تخته الوار چوب گذاشتن و چندتا کفتر. کفتره از رو چوب میره بالا و با ۳ تا بال زدن میپره رو لب پشت بوم و دوباره از اول.

بار اول که صدای بال زدن کفتر اومد با خودم فکر کردم بال زدن کفتر چقدر قشنگه. احتمالا یکی از قشنگترین صداهای دنیاست.

فکرم رفت سمت فیلم ابلق (بهرام رادان هوتن شکیبا و الناز شاکر دوست). با نگار رفتیم دیدیمش. یکم تو خاطرات نگار قدم زدم و بعدش با بال زدن دوم کفتره فکرم رفت سمت گربه آپارتمانمون. که جلوش بهترین تن ماهی و گوشت مرغ و ... میذاریم ولی همیشه با حسرت و دقت خاصی حواسش به کفتراییه که پشت پنجره دارن دون میخورن. خیلی میخ شدنش به سمت سایه پرنده ها رو دوس دارم :)))) به قول اون شعره گربه ی مسکین اگر پر داشتی، تخم گنجشک از زمین برداشتی...

تو افکار خودم غرق بودم و همینجور صدای بال زدن کفتره از رو چوب به سمت لبه ی پشت بوم تکرار میشد. به خودم اومدم و دیدم صدای تکراری بال این کبوتره الان دیگه چقدر رو مخمه و چقدر نخواستنی. الان دیگه بال زدن کبوتره برام تداعی اسارت بود. کسی که بال پروازشو چیدن و شده بساط عیش چندتا جوون علاف و خوش گذرون. اونی که جاش تو اوج آسمونه الان داره مسیر تکراری رو هی برا خودش بال میزنه...

 

خلاصه که هر تکراری قشنگ نیست. تکرار ناخواستنی میتونه قشنگترین زیباییهای زندگی رو برات تلخ کنه.

چند وقت پیش مینا بهم گفت میخوام مستقل بشم و همه چی تکراریه و این حرفا

Mina:
چقد همه چی تکراریه

Happy Man:
تکراریای زندگیت رو دوست داشته باش❤️

Mina:
نصیحت نکن

خودت اینجوری ای؟

Happy Man:
آره فک کنم

منظورم این نیست مجبوری هرچی الان برات تکراریه رو دوست داشته باشی

منظورم اینه زندگیت رو روی فرکانسی تنظیم کن
که اون فرکانس تکرارش برات جذاب باشه

ببین قرار نیست زندگی همیشه چیزای جدید و اتفاقای هیجان انگیز و غیرقابل پیشبینی توش رخ بده که جذاب باشه

برای همین هر ادمی میتونه زندگیشو بندازه تو یه لوپ تکراری جذاب
مثلا کنار آدمایی که براش جذابن
یا شغلی که تکرارش خسته کننده نیست
یا تفریحی که تکرارشو دوست داری

میدونی
مثلا کوهنوردا
طرف خود کوه رو دوست داره
صدبارم بره کوه خسته نمیشه
تکرار این بالا رفتن و پایین اومدن براش جذابه

جوابی نداد.

 

ولی همیشه از خدا خواستم تکراریای زندگیم اونایی باشن که برام جذابترینن. مهمترین تکراری زندگی آدم خانوادشن و احتمالا همسر. و احتمالا بزرگترین موهبت زندگی اینه که تو از تکراریای زندگیت لذت ببری. مثل خانواده و مثل همسر و مثل شغل و ...

به قول قمیشی

تو به قصه ها شبیهی

ساده اما حیرت آور

شوقِ تکرارِ تو دارم

وقتی میرسم به آخر...

 

مینا تماس گرفت. برم...

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
شهاب غ

ازدواج قبلی مهمه؟

میگم: تو بهترین دختری هستی که من تو زندگیم دیدم.

میگه: تو اصلا میدونستی من قبلا یکبار ازدواج کردم؟

میگم: اولا که نه از کجا باید میدونستم! ثانیا چرا فکر میکنی یکبار ازدواج کردنت باید نظرمو در مورد اینکه بهترینی تغییر بده؟

میگه: چی بگم والا

میگم: اتفاقا اینکه قبلا ازدواج کردی هم حرف منو ثابت میکنه که از نظر بقیه هم بهترین بودی دیگه. تو دور و زمونه ای که همه رل میزنن کات میکنن باز رل میزنن، باز کات میکنن، ازدواج کردن و جدا شدن اصلا مساله مهمی نیست. البته خوب دروغ چرا برام خیلی مهمه از ازدواج اولت بچه نداشته باشی. اونم صرفا به این دلیل که منی که تجربه پدر شدن ندارم اصلا نمیتونم همگام با دغدغه ها و نگرانیای یه مادر برا بچه هاش جلو بیام و به نظرم مسئولیتهای پدرونه الان برام زوده.

 

+ و ضمن اینکه عمیقا به مکالمه ی بالا اعتقاد قلبی دارم، ولی برای همه یک نسخه نمیشه پیچید. مخصوصا اگر مادر پسر در قید حیات باشه و کنترل حتی نسبتا کمی هم روی انتخاب پسرش برا ازدواج داشته باشه، معادله بالا کلا به هم میریزه.

 

+ مکالمه واقعی

 

 

۲ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
شهاب غ