دو سال پیش تو کلاسای آموزشی شروع خدمت، یه خانوم روانشناسی نکته ی قشنگی گفت. گفت هر آدمی که وارد یه فضای جدید میشه، نمیدونم حدود چقدر (فک کنم 15 دقیقه) زمان می بره تا ذهنش هم مثل جسمش وارد اون فضا بشه.
خلاصه ی کلامش این بود میگفت مثلا به خانوما میگیم همسرتون که از سر کار میاد، هنوز فکرش تو جو و فضای سرویس شرکته. تا در رو باز می کنه و میاد تو خونه، زرتی رگباری شروع نکنید گلایه از مسائل روز و اتفاقات خونه. حداقل 15 دقیقه به آقا فرصت بدین بعد یه روز کاری ذهنش با خونه هم دما بشه. بعد بیفتین به جون مغزش!
آقا این نکته خیلیییییییییییییییییییییی مهمه! نه فقط برا مردی که از سر کار میاد. کلا برا هر کی که تو لاک خودشه و میخوایم باهاش حرف بزنیم. لطفا اول کامل شرایط رو بسنجیم، ببینیم طرف همونجور که جسمش پیش ما هست، ذهنشم پیش ما هست و تمایلی داره به شنیدن حرفهای رگباری ما؟!!!
مثلا پدرم یه اخلاق خیلی بدی که داره همیشه تا از در خونه میاد تو شروع میکنه در مورد مسائل خودش حرف زدن. منم که مثل مادرم همیشه غرق افکارم هستم عصبی میشم. هنوز با حضور پدرم هم دما نشدم. یا بدتر از اون. خیلی وقتا حتی دارم یه چیزی میخورم. و پدرم بدون توجه به این مسئله که من وقتی غذا میخورم صحبت نمیکنم، همینجور که دارم لقمه رو میجوم هییییییی سوالشو تکرار میکنه! بابا بذار این وا مونده رو کوفت کنم، قورتش بدم جوابتو میدم!
و البته بدشانسی بزرگم سر کار اینه که دقیقا دو تا همکار اینشکلی با هم سر یه میز کار میکنیم. دو تا همکاری که اصلا براشون مهم نیست ذهنت توانایی گوش دادن به داستانهاشون رو داره یا نه! اینا به سکوت عادت ندارن. یه بند عادت دارن حرف بزنن. بابا دو دقیقه خفه بمیر سرمون رفت :/
اوووف!
متنفرم یکی موقعی ک دارم کار میکنم زیر گوشم حرف بزنه!
یکی از دعواهای همیشگیم با همکارام حالا هرجایی ک کار کردم این بوده ک موقع کار نباید زر مفت بزنن! یعنی روانی میشم یکی موقع کار ی بند حرافی کنه...