شخصی

۱۲ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

داروهای کرونای دکتر ما

من و بابا دو هفته ای هست (از 21 فروردین) که مریضیم. من کمتر، بابا خیلی بیشتر. دکترمون گفت بابا CT ریه بگیره و ببریم براش. 50 درصد ریه های بابا با کرونا درگیره و البته دکتر میگه خطر رفع شده و اگر اتفاق خاصی نیفته ان شاء الله، 11 روز دیگه خوب میشه. یعنی کل پروسۀ بیماری حدود 20 روز قراره طول بکشه.

اسم کرونا وحشتناکه قطعا. خیلی ها هم گرفتن و خوب شدن و برخی هم متأسفانه نتونستن از نبرد با این ویروس پیروز بیرون بیان. ولی خوب برای من اولین بار بود که از این فاصلۀ نزدیک با این ویروس عجین شدم و یکم دلهره داشت برام. برای همین تصمیم گرفتم تجربم رو اینجا بنویسم تا اگر کس دیگه ای، مثل من خدای نکرده اولین بار بود با این ویروس درگیره، یه اطلاعات مبهم اولیه داشته باشه ازش اونم فقط محدود به تجربۀ من و پدر.

علائم: از شنبه 21 فروردین، (درست فردای مهمونی حیاطِ عمه که 18 نفر بودیم - بله بی مبالاتی از خودمون بوده)، هر دو احساس سرماخوردگی داشتیم. من یک ادالت کولد Adult Cold خوردم و با یک شب استراحت بهتر شدم. البته تا امروز هنوز سرفه دارم ساعتی 8 و 9 سرفه و نمیدونم هم ریه م چقدر درگیره. اما بابا حالش خوب نشد. چشم درد، داغی چشم، اوایل بدن درد شدید (کمر و پهلوها و پایینتر)، ادرار غلیظ، تلخی مزه دهان، عدم تشخیص مزه و بو (منم این رو دارم)، سرفه های شدید، سرفه هایی که مثلا بعد بیدار شدن یک ساعت ادامه پیدا میکرد و دو ساعت متوقف میشد. هی فکر میکردیم داره خوب میشه. گز گز داخل سینه، سوزش به صورت کوبیدن داخل قفسه سینه. ولی گول نخورید. خوب شدن نمایش این ویروسه. خوب شدنی در کار نیست! به محض علائم اولیه یک تستی بدین و دارو رو شروع کنید زیر نظر پزشکی که بهش اطمینان دارید.

دیروز، بعد 8 روز، به زور پدر رو راضی کردم اینترنتی شرح حال بدیم به دکترمون. دکتر داروهایی نوشتن و تأکید کردن یک CT ریه هم حتما بابا بده. امروز با نتایج CT ریه رفتیم، دکتر شاکی که چرا دیر اقدام کردی، نباید فرصت رو چند ساعت هم از دست بدی در مبارزه با این ویروس و چرا اصلا همون دیشب که نسخه فرستادم برای پسرت نرفته شبانه روزی دارو بگیره! چرا امروز رو از دست دادی توی دارو خوردن! 50 درصد ریه درگیره، 90 درصد خطر گذشته و ان شاء الله 11 روز دیگه خوبی.

 

داروها و هزینه ها:

CT ریه شد 400 هزار تومن :|

دکتر گفت آب میوه های پرتقال و سیب و هویج عالیه. سوپ عالیه. هندوانه هم عالیه.

غیر دوتا آمپول تقویتی که حقیقتا نمیدونم چی هستن، باقی داروها رو در قالب جدول زیر خدمتتون میارم و چون واقعا به این پزشک 30 ساله که اعتماد داریم، شاید کمک شما هم کرد. ضمن اینکه این فرمت نوشتن داروها روی کاغذ داخل جدول، خیلی کمکم کرده توی سر ساعت دادن داروهای بابا و جا نیفتادنشون:

 (قیمت داروها و آمپولها شد 160 هزار تومن. قیمت 3 لیتر آبمیوه هم شد 125 هزار تومن :/)

 

تاریخ     01/30 01/31 02/01
صبح   اسپری Salmeterol & Fluticasone      
صبح   جوشانده rotarin      
صبح   شربت Opiocough      
صبح قبل صبحانه Famotidine      
صبح   Bromhexene      
صبح بعد صبحانه Naproxen      
ظهر   شربت Opiocough      
ظهر بعد نهار Vitalact      
عصر 5 عصر Airocast      
شب   جوشانده rotarin      
شب   شربت Opiocough      
شب قبل شام Famotidine      
شب   Bromhexene      
شب بعد شام Naproxen      
شب   Azythromycin      
شب   اسپری Salmeterol & Fluticasone      

 

جلوی هر مورد که انجام بشه، تیک میزنم و حساب کتاب داروهای بابا دستمه.

 

آپدیت دکتر بعد 6 روز:

+ ناپرکسن برای تب و درد است. اگر بیمار تب و درد ندارد این قرص قطع شود. و تنها در صورت تب یا درد ادامه دهید.

+ شربت Opiocough و جوشانده روتارین برای سرفه هستند. در صورت داشتن سرفه ادامه دهید.

------------------------

+بعد 6 روز دکتر داروهای Theophyline  و ویتامین B1 و Ginseng را اضافه کرد. همچنین پماد Xerovib برای چرب کردن داخل بینی. همچنین توصیه کرد برای تست برگشت بویایی، بیمار ترکیبی از قهوه، نعنا و  پودر سیر (یا عطرهای آشنا مثل هل) را بو کند.

 

+ پدرم در تاریخ 9 اردیبهشت (18 روز پس از شروع بیماری) قرصها را خودش قطع کرد و دیگر مصرف نکرد.

 

 

+ سختترین و خوشترین (به خاطر شغل) روزهای زندگیم رو دارم تنها سپری میکنم. دوست داشتم این تلخی و شیرینی رو با عزیزام سهیم میبودم، مثل شهرزاد، مثل یک دختر. ولی حالا که تنهام، دیگه کاملا مطمئنم باقی روزهای این زندگی رو هم نیاز به هیچ کسی نخواهم داشت. نه به شهرزاد، نه به اون دختر. خواهر پزشکی که به جای خدمت به پدری که خرج تحصیلش رو داده، ترجیح میده خدمت به مادرشوهر آینده و مشکل قلبیش بکنه و سراغ از پدرش نگیره و از من هم بخواد که دیگه نه از بابا بهش خبر بدم و نه از خودش به بابا. و حتی تولد بابا هم نیاد. تولدی که دونفری جشن گرفتیم من و بابا. این زندگی که این روزها رو بدون کمک رد کنه، رو غلتک بیفته تا آخرش دیگه به کمک هیچ جنسِ زن بیمعرفتی نیاز نداره :)

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
شهاب غ

نواقص شخصیتی من (1) - بدبینی

فاطمه منظرۀ یک کلبه هابیتی خوشگل توی طبیعت رو فرستاده بود توی گروه. من زیرش کامنت گذاشتم که:

- هر منظرۀ طبیعت که تو روشنایی روز قشنگه، تو تاریکی شب دلهره آور و ترسناکه

جواب فاطمه:

- همش آیه ی یأس بخون :/

فاطمه کلا زیاد حرف نمیزنه. حرفها رو دوبار نمیزنه. هر حرف رو تا لازم نباشه نمیگه. حرف بالا رو هم اول بار بود بهم گفت. ولی از قیدِ "همش" استفاده کرده بود. جا خوردم. این 6 ماهه اول بار بود ازش این جمله رو میشنیدم در حالیکه عقیده داشته من همش آیۀ یأس میخونم.

چون نظر فاطمه بود، خیلی برام مهم بود. از عصره دارم به خودم فکر میکنم. درست میگفت. من واقعا مرد بدبینی هستم. اگرچه آدم بسیار صبور و قانعی هستم، اگر چه در مورد شرایط حاضر اصلا غر نمیزنم و همیشه در محیط کار و خونه، با کمی امکانات و سوختگی غذا و کمبودها بیشترین سازگاری رو داشتم همیشه و رئیسها و مادرم به این نکته بارها اشاره کردن، ولی در مورد آینده همیشه بدبینم. یه پکیجی که بهم عرضه میشه (مثل یک پست وبلاگی مثلا)، همیشه نکات مثبتش رو ول میکنم، میچسبم به نکات منفیش.

از اینکه اتفاق بدی بیفته و من پیش بینیش رو نکرده باشم بشدت نفرت دارم. برای همین کارم شده پیش بینی اتفاقات منفی و در نظر گرفتن منفیترین جوانبی که ممکنه در اون مورد خاص رخ بده.

آره، کنار من به شریک زندگیم خوش نمیگذره. کسی که اومده با من همسفر بشه و خوش بگذرونه، با من بهش خوش نمیگذره.

با الهه که میرفتیم بیرون، حتما باید قبل راه افتادنم بهم مقصدش رو میگفت. تا من آدرس رو دقیق از اینترنت پیدا کنم و رو ویز و گوگل مپ بزنم و برسونمش دقیق همونجا که میخواد. خودش همیشه به من میگفتها؛ میگفت فلان روز با پدرم (خدا پدرش رو بیامرزه) انقدر چرخ خوردیم، با خودم گفتم شهاب همیشه آدم رو میبره دم در اونجایی که باید پیاده میکنه. نگار همیشه میگفت شهاب جهنم هم باشه با این گوشیش آدرس رو پیدا میکنه آدمو میرسونه.

یا شهرزاد. عاشق سرزده اومدنه. و من متنفر از مهمون سرزده. همیشه باید از دو روز قبل از برنامه خبر داشته باشم تا خمیر پیتزا بذارم ورز بیاد و خرید کنم برای خونه. شهرزاد به کَرّات اشاره کرده که از این اخلاق من فرار کرده و چون خانواده خواستگارش کوچکترین حساسیتی روی این مورد ندارن جذب اونا شده و راحت کنارشون زندگی میکنه.

مورد زیاده. آره الان که از آخرِ فیلمنامه، دارم داستان زندگیم رو از اول میخونم، میبینم خیلی سخت گرفتم به خودم و آدمای اطرافم. من بدبینم و با این بدبینی نه به خودم خوش میگذره، نه به همسفرم. هرچند آدما رو دقیق اونجایی که باید پیاده میکنم و بلدم چجور از جهنم بیرون ببرمشون. ولی من انقدر فکرم مشغولِ خوب و کامل تموم شدنِ کاره که یادم میره کنار اون آدما لذت ببرم.

+ این اخلاقم یه جورایی اقتباس از پدرمه قطعا. پدرم هم کلی برای شربت آلبالویی که مادرم میپخت زحمت میکشید، ولی لذت بردن از نتیجه رو بلد نبود و اون لیوان شربتی که خودش و مادرم با کلی زحمت آماده کرده بودن، چنان سریع سر میکشید و میگفت آخیش که همیشه تعجب میکردم؛ بابا چجوری نتیجه این زحمتشو مزه مزه نمیکنه و لاجرعه سر میکشه.

 

علی اَیُّ حال... منشأ هر چی که هست، این بدبینی من، داره من رو روز به روز تنهاتر میکنه توی زندگی.

مخصوصا این دو ماه اخیر، به کرات آخرت و عاقبت ترسناک کارها رو دیدم (مثل مهریه اجرا گذاشتن همسر پدرم یا خواستگار شهرزاد)، به کرات نسبت به عاقبتش هشدار دادم، و وقتی مشاورم میگه ان شاء الله که خیره، قشنگ میخوام بگیرم بزنمش. بگم موضوع به این وحشتناکی، چجوری میتونید با خوش بینی نگاه کنید به آینده؟ کدوم خیر؟ چه خیری آخر این مسیر میبینید.

من از صدای بچه میترسم. بچه های مردم توی هواپیما و اتوبوس. نگاه میکنم به خودشون و پدرمادرشون که چجور قراره برای اینا شرایط تحصیل و مسکن و ازدواج مهیا کنن. اینکه چرا انقدر به آینده بچه هاشون توی مملکت خوشبین بودن و بچه آوردن.

ترس تمام وجودم رو فرا میگیره.

من خیلی وقته از آدمهای خوش بین متنفر شدم. آدمهای خوش بین هم ازمن متنفرن و هر روز دایره تنهاییم تنگتر میشه.

و این بدبینی قطعا به زودی من رو از پا در خواهد آورد.

 

- فاطمه کیست؟ میخواستم کامل توضیح بدم آخر متن. ولی ذهنم بیراهه رفت. حسش نیست الان. یه روز مفصل در مورد فاطمه و اون گروه مینویسم. فقط تأکید میکنم که اسامی وبلاگ من به هیچ وجه در بیان شخص مشترک ندارن. تنها شخص مشترک خانوم اولیه که هیچ وقت اسمشو نگفتم اینجا.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
شهاب غ

دیتای احساسات (18) - دندان دوست داشتن را کشیدم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
شهاب غ

آشپز آشخور (11) - خوراک لوبیا سبز

پیاز - گوشت و قلم خورشتی (سردست یا ماهیچه گوسفندی یا ...) - زردچوبه - لوبیا سبز (خورد شده) - هویج و سیب زمینی نگینی خورد شده (اندازه متوسط) - آبلیمو - رب

 

مراحل پخت:

(باز کردنِ یخ گوشت و لوبیا سبز فریزری فراموش نشود)

اول - داخل قابلمه اصلی(1)، 3 قاشق رب در روغن تفت میدیم تا تغییر رنگ بده. رب رو جمع آوری میکنیم در یک بشقاب(2).

دوم - پیاز خورد شده رو در روغن باقیمانده در کف قابلمه تفت میدیم.

سوم - گوشتها رو اضافه میکنیم و تفت میدیم.

چهارم - زردچوبه اضافه میکنیم و تفت میدیم.

پنجم - آب میریزیم و لوبیا سبز رو اضافه میکنیم. هویج و سیبزمینی هم اضافه میکنیم و در قابلمه رو میذاریم 3 ساعت رو شعله کم بجوشه.

ششم - ده دقیقه قبل خاموش کردن آبلیمو اضافه میکنیم.

 

نکات (برای خودم):

1- قابلمه بزرگه که داخلش قرمه میپزم، مرکزش برآمده ست به سمت داخل قابلمه. روغن روش بند نمیشه و برای تفت دادن رب اصلا خوب نیست. ربهای وسط قابلمه زود میسوزن و سیاه میشن. پس قابلمه بزرگۀ برنج رو بردار برای خورشت.

2- تو سایتها نوشته بود هنگام قل خوردن خورشت، رب رو در ماهیتابه جدا تفت بدیم و اضافه کنیم. که من چون از ماهیتابه شستن بدم میاد و شستن بشقاب رو ترجیح میدم، اول رب رو تفت دادم و ریختم تو بشقاب تا دیگه ماهیتابه کثیف نشه.

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
شهاب غ

آشپز آشخور (10) - سوپ شیر

پیاز - مرغ (4 ران استفاده شد) - زردچوبه - جوپرک - قارچ - هویج - جعفری تازه (برگش یا خورد شده ش) - شیر و آبلیمو

1- در قابلمۀ کوچک، رانهای مرغ رو در آب میجوشونم، چند خلال پیاز هم میریزم روی آب تا بوی مرغ رو بگیره.

2- هم زمان در قابلمۀ متوسط، پیاز سرخ میکنم. قبل طلایی شدنِ پیازها (شل بشن کافیه)، مرغها رو از آب در میارم و با پیاز تفت میدم. (اینجا میشه گوشت مرغ رو ریش ریش کرد و از استخوان جدا کرد تا کامل مغزش هم بپزه. وگرنه مغزش نیم پز می مونه).

3- زردچوبه اضافه میکنم به مرغ و پیاز و تفت میدم.

4- خلال پیازها رو از قابلمه کوچکتره جدا میکنم و دور میندازم. آب مرغشو اضافه میکنم به قابلمه اصلی روی مرغ و پیاز و زردچوبه.

5- اضافه کردن آب بیشتر و اضافه کردن جوپرک (کم اضافه بشه. کمتر از نصف بسته های ترخینه)

6- اضافه کردن هویج نگینی شده (تقریبا ریز)، و جعفری خورد شده (ساقه) و برگ جعفری (یک قاشق یا دو قاشق جعفری کافیه)

7- برشته کردن قارچهای ورقه ای شده در فر و اضافه کردن به قابلمۀ در حال قل خوردن

8- من کمی آبلیمو هم اضافه کردم کمتر از یک قاشق

9- لعاب که انداخت، بخشی از سوپ رو که میخوایم همین امشب سرو بشه، در داخل قابلمه کوچکتر ریختم و روش شیر ریختم تا جوش بخوره و رویه بندازه و مداوم هم زدم.

 

نکات:

1- آبلیموی کم خوشمزش کرد. ولی آبلیموی زیاد احتمالا با شیر نسازه.

2- کل سوپ رو با شیر مخلوط نکردم چون به نظرم سوپ دارای شیر رو نشه توی یخچال نگه داشت و مسموم بشه زود. بعدا برای وعده بعدی مجدد شیر اضافه میکنیم و جوش میدیم.

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
شهاب غ

آشپز آشخور (9) - تخم مرغ عسلی و آبپز

برای نوشتن این پست یاد کتاب بیشعوری می افتم :)) که همون صفحات اول میگفت اون زمان که بیشعور بوده، به منشیش میگفته تخم مرغ آبپزش باید حتما و حتما 5 دقیقه جوش خورده باشه! ولی خوب بابا مریضه (سرماخوردگی شبیه کرونا)، و گفت براش تخم مرغ عسلی بپزم برای اینکه یکم گلوش نرم بشه.

 

پیش مراحل مهم:

1- گذاشتن تخم مرغهای نپخته در دمای محیط و همدما شدن (تا موقع انداختن در آبجوش پوستشان ترک نخورد)

2- جوش اوردن آب

3- انداختنِ تخم مرغها درون آب جوش، صبر کردن تا جوش آمدنِ دوبارۀ آب و زمان گرفتن با تایمر یا کرنومتر گوشی.

4- درآوردن تخم مرغها و انداختن در آب سرد (گویا پوستش راحتتر کنده میشه اینجوری. ولی فکر نکنم).

 

زمان لازم برای جوش آمدن:

تخم مرغ عسلی 3 الی 5 دقیقه (از زرده ی شل تا زرده ی سفت)

تخم مرغ آب پز: 6 دقیقه

 

+ این زمانها برای شهر تهران و سلیقۀ من برقراره. مثلا اگر برم بوشهر و لب دریا، چون فشار هوا بیشتره و آب در دمای بیشتری به جوش میاد، قطعا زمان کمتری نیازه برای پخت مطلوب

+ اندازه تخم مرغ هم مهمه متأسفانه. این زمانها برای تخم مرغ متوسط بود.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
شهاب غ

به مناسبت بازنشستگی بابا

آخر این هفته بابای متولدِ چهلِ ما، میشه شصت سالش. و اگر کرونا کنسل نکنه (که میکنه احتمالا)، مراسم بازنشستگیشون قراره یکشنبه برگزار بشه. و من هم برای اینکه 1 درصد احتمال داشت مراسم کنسل نشه، یک تابلو نوشته دادم برای بابا خطاطی کنن تا در مراسم بدم بهش.

متن تابلو نوشته، با اقتباس از یک پیام تبریک اینترنتی، و کمی تغییر، به قرار زیر هستش، شاید در آینده به درد عزیزان شما هم خورد:

 

بالهای خسته از پروازت در این مسیر شصت ساله را،

می بوسم و بر چشمانم می گذارم پدر عزیزم.

سایۀ رحمتِ بالهایت

بر فرازِ این آشیانِ پرمهر، جاودانه برقرار باشد.

خدا قوت! به آشیانه خوش آمدی عقابِ قهرمانِ من

 

+ روزهای سختی برای بابا در پیش خواهد بود، بعد فوت مامان، بعد جدایی از همسر دومش، بعد از خونه فرار کردن شهرزاد و الآن هم بعد کار شیفتی من در جنوب، نمیدونم در سالهای آتی چی قراره بر سر بابا و تنهاییهاش بیاد، خدایا به خودت میسپارمش :) نمیگم هیچ وقت ازم نگیرش. ولی بهش توان بده این تنهایی ها رو تحمل کنه و حداقل از دق کردنِ تنهایی از پا نیفته :* دق کردن و افتادنی که این روزها به نفع خیلیها هست. من جمله همسرش برای گرفتن حقوقش، من جمله دخترش که منتظره برای ازدواج با بهنام دیگه به اجازه پدر نیاز نداشته باشه. خدایا خودت مراقبش باش.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
شهاب غ

خداحافظی با سلامهای بیهوده

دقیقا چهارسال پیش این پست رو نوشته بودم (کلیک)؛ مبنی بر اینکه میخوام دیگه تو برخورد با خانومها از ضمیر مفرد استفاده نکنم تا تکلیفم با خودم دوباره روشن بشه و دوباره حالم خوب بشه.

بعد کلی تقلا و کشمکش و ضعف اراده و ضعف نفس، نشد که شد.

دیشب تصمیم گرفته بودم از این به بعد هر کی سلام کرد، بهش بگم خداحافظ. با بی نزاکتی دورم رو خلوت کنم. امروز یک فکر دیگه به ذهنم رسید برای خلوت کردن اطرافم از آدمهای مزاحم. میخوام یه قانون وضع کنم برای مراودات خودم و با کمک این قانون برگردم به گذشتۀ خودم:

از  امروز، حالا یا از اول ماه رمضان که قولشو به خودم داده بودم: اگر از فردی 48 ساعت پیام نداشتم، اون فرد (به تبع خانم)، میره در زمرۀ آدمهای غریبه و با ضمیر مخاطب جمع خطاب میشه.

قانون سختگیرانه ایه انصافا. مطمئنم 4 و نهایت 8 روز دیگه اطرافم خالی از هر آدمِ صمیمی میشه با این قانون. حتی برای خانم اولی که این 6 ماه خیلی خیلی خیلی تلاش کردم بتونم بهش نزدیک بشم و باز نتونستم تعداد پیامهامون رو بیارم بالای هفته ای دوبار. پس سختی اصلی ماجرا اینجاست که: بعد این تنها شدنه که ناگزیر و ناگریزه، باید یاد بگیرم پیه این تنهایی رو به تنم بمالم و اونجا ارادۀ خیلی قوی میخواد که واقعا شاید نداشته باشم.

این پست جزو مواردی هست که سعی میکنم گزارش پیشرفتم رو در اجراش، اینجا بازگو کنم، چه در اجراش موفق شده باشم چه شکست خورده باشم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
شهاب غ

برابری زن و مرد - طبل تو خالی

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
شهاب غ

پستی برای شهرزاد

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
شهاب غ