آخر این هفته بابای متولدِ چهلِ ما، میشه شصت سالش. و اگر کرونا کنسل نکنه (که میکنه احتمالا)، مراسم بازنشستگیشون قراره یکشنبه برگزار بشه. و من هم برای اینکه 1 درصد احتمال داشت مراسم کنسل نشه، یک تابلو نوشته دادم برای بابا خطاطی کنن تا در مراسم بدم بهش.

متن تابلو نوشته، با اقتباس از یک پیام تبریک اینترنتی، و کمی تغییر، به قرار زیر هستش، شاید در آینده به درد عزیزان شما هم خورد:

 

بالهای خسته از پروازت در این مسیر شصت ساله را،

می بوسم و بر چشمانم می گذارم پدر عزیزم.

سایۀ رحمتِ بالهایت

بر فرازِ این آشیانِ پرمهر، جاودانه برقرار باشد.

خدا قوت! به آشیانه خوش آمدی عقابِ قهرمانِ من

 

+ روزهای سختی برای بابا در پیش خواهد بود، بعد فوت مامان، بعد جدایی از همسر دومش، بعد از خونه فرار کردن شهرزاد و الآن هم بعد کار شیفتی من در جنوب، نمیدونم در سالهای آتی چی قراره بر سر بابا و تنهاییهاش بیاد، خدایا به خودت میسپارمش :) نمیگم هیچ وقت ازم نگیرش. ولی بهش توان بده این تنهایی ها رو تحمل کنه و حداقل از دق کردنِ تنهایی از پا نیفته :* دق کردن و افتادنی که این روزها به نفع خیلیها هست. من جمله همسرش برای گرفتن حقوقش، من جمله دخترش که منتظره برای ازدواج با بهنام دیگه به اجازه پدر نیاز نداشته باشه. خدایا خودت مراقبش باش.