قبلا یکی از قانونهای ذهنی خودمو گفته بودم(قانون قالب یخ)
یه قانون دیگه تو روابط آدما کشف کردم من به اسم قانون کرایه تاکسی
البته خوب این قانون رو همه کشف کردن ولی من فقط برا خودم روش اسم گذاشتم.
فرض کنید سوار تاکسی میشید و زمان پرداخت کرایه، راننده باید مقداری پول خورد به شما برگردونه ولی این مقدار پول خورد رو نداره. که زیاد هم پیش میاد این قضیه. و یک نفر بین شما و راننده باید با گفتن جمله ی "قابل نداره" از حق خودش بگذره. حالا به نظر شما کدومبهتر و عادلانه تره که از حق خودشون بگذرن؟ قطعا هرکس نظری داره چون عدالت این بود که پول خورد موجود میبود و باقی پرداخت میشد و الان همین که پول خورد موجود نیست هر کار کنیم عدالت برقرار نمیشه و هر یک از دو راه حل ناعادلانه ست و هرکی هر راه رو انتخاب کنه میتونه حق باهاش باشه!!
ولی تو ذهن من راه حل عادلانه تر اینه که مسافر از حق خودش بگذره. چرا؟ چون:
مسافر در اون روز فقط با یک راننده رابطه داره و فقط یکبار لازمه از حقش بگذره
ولی راننده در روز با ۲۰۰ مسافر سر و کار داره و اگر قرار باشه از حقش بگذره ضررش هنگفت میشه.
خب همین شد قاعده و اصل من در روابط با آدما!
هرجا حس کردم داره بهم ظلم میشه، نگاه کردم ببینم طرف مقابل اگر با نفرات زیادی از من ارباب رجوع سر و کار داره، منم سعی کردمدرک بیشتری داشته باشم، تو صف بانک حوصله و صبر بیشتری داشته باشم و تعامل به مراتب بیشتری از خودم نشون بدم.
این قانون خیلییییی کاربردیه و همیشه وقتی به عنوان ارباب رجوع به جایی مراجعه میکنیم کمک میکنه رفتار متمدنانه تر و تعاملگرانه تری داشته باشیم
چه وقتی در قالب بیمار به پزشک مراجعه میکنیم چه وقتی چه در سوار شدنبه تاکسی چه مراجعه به بانک و ...