مدتی هست غلظت دهه های هشتاد (و کم کم دهه های نزدیک به 90) در فضای مجازی زیاد شده، و مسخره شدنِ منِ شصت و هفتی که بعد مامان و با سفید شدن ریشم، سنم حتی بیشتر هم میخوره، شدت گرفته؛ که حاج آقا تو دیگه الان باید فکر زن دادن نوه ت باشی و این چرت و پرتای صد من یه غاز....
همیشه معیارم برای ازدواج هم سنای خودم بودن. و چه معیاری بهتر از بچه های دبیرستانمون (سمپاد) که با هم رشد کردیم و حساسترین مسیرهای رشد رو طی کردیم و بعدش هم خیلی هامون در مسیر دانشگاه توی دانشگاههای خوب و ... هم مسیر بودیم و میشه گفت بخش عمدۀ تربیت شخصیت اجتماعی ما و وسواسهای فکریمون با هم شکل گرفته بین فارغ التحصیلای سمپاد. (نه فقط سمپاد، این تعمیم دادن برای همه دبیرستانهای فیلتر شدۀ دیگه صادقه، مثل امام صادق و ....)
خوب تقریبا با آمار دوستام، میدونستم علی رغم اینکه هممون در سن 32 و 33 سالگی هستیم، ولی مجرد بینمون زیاده. نه فقط ماهایی که ایران موندیم، حتی خارج رفته ها هم که رفاه نسبی و ثبات شغلی و ... دارن باز هم بینشون هستن کسایی که هنوز ازدواج نکردن.
همیشه در جواب تمسخرهای اون اقلیتِ نفهم و بیشعورِ دهه های پایینتر، همکلاسهای خودمو مثال میزدم و میگفتم طبق آمار من یک سوم بچه های دبیرستانم ازدواج کردن. شما درک نمیکنید که دهه شصت از چه مشکلات روانی عبور کرد و چقدر وسواس و سختگیری الان توی ذهن تک تکمون هست در برابر سد ازدواج. خوب این آمار یک سوم رو روی هوا میگفتم. من که خیلی کنجکاو شده بودم رو این آمار، 3 شب پیش یک نظر سنجی در گروه 130 نفرۀ دبیرستانمون انجام دادم:
دوستان حلی 85، آیا تا به حال ازدواج کرده اید؟
بله 52% (36 نفر)
خیر 48% (33 نفر)
کل آرا: 69 نفر
این سوالم شوخیهایی و تعجبهایی بین دوستام داشت، ولی نتایج برای خودشونم جالب بود، مخصوصا برای متأهلهامون که بچه هم داشتن! حسرت رو میشد قشنگ دید توی لحن پیامهاشون که چرا مثلا خودشون 22 سالگی ازدواج کردن درحالی که میبینن اقلا نصف هم دوره ایهای دبیرستان هنوز خودشون رو درگیرِ ازدواج و سختیهاش توی این دورۀ معاصر نکردن.
به جرأت میتونم بگم که درصد خیلی بالایی حدود 70 درصد از اون 52 درصد هم اون بخش از بچه های بسیجی سمپاد هستن که خوب ازدواج زودهنگام در خانواده های بسیجی امری حیاتیه.
به قول استاد پروژه م در تز ارشد، گناه دسته جمعی همیشه احتمال بخشیده شدنش بالاست. و خوب الان خیلی خیالم راحتتر شده از بابت این گناه ازدواج نکردن :)) چون میدونم خیلی از هم نسلهای خودم با شرایط مشابه خودم هم مسیرشون مثل خودم به بن بست خورده در حیطۀ عاطفی.
+ میگم این بی شرفهای مسئول برنامه ریزی رسانۀ ملی؛ یا خودشون روزه نمیگیرن. یا خودشون تلویزیون داخلی نگاه نمیکنن. حالمون به هم خورد بسکه هر روز درست بعد اذان (و دقیقا بعد سخنان رهبری)، سر سفره افطار باید انواع و اقسام تبلیغات حال به هم زن و مشمئز کننده رو تحمل کنیم: از جرمگیر توالت بگیر و پوشک بچه با جذب بالا، و قرص و خمیر دندون از بین برندۀ بوی نامطبوع دهان و توضیح اینکه مواد غذایی وقتی لای دندون میمونن چه باکتریهایی و چه بوهایی تولید میشه! آخه بی پدر، یه نظارت داشته باش رو این تبلیغات بعد افطار. حالمون به هم خورد به قرآن.
شاید از نظرتون من زیادی حساسم و شاید از نظرتون چرا آدم سر غذا باید فکر کنه اونی که میشنوه رو داره میخوره! باید از همین تریبون اعلام کنم من ر*دم دهن اونی که خودش حساس نیست و فکر میکنه بقیه هم نباید حساس باشن. حساس نباش عزیزم. یه ع* ناقابله دیگه، بذار ب*ینم دهنت. وسواس نداشته باش :)
(چقدر فیلمنامۀ سریال یاور به دور از ادب نوشته شده. دائما فحشهای پرتکراری مثل "خفه شو" "مرتیکه خر" و ... ببخشید بد دهن شدم اثر تربیتی رسانۀ ملیه :) )