تذکر - این دستور پخت لزوما کاملترین و بهترین نیست و فقط برای مرور نویسنده قبل از شروع آشپزی مکتوب شده است.
(ادامۀ مطلب)
تذکر - این دستور پخت لزوما کاملترین و بهترین نیست و فقط برای مرور نویسنده قبل از شروع آشپزی مکتوب شده است.
(ادامۀ مطلب)
ممنوعۀ امروزم تشخیصش خیلی راحت نیست. مخصوصا توی ایران امروز که همه شدن دلال.
من میگم که باید یه پویش راه بندازیم، و موقع خرید کردن (هر نوع خریدی)، فقط از کسایی که خودشون مالکِ ملکِ تجاریشون هستن خرید کنیم. دست فروش هم عیب نداره. ولی به هیچ وجه از فروشندۀ مستأجر هیچ خریدی انجام ندیم. گفتم پیدا کردن و تشخیص و تمییز فروشنده از دلال خیلی آسون نیست. در واقع وظیفه ای هست که بر عهدۀ نظام حاکمه. ولی خوب نظام حاکم ما متأسفانه خودش بیشترین سود رو از اجاره دادن پاساژها و اماکن تجاری میبره و اصلا کلی پاساژهای بزرگ و غول شرق و غرب تهران توسط همین ارگانهای کله گندۀ ایران ساخته میشن و بعد اجاره داده میشن.
حرفم شاید در نگاه اول بیرحمانه به نظر بیاد. که چرا از فروشندۀ مستأجر خرید نکنیم؟ لابد بعضیا با خودتون میگین که مگه اون زن و بچه نداره.
صاحب پاساژمون میگه قبلنا میشد با اجارههایی که جمع میشه یه پاساژ دیگه ساخت ولی الان نمیشه، بخاطر همین ما مجبوریم هر سال ۳۰ درصد به اجارهها اضافه کنیم.
جداً ایران واسه دلالها و از آب گلآلود ماهی بگیرها خانهی آماله.
*Meisam*
@OfficialPersianTwitter
حقیقت ماجرا همینه. وقتی ما از یک فروشندۀ غیر اصیل خرید میکنیم، یک فروشندۀ جوانی که فقط میخواد با فروشندگی (در واقع دلالی محض) راه 20 سالۀ کاسب جماعت رو یک ساله طی کنه؛ در واقع خواه ناخواه داریم چند برابر پول خدمت یا جنسی رو که مصرف می کنیم میدیم برای بزرگ و بزرگتر شدن حباب اون اجاره دهندۀ ملک که کلا بازیگر این صحنۀ خرید و فروش نیست.
یک مثال - سربازی که بعد از من اومد قسمت من، دید من به شدت آدمی هستم کاری (محل خدمت رو براش جهنم کرده بودم و همه کارهایی که من میکردم رو فرمانده ها از اون بنده خدا هم انتظار داشتن - این قانون خدمته که سربازی که درست کار کنه توقع رو از بقیه میبره بالا. یک قانون نانوشته هست بین سربازها که همه با هم لش باشید و کار ارباب رجوع رو راه نندازین. یک نفر خلاف این مسیر شنا کنه کار همه رو خراب میکنه. که خوب من گوشم بدهکار این حرفا نبود. پروندۀ امریه خودم برای سهل انگاری یک سرباز دیر ارسال شده بود و از پذیرش امریه جا مونده بودم و اصلا نمیخواستم بلایی که یک سرباز سر زندگی من آورد رو با سهل انگاری سر زندگی ارباب رجوع دیگه بیارم و تل انبار کردن پرونده ها روی میز من باعث بشه یک لوله کش یا نجار و بنای ارتش از 300 تومن افزایش حقوق سر ماه برا زن و بچه ش جا بمونه. در واقع دلیل سرباز نمونه شدن من هم همین بود. شبهایی که دستور حقوقی ماه بعد ارتش بسته میشد من با اجازۀ فرمانده 3 یا 4 ساعت بیشتر میموندم و همۀ ارتقا حقوقیها رو وارد سیستم میکردم تا نون زن و بچۀ هیچ کارگری لنگِ سهل انگاری من نمونه. و بشدت هم از این کارم راضی هستم هرچند تا دلتون بخواد فحش خوردم از سربازهای هم دوره م. ولی خوب من کلا لجبازتر از این حرفام که با یکی دوتا دهن کجی و ترشرویی هم رده هام بخوام از کاری که میدونم درسته پا پس بکشم).
خلاصه هادی رفیق و سرباز جایگزین من، موقع ترخیصم از خدمت، من رو معرفی کرد به دوستش، یک مرد 37 الی 40 ساله به نام مجید ایران نژاد. که گویا با تولیدی لباس نوزاد و لباس کودک معامله داشت. یک مغازه نمیدونم کدوم بازار داشت. و جدیدا یک مغازه هم پاساژ میلاد نور در شهرک غرب اجاره کرده بود. و دنبال فروشنده بود برای مغازه پاساژش که هادی من رو به عنوان یک نیروی با وجدان و کاری بهش معرفی کرده بود. یک ساعتی قرار گذاشتم برم پیش این آقا مجید برای قرار و مدارهای کلی کار فروشندگی. همون یک ساعت اصول و قواعد خیلی تلخی در مورد کاسبیِ دلالگونۀ ایران دستگیرم شد. مجید یک سری عروسک ردیف کرده بود تو ویترین مغازه تن هر کدوم یک لباس کودک. به من میگفت ببین، اینا روش قیمت خورده 85 هزار تومن، الآن که حراج هماهنگ میلاد نوره به خریدار میگی که 65 هزار تومن میفروشیم. اگر مشتری چونه زد، تا 45 هزار هم بیا پایین. ولی اگر دیدی یکی خیلی بد پیله س و خیلی داره چونه میزنه، تو 35 هزار هم بفروشی ما سودمون رو کردیم.
بله! قیمت روی جنس 85 هزار تومن - فروش با حاشیه سود: 35 هزار تومن.
وقتی مجید قیافه ی هاج و واج من رو دید، گفت ببین آقا شهاب اینجا میلاد نوره. مشتری نمیاد اینجا که جنس ارزون بخره. جنس ارزون بهش بدی فکر می کنه داره بنجل میخره. باید گرون بهش بفروشی که زنه بره به فک و فامیل و دوست و آشناش پز بده بگه اینو از میلاد نور خریدم برا بچه م 90 هزار تومن.
خوب واکنش من؟ یک درصد فکر کنید من بتونم حتی یک جنس رو به این شیوه بکنم تو پاچۀ مشتری و عذاب وجدان شب خفه م نکنه. سریع خداحافظی کردم و زدم بیرون.
مجید مقصر نیستها. مجید هم باید خرج اجارۀ واحدی که توی پاساژ بشدت معروف میلاد نور رو اجاره کرده به نحوی در بیاره. مشکل اینجاس که قیمت اجاره واحدهای تجاری ما به شیوۀ سرسام آوری بالاست و مسئولین پخمه هم توی این مورد هیچ نظارتی روش ندارن. در واقع چرا داشته باشن وقتی خودشون هم دارن ازش سود میبرن؟ این حرفم رو طبق سند و مدرک میزنم ها. یک فامیل سفیر داریم که این باندهایی که بین خودشون دارن، سهام رستورانها و اغذیه فروشیهای بین راهی اتوبان تهران شمال رو پیش پیش (حداقل 10 سال قبل وقتی مادرم بود) بین خودیهاشون تقسیم کردن. بله یعنی شما که فردا میری اتوبان تهران شمال، ضمن پرداخت عوارض سرسام آور، اگر وسط راه در یک رستوران بخوای چیزی هم میل کنی، ناخودآگاه یک مبلغی واریز میکنی به این باند مافیای سیاسی اجتماعی که در ساختار نظام حاکم بر ایران شکل گرفته.
قدیما شرایط خیلی دلنشینتر بود. پدر عطاری داشت، پسر از برکت مغازۀ پدر، کم کم میومد توی کار عطاری. یه مغازه کنارش علم میکرد میگفتن این پسر همون حاجی عطاره. قدیم شغل پدر، میرسید به پسر و همه چی خوب پیش میرفت. ولی خوب یه سری خر مغزشون رو گاز گرفته. میان میگن گیرم پدرِ تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل. یک سری نفهم میان مثلا با سهمیه هیئت علمی مخالفت میکنن. سهمیه هیئت علمی که حالا جالبه، بر عکس تمامی سهمیه های ایثار گران و ... هیچ ظرفیتی از ظرفیت عادی کنکور رو پر نمیکنه. و یک سهمیۀ مازاد بر ظرفیت دانشگاه محسوب میشه. اینایی که با سهمیه هیئت علمی مخالفن، دقیقا حرفشون مثل اینه که بگی یک عطار حق نداره فوت و فن کارش و بنکدارها و عمده فروشهایی که میشناسه رو به پسرش معرفی کنه و کمک کنه پسرش در مسیر پیشۀ خانوادگیشون از بقیه مردم عادی جلو بزنه. میگن اون عطار باید بیاد فوت و فن کاسبی رو به همه یاد بده و همه شانس عطار شدن داشته باشن و سالم رقابت کنن. What a bullshit! عجب **شری خدا وکیلی. بگذریم.
حرف آخر - من شخصا یک لیست ذهنی دارم از صاحب مغازه های با وجدان و قدیمی. کسایی که میدونم جنس با کیفیت، با قیمت مناسب و بشدت با دوام میدن دست مشتری. نتیجه ش شده اینکه 5 سال قبل یک کفش مردونۀ 40 هزارتومنی از فروشندۀ کفش همیشگی خودم خریدم و هنوز توی پای من این کفش آخ نگفته هنوز فکر کنم 2 یا 3 سال دیگه برام کفش باشه(البته به برکت واکس مرتبی که به این کفش میزنم). هر وقت باز هم کفش بخوام، در جا میرم سراغ همون مغازه که آخر بار پسرش جای خودش پشت دخل بود. میرم سراغ خودش تا یک وقت از جنس با کیفیت دادن دست مشتری پشیمون نشه.
با خون خودمون، زالوها رو بزرگتر نکنیم. برابر کیفیت و دوام جنس مورد نیازمون پول پرداخت کنیم. نه یک قرون بیشتر نه یک قرون کمتر.
این همه شاسی بلند و ماشینهای لوکس آخرین مدل که مثل قارچ تو شهر هر روز بیشتر میشن، نه ارث پدریشونه، نه پدرسگِ دزدن. اینا رو من و شما با حقوق کارمندی پدر مادرمون که با زحمت جمع میکنن، بزرگ کردیم. با دادنِ پولهای سرسام آور برای اجناسی که میدونیم حتی نصف این مبلغی که پرداخت میکنیم هم هزینه ی تولید نداشتن.
همین الان، دقیقا همین الان لاریجانی، رییس مجلس دهم در گفتگوی خبری شبکۀ 2 داره میگه "لایحۀ دولت نبود ولی ما مجلس الزام کردیم 200 میلیون دلار از صندوق توسعه اختصاص بدن به دانش بنیانها. کاری که معمولا نمیکنیم ولی اینا جوان هستن و میخوان جوانه بزنن."
اینجانب شهاب غ، فارغ التحصیل کارشناسی و ارشد دانشگاه صنعتی شریف، 3 ماه تابستان 98 رو در شتابدهندۀ آبان کار کردم، بدون یک ریال حقوق، تکرار می کنم بدون یک ریال حقوق. اول پاییز هم مدیر عامل میخواست قرارداد یک سالۀ 1 و نیم الی 2 میلیونی ببنده (1 و نیم با بیمه 2 بدون بیمه) که من نپذیرفتم و جدا شدم از مجموعه. نه فقط من، بالای 90 درصد نیروهای این شتابدهنده بدون حقوق و به صورت آزمایشی کار می کردن. دو خانم دیگه (یکیشون هم رشتۀ من) همین برهۀ زمانی بدون حقوق برای مدیر عامل کار میکردن، خانم ق، مهندسی صنایع از دانشگاه خواجه نصیر الدین طوسی، دو ماه بعد از جدایی من هم گویا بدون حقوق ادامه داده در مجموعه.
یک کارآموز با ما بود که جان بی نفس کار کرد، و آخر دو ماه مدیرعامل حکم ترخیصش از کارآموزی رو امضا نمیکرد به این بهونه که کار پروژۀ دکتر الیاسی (معاون صندوق توسعۀ نوآوری) مونده و فعلا اجازه نداری بری هرچند 2 ماه کارآموزیت رو به بهترین شکل انجام دادی. سهمیه سرباز داره این شرکت دانش بنیان. خلاصۀ کلام. 200 میلیون دلار از صندوق توسعه به بهونۀ پر و بال دادن به جوانها، و نهایتا بیرون دادن یک سری کار کپی و استفاده از نیروهای کارورز و کارآموز و سرباز بدون یک ریال حقوق.
چقدر گول زدن عوام راحته وقتی که بر مسند قدرت تکیه زدی و رسانۀ عمومی دستته تا هر چی دوست داری و به نفعته به خورد ذهن مردم بدی.
صورتِ عکس تو آلبوم خیسه...
دوباره خاطرتو بوسیدم... (کلیک)
نگات کردم تو قابِ عکس، نمیدونم که بارِ چندمی میشه...
چقدر حیفه بدونِ تو موهام جو گندمی میشه... (کلیک برای گوش دادن)
یکی از بزرگترین آرزوهام.... نه .... نه... بزرگترین آرزوم این بود کنارت باشم و سفید شدن گیساتو ببینم... عشق کنم و بخونم... حرف و حدیثت منم، عاشقِ گیست منم... سپیده مثل برفه... راس راسی خیلی حرفه... (کلیک برای گوش دادن)
قشنگ میشد اگه بودی و من سفید شدن گیسهاتو میدیدم و قربون صدقه ی سپیدی و پاکیشون میرفتم و تو هم ریشای جو گندمی پسرت رو میدیدی و از بزرگ شدنش قند توی دلت آب میشد...
گاهی قسمت نیست پسر سپید شدن موی مادر رو ببینه و قسمت نیست مادر جوگندمی شدن موی پسر رو ببینه.
گاهی 4 سال زمان کافیه... تا استخونهای یک مادر بپوسه... و استخونهای یک پسر خورد بشه...
پسرایی که موی مادرتون سپید شده... روزی 2 بار قربونِ دونه دونۀ تار موهای سپید مادرتون برید... یه بار از طرف خودتون... یه بارم از طرف ما که حسرت دیدن موی سپید مادر به دلمون موند..
به نظرم، یه آدمِ مهربون، وقتی در ایام کرونا میره فروشگاههای زنجیره ای، حواسش هست که اجناس رو جوری روی غلتک سمت مسئول صندوق بچینه که بارکد اجناس به سمت بالا و رو به مسئول صندوق باشه و ایشون بتونه به راحتی و بدون لمس اجناس، با اون تفنگ لیزریش (:D) چیلیک چیلیک تند تند اجناس رو وارد کامپیوتر کنه. ما در روز با یه مسئول صندوق سر و کار داریم، اون با دویست تا مشتری سر و کار داره. و اگر مجبور باشه تمام اجناسی که مشتریها برای برداشتنشون لمس کردن رو لمس کنه، شانس ابتلاش به ویروس احتمالی خیلی خیلی خیلی بیشتر میشه (فراموش نکنیم که آدمِ مهربون، با این کار، به کمتر شدن احتمال آلوده شدن اجناس خودش به ویروس هم کمک میکنه، به قول ایرانیا هرچه کنی به خود کنی، به قول خارجیها What goes around, comes around یا از هردست بدی از همون دست میگیری). مهربونی پخش کنیم :)
پینوشت یک - الان دیگه همه میدونن بهترین شیوۀ پرداخت اینه خودمون کارت رو داخل دستگاه پوز بکشیم و فروشنده قیمت و رمز رو وارد کنه. اینجوری فقط دست فروشنده با دکمه های پوز تماس داره و دستش تماسی با کارت ما نخواهد داشت. البته فراموش نکنیم اون بخش کارت بانکی که داخل دستگاه پوز کشیده میشه احتمالا ضد عفونی خفیف نیاز داشته باشه.
پینوشت دو - اول گفتم این پستها رو از قول اول شخص بنویسم، به دلم نچسبید. گفتم امری و به صورت دوم شخص بنویسم باز به دلم ننشست. این شد که تصمیم گرفتم اینجوری سوم شخص بنویسم. داستان زندگی یه آدمِ مهربون رو :)
پینوشت سه - نقل قول مهربونی امروز:
"The wonderful thing is that it's so incredibly easy to be kind. "
Ingrid Newkirk (British animal welfarist and the president of People for the Ethical Treatment of Animals, the world's largest animal rights organization)
"مسئلۀ حیرت انگیز اینه که مهربان بودن به شیوه ای باور نکردنی، آسونه!"
خانم اینگرید نیوکِرک (فعال رفاه حیوانات از بریتانیا و رییس بزرگترین سازمان حقوق حیوانات)
پینوشت چهار - یه پیج هست در اینستاگرام از یک پسر پیانیست ترکیه ای به اسم سارپردومان، ویدئوهاش روزتون رو میسازه. این مرد گربه های زخمی خیابون رو در منزجر کننده ترین شرایط ظاهری و جسمی پیدا میکنه و میبره کلینیک تحت درمان، بعضیاشون متأسفانه میمیرن، اونایی که خوب میشن رو میاره خونش. شعارش هم اینه میگه "عشق شفاست Love Heals). کافیه یه گردشی در پیجش بکنید و با دیدن عکس گربه هاش قبل از درمان و بعد از درمان به این جملۀ عشق شفاست ایمان بیارید. ویدئوهاش از پیانو زدنش برا گربه هاش روزهاتون رو صد برابر قشنگ میکنه. از دستش ندین. آیدیش اینه:
SarperDuman
من هیچ وقت باغ وحش نمیرم. من هیچ وقت حیوون یا پرنده ای رو در قفس نگه داری نمی کنم. من هیچ وقت از تماشای یه زبون بسته در قفس لذت نمیبرم.
نمیدونم اسیر کردن یک حیوون زبون بسته و جدا کردنش از زیست گاه و آب و هوای مناسب زندگیش و آوردنش به هزاران مایل دورتر از زیستگاهش و تماشا کردنش توی قفس چه لذتی میتونه داشته باشه. مخصوصا توی عصر و دوره ای که کافیه یه مرورگر اینترنت باز کنی و طبیعیترین و کاملترین و آموزنده ترین مستندها رو در مورد حیات وحش تماشا کنی.
در خانوادۀ من باغ وحش و سیرک ممنوعه، چه الان که این خانواده یک نفره ست. چه آینده برای بچه های فرضی من. بچه های نداشتۀ من، شاید با اصرار و مظلومنمایی بتونید من رو متقاعد کنید براتون لواشک و یا آب انبه بخرم، ولی پاسخم به دیدن کردن از باغ وحش، یا خرید یک قفس پرنده، همیشه یک نهِ قاطع خواهد بود :)
پینوشت: چقدر این فیلم مردِ فیل نما غمگینه....
مخصوص اونایی که به هر طریقی در خونه ای زندگی می کنن که ظرفای مصرفیشون رو کس دیگه (مادر، همسر یا ...) میشوره.
فصل هندونه شروع شده. تا وقتی مادرم سر پا بود، ظرفا رو خودش می شست. من هندونه خور قهاری هستم و کل بهار و تابستون قوتِ غالبِ من هندوانه ست. در این حد که گاهی یه هفته میشه که نهار و شام نون و پنیر هندونه یا بعضا طالبی خوردم بدون حتی یک وعده غذای گرم. یک راه ساده برای اینکه نشون بدین حواستون به زحمتای مادر هست، اینه که حواستون به هسته هندونه ها باشه. بلافاصله بعد میل کردن، آب ظرف رو خالی کنید و هسته ها رو بدون آب اضافی، تا هنوز تر هست داخل سطل زباله بریزید. خیس خیس نریزید توی سطل آب جمع شه ته سطل آه نفرین مادرتون دامنگیر من بشه ها :دی
هسته هندونه توی ظرف اگر بمونه، اگر خشک بشه، جدا کردنش زحمت چند برابری طلب میکنه. کاری که شما با 10 ثانیه وقت گذاشتن میتونید انجام بدین و هسته های خیس رو منتقل کنید سطل زباله، بعدا مادر باید چند برابر زحمت بکشه و هسته های خشک شده و چسبیده ته ظرف رو جدا کنه.
این کار من انقدر برای مادرم ارزشمند بود که گاهی تلفنی به خاله هام با ذوق میگفت که شهاب هسته هندونه ها رو نمیذاره ته ظرف خشک بشن و بعد خوردن سریع میریزه سطل. این نکات نمک دوست داشتنه. ابراز عشقاتون خوش طعم تر میشه ان شاء الله :)
به چند لینک نیاز دارم برای آموزش پرورش. و چون هیچ جا رو به اندازه وبم چک نمیکنم، تصمیم گرفتم هر لینک جدیدی که میاد برای خودم اینجا در این پست بایگانی کنم.
شرکت توسعه صنایع تابان انرژی پاسارگاد -
سامانۀ شرکت پالایش پارسیان سپهر - آزمون شرکت پتروشیمی هنگام و آپادانا - آزمون شرکت پتروکیمیای ابن سینا
1- سامانۀ همگام، اعلام نتیجۀ قبولی گزینش
2- سامانۀ گلستان - برای ثبت اطلاعات در سیستم جامع دانشگاهی دانشگاه فرهنگیان (شروع نام کاربری با m982)
3- سامانۀ اطلاع رسانی آموزش و پرورش شهر تهران - اطلاعیه های مهم پذیرفته شدگانِ آزمون استخدام پیمانی 98
4- اطلاعیه شماره 6 - حاوی کدپستی و آدرس اداره ی منطقه. و مراحل ثبت نام دورۀ مهارت آموزی (توضیحات در خصوص کسب مدرک ICDL و روخوانی قرآن)
6- سایت پردیس شهید بهشتی تهران
7- اطلاعیه شماره 2 دانشگاه فرهنگیان - مدارک مورد نیاز برای ثبت نام حضوری (شامل کپی برابر اصل تعهد نامۀ محضری)
8- مدارک مورد نیاز برای ثبت نام حضوری در پردیس بهشتی
9- اعلام تقسیم شدن دبیران شیمی در پردیس بهشتی
10- سامانۀ مدیریت دروس دانشگاه فرهنگیان
11- سامانۀ تعیین محل آزمون پودمان اول - (کلمه کاربری: شماره دانشجویی - رمز: کد ملی بدون صفرهای اولش)
12- گروه خبررسانی پردیس بهشتی در پیامرسان "بله"
13- سامانه آزمون دانشجویان دانشگاه فرهنگیان - کلیک (کد کاربری: شماره دانشجویی - رمز: کد ملی) - نتیجه آزمون یکشنبه 29 تیر در همین سامانه
14- دانلود کلیپ دروس از خود سایت اصلی دانشگاه فرهنگیان
15- لینک سایت هدف برای نمرات پودمان اول (نام کاربری: شماره دانشجویی - رمز: کد ملی)
16- لینک مطالب پودمان اول از سایت دانشگاه فرهنگیان
17- لینک مطالب پودمان دوم از سایت دانشگاه فرهنگیان