صورتِ عکس تو آلبوم خیسه...

دوباره خاطرتو بوسیدم... (کلیک)

نگات کردم تو قابِ عکس، نمیدونم که بارِ چندمی میشه...

چقدر حیفه بدونِ تو موهام جو گندمی میشه... (کلیک برای گوش دادن)

یکی از بزرگترین آرزوهام.... نه .... نه... بزرگترین آرزوم این بود کنارت باشم و سفید شدن گیساتو ببینم... عشق کنم و بخونم... حرف و حدیثت منم، عاشقِ گیست منم... سپیده مثل برفه... راس راسی خیلی حرفه... (کلیک برای گوش دادن)

قشنگ میشد اگه بودی و من سفید شدن گیسهاتو میدیدم و قربون صدقه ی سپیدی و پاکیشون میرفتم و تو هم ریشای جو گندمی پسرت رو میدیدی و از بزرگ شدنش قند توی دلت آب میشد...

گاهی قسمت نیست پسر سپید شدن موی مادر رو ببینه و قسمت نیست مادر جوگندمی شدن موی پسر رو ببینه.

گاهی 4 سال زمان کافیه... تا استخونهای یک مادر بپوسه... و استخونهای یک پسر خورد بشه...

پسرایی که موی مادرتون سپید شده... روزی 2 بار قربونِ دونه دونۀ تار موهای سپید مادرتون برید... یه بار از طرف خودتون... یه بارم از طرف ما که حسرت دیدن موی سپید مادر به دلمون موند..