دلم براش خیلی تنگ شده

تو قصه های بچگی میخوندیم که فلان شاهزاده فلان دختر فلان پسر از عشق یکی مریض شده افتاده تو تخت و فقط با دیدن اونه که درداش درمون میشه. نمیفهمیدمش. الان خوب میفهمم. الان که دارم پرپر میزنم برا یه نگاه دیدنش. برا یه کلوم شنفتنش. عجیب عجیب عجیب دلم براش تنگ شده و از دیشب که باز افتاده تو ذهنم تا صبح خوابم نبرده. دلم براش تنگ شده و شاید فقط فردا صب رفتن سر خاک پدرش و اشک ریختن بتونه یکم فقط آرومم کنه. اشکی که همین الانم داره ریشه مژه ها رو تر میکنه. در "دلتنگم و دیدار تو درمان من است"ترین حالت ممکنم. 

اوج غم این غصه در این شعر همین جاست

من بی تو پریشان و تو انگار نه انگار... (رویا باقری)

 

+ اجرای شعر عنوان از گروه مستور با لینک تلگرام (کلیک)