4 هفته خونه بودم (به دلیل کرونا کلاسها مجازی بود) و جمعه دوباره باید برگردم خوزستان.

- این 4 هفته تنهایی تو خونه خیلی سخت گذشت. تا 3 ماه پیش هم من تنها بودم. ولی تنهایی بعد از اینکه طعم بودن با آدمها رو چشیدی خیلی سختتره تحملش. البته، جو محل کارمون هنوز در حد تفریحه. شاید اگر جو کار جدی بشه، همین تنهایی خونه باز دلچسبتر باشه از سختی کار.

- یک اتفاق قابل تأمل و جالبی افتاد در خوابگاه. بچه ها اعتراض زیاد داشتن، کنار همۀ اعتراضها، یکی از اعتراضاتشون این بود که چرا در خوابگاه، تمامی اتاقها به کاراموزها تخصیص داده شدند. و اینکه با توجه به شرایط کرونایی، باید نصف ظرفیت هر طبقه پر بشه تا تراکم بیاد پایین. نامۀ اعتراضی رو به شرکت تایپ کردن. من موقع امضا زدنش یکم سرم رو خاروندم. گفتم ببینین. این بند تراکم طبقات که نوشتید یکم عجیبه ها. من خودم شخصا چون اتاقمو کلی تمیز کردم، یخچالشو شستم و در و دیوارشو دستمال کشیدم، اگر هم خوابگاه بگه از اتاق برید یه جای کم تراکمتر من نمیرمها.... اون زمان کسی حرفم رو جدی نگرفت. رفت و دقیقا همین بند توسط شرکت پیگیری شد و مجتمع خوابگاه یک بلوک دست نخوردۀ دیگه در اختیار ما قرارداد و گفت تا فلان تاریخ هر کسی خواست اسم بنویسه منتقلتون کنیم به بلوک جدید اگر به حد نصاب برسید.

و بله... همونجور که قابل پیش بینی هم بود، انگشت شمار بودن تعداد کسایی که حاضر بودن خودشون در راستای درخواست اصلاحی که داشتن، تغییر رو بپذیرن و برن بلوک جدید. همه فقط میخواستن همسایه شون از کنارشون بره تا خودشون از کاهش تراکم سود ببرن!

و طبق معمول همون جملۀ معروف که در مورد 90 درصد ما ایرانیها صحیحه:

 

همه خواستار تغییریم، همه خواستار اصلاحاتیم، ولی از خونۀ همسایه! نه از خونۀ خودمون!

 

و قضیه بلوک جدید منتفی شد و فقط جمع ما جلوی شرکت سنگِ روی یخ شد.

 

- قبل اومدنمون، 4 هفته پیش، با یک استادی کلاس داشتیم که چند سال قبل فعالیت سیاسی خاصی داشت توی ستاد انتخابات (منظور اینکه توی جمع سیاستمدارا هست و احتمالا حرفش از روی آگاهیه نه از حدس و گمان). گفت این تعطیلیِ 21 تا 04 صبح که قراره از هفته بعد اعمال بشه، کسی دلش به حال شما مردم نسوخته. اصلا توجیهی هم نداره این منع تردد برا کاهش بیماری کرونا توی اون ساعت از شب! گفت قضیه از این قراره که ایران توی صادرات برق به عراق، از ترکیه عقب افتاده. و بهترین ترفندی که برای کاهش مصرف داخلی به ذهنشون رسیده همین بهونه بوده. همین.

 

اگر حوصله م بکشه امشب یک پست مفصل هم تایپ میکنم در مورد نقطۀ پایان رابطه م با الهه....