سه هفته قبل، در نتیجۀ تمیز کردن اتاقم، و مرور خاطرات چهار ساله، پستهای "دوران خریت" و "نیم مشت خاکستر" رو نوشتم. با تمرکز بر ایده های شخصی خودم با محوریت موضوع تجاوز. بدون هیچ محرک فکری بیرونی، صرفا به خاطر مرور خاطرات چهارساله ی خودم. ولی خوب به طرز شگفت انگیزی، از همون سه هفته قبل، فضای مجازی اطرافم یکباره پر شد از محتوای مختلف در مورد همین موضوع تجاوز و بررسیش از ابعاد مختلف. هنوزم متحیرم! که چجور این همه محتوای مرتبط با افکارم در بهترین زمان ممکن توی نت به غلیان و جوش و خروش افتاد و یک بار دیگه، درست وقتی که لازم بود، زشتیهای تجاوز رو از هر بعدی برای من بازگو کرد.

خوب نتیجه ی شگفت انگیز این خوراکهای فکری واضحه: وقتی شما در محتوای ورودی مغز، زشتیهای یک موضوع رو در یک فیلم یا نوشته میبینید و میخونید، حداقل تا مدتها نسبت به اون عملِ مضر و قبیح واکسینه میشید. مثل الان من که ذهنم کاملا با مرور زشتیهای تجاوز در پستهای این دو هفتۀ روانشناسها، از موضع دفاعی خودش دربارۀ "تجاوز به عنوان تنها راه ایجاد رابطه با زن ایرانی" کوتاه اومده.

از این نظر ممنونم از همگی آدمهایی که در تولید این محتواها تلاش داشتن و ممنونم از خدا که شاید یکبار دیگه در یک برهۀ خطرناک نشون داد حواسش بهم هست.

+ در مورد جنگ هم این ایده توی ذهنم بود. همیشه بعد از دیدن فیلمهایی که جنگ رو به تصویر کشیدن (آخرین فیلمی که دیدم در این مورد 1917 بوده)، با فکر کردن به اثرات مخرب جنگ بر زندگی آدم، تا مدتها از هرگونه موضع دفاعی در برابر جنگ دور شدم. کلا وقتی میبینیم کسی از یک چیزِ مخرب دفاع میکنه، به نظرم هیچی بهتر از این نیست دو ساعت دعوتش کنیم به سینما و یک فیلم خوش ساخت از مضرات اون موضوعی که ازش دفاع میکنه براش پخش کنیم.

++ یکی از فیلمهای خوب در این زمینه فیلم فروشنده بود که با پدر و خواهرم رفتم سینما دیدم. از اون دست فیلمهاست که کلا دیدنش برای ما مردها تلخه. و ثانیه شماری میکنیم فیلم تموم بشه و از سالن سینما خارج بشیم. این رو با نگاه کردن به بیقراری تمامی مردهای حاضر در سالن سینما روی صندلی میتونستم بفهمم. مثل عصب کشی اخلاق و روانه. درد داره، ولی هر از گاهی لازمه! تا از درون نپوسیم.

 

+++ یک حرف دیگه م در مورد دایرۀ مخاطب هست: توی وبهای دیگه اشاره کرده بودم. دوباره توی پست خودم تأکید میکنم. میگن فحش رو بنداز زمین صاحابش برمیداره. ولی به نظرم یکی از مشکلات اصلی ایران امروز به نظرم اینه در هر موضوع انتقادی، اتفاقا تنها کسی که گوشش به این انتقاد شنوا نیست خود فردیه که در کانون این اتهام قرار داره. چه در دزدی چه در اختلاس و چه در فساد اخلاقی و ... محتوای این سه هفته رو پیرامون تجاوز میخوندم. کمابیش برخی اعتراض کرده بودن به اینکه مثلا چرا بعضیها در برابر تجاوز سکوت میکنن. یا چرا بعضیا ازش دفاع میکنن. بعد چندتا پست روانشناسی خوندم از تجاوزهای فجیع صورت گرفته!! چیزهایی که من تو کل 32 سال زندگیم حتی فکرم هم سمتش نرفته. با خودم فکر کردم، اون روانشناس و آدم دغدغه مندِ اجتماعی که داره از بدیهای تجاوز میگه، اساساً داره در مورد حیوونهایی حرف میزنه که این قبیل تجاوزها رو توی کارنامۀ آمار ثبت کردن. بعد تویی که ته تهش دست دوست دخترتو زیر پل بزرگمهر اصفهان بوسیدی و دستشو کشیده و به خیال خودت مضطربش کردی، میای تئوری میدی و مخالفت میکنی و میگی اگر فلان نباشه پس چجور رابطه برقرار کنیم و این حرفا! بابا اون اصلا داره در مورد یک گروه دیگه صحبت میکنه. تو کلا با یه گروه دیگه گشتی و نشست و برخاست کردی. در کل به نظرم در مناقشات تئوری و دفاع از این ایسم میسم ها که تکلیف روشنه. دو طرف انقدر تو سر و کول هم میزنن هیچ کس هم کوتاه نمیاد. ولی در مورد مسائل عملی، مثل همین بحث تجاوز؛ خیلی خیلی مهمه جایگاهمون رو پیدا کنیم و ببینیم مخاطبِ کدوم حوزه از بحث هستیم. اصلا شدت چیزی که نویسنده داره میگه با شدت چیزی که ما توی ذهنمون تجسم کردیم یکیه یا نه. خلاصه ی کلام که با خوندن موارد عینیِ تجاوز در برخی شهرستانها، دیدم چقدر مثلا دفاعم از متجاوز شدن مردِ ایرانی در پست نیم مشت خاکستر خنده دار بوده.

این مشکل مخاطب هم تنها راهش رو قبلا توی وب دیگران گفتم؛ همین هست که بعد دیدن تجاوز و کلا هرگونه تخطی، به جای اینکه در صحنه ساکت بشینیم و بیایم خونه و پشت کیبورد مجازی پیازداغ تفت بدیم، همون در لحظه در موقعیت و در همون برهۀ زمانی مقتضی همون فرد متجاوز رو با لحن و پاسخ مناسب مخاطب قرار بدیم. فردی که آدم کشته رو با لحن و پاسخ متقضی خودش واکنش نشون بدیم، فردی که خشونت انجام داده با لحن خودش، فردی که حریم تاکسی رو رعایت نکرده با لحن مقتضی خودش، فردی که تجاوز کلامی داره، تجاوز نگاهی داره، هر کدوم با لحن خودشون...