خوب امروز جواب آزمون پالایشگاه گاز پارسیان اومد و شکر خدا (و طبق معمول) آزمون رو قبول شدم و برای مصاحبه معرفی شدم. این پنجمین مصاحبه ای هست که بعد خدمت دارم برا استخدام میرم و توی مصاحبه ی تمام این آزمونهایی که قبول شده بودم، کار برای من که هم خودم بومی تهرانم هم پدر و مادرم متولد تهرانن بشدت سخت بوده. تهرانی که استخدامیهای خودش کیپ تا کیپ پره و برای استخدامیهای شهرستانهای دیگه هم ما بومیهای تهران باید از منفی ده تا منفی بیست درصد عقبتر از شرکت کننده های دیگه شروع کنیم مسابقه رو. و با این حال و علی رغم تمام این موارد من تونستم 5 تا آزمون رو پشت سر بذارم و حتی آزمون پالایش تبریز (که فقط بین دانشگاههای درجه 1 و نخبه ها بود) بعد اعمال امتیاز نفرات بومی آذربایجان، رتبۀ 14 بین 118 نفر شدم (70 نفر استخدامی می خواستن) و یا آزمون پتروشیمی جم عسلویه که ترتیب مصاحبه به ترتیب رتبه آزمون بود و بین 8 روز مصاحبه من ساعت 9 صبح روز اول مصاحبه داشتم (یعنی در بدترین حالت بین 10 نفر اول بودم). و علی رغم جلو زدن از تمام این محدودیتها و فائق اومدن به سهمیۀ بومی و کسب این نمره ها توی آزمون، هر 4 مصاحبۀ قبلی رد شدم.

و خوب می دونم این مصاحبۀ پالایشگاه گاز پارسیان آخرین امید من برای استخدامه. و تصمیم خودم رو هم گرفتم. اگر این مصاحبه رو هم رد بشم، یکی از دو پلن زیر رو انتخاب می کنم: یا تلاش برای اپلای و رفتن از ایران، یا خودکشی

پلن B هایی که هیچ وقت پلن من برای زندگی نبودن در اون حد که من حتی هنوز رزومۀ انگلیسی هم ندارم برای خودم. خیلی سخته بخوای توی 31 سالگی کاری رو شروع کنی که تا حالا هیچ برنامه ای براش توی ذهن خودت نداشتی. و قطعا کار دوم از سختیهای اپلای اونم توی این سن و سال من راحتتره اگر تنبلیم غلبه کنه میرم سراغش :)

فقط می دونم هر کاری بکنم و هر نقشه ای بکشم، یک درصد هم فکر اینو نمی کنم که باقی عمرم رو توی اسنپ و تپسی با پراید کلاچ و ترمز بگیرم و پشت هر ثانیۀ چراغ قرمزهای تهران در حالی که دنده رو محکم توی مشتم فشار می دم، صدبار به خودم فحش و لعنت بفرستم. دقیقا در نقطه ای هستم که ترجیح میدم توی مملکت غریبی که کسی منو نمیشناسه و ارزش مدرک تحصیلیمو نمی دونه یه گوشه توالت بشورم یا کار خدماتی بکنم تا اینکه اینجا توی این کشور عجیب غریب به نامِ "وطن" هر عید ابروهای بالا اومدۀ فامیل و آشنا رو تحمل کنم که با فوق لیسانس شریف هنوز توی اسنپی...

 

+ ممکنه از این به بعد گاهی پستهای رمزداری بذارم که صرفا تخلیۀ افکار مزاحمم هستن (ترکیبی از استرس و افکار جنسی این روزها) که فقط به خاطر احترام به شأن و شعور خواننده رمزدار نوشته میشن و رمزشون هم به هیچ کس داده نمیشه :دی این پستها صرفا حکم تخلیۀ افکار مزاحم دارن و لاغیر....

++اصلا اعصاب نصیحت شنیدن ندارم بچه هم نیستم :)) این یه پست لطفا در مورد تصمیماتی که گفتم نصیحت نکنید ممنون