احتمالا موافق باشید که اکثرا مطالب وبلاگ من، خوندنش برای جوهای خانوادگی مناسب نبوده هیچ وقت. مخصوصا توی پستهایی که از دغدغه های مسیر مجردی خودم نوشتم - اخیرا لیست نفرات دنبال کننده ها و دنبال شونده های گرامی دستخوش تغییر شده و خوب تک و توک از وبها متوجه شدم افراد متأهل و دارای خانواده هم در لیست دنبال کننده ها هستن. که به خاطر همین وظیفۀ خودم میدونم از این به بعد برای پستهایی که مناسب لژ خانوادگی نیستن، اول پست یک هشدار بدم. مطالب اونقدر مثبت هجده نیست که رمزدار بکنم، ولی خوب به هر حال این پستها مجردیه، مخصوص بخش دود گرفته و پاتوق قلیون کشای قهوه خونه های سنتی :))
(هشدار - این پست احتمالا برای جوهای خانوادگی مناسب نمیباشد)
اخیرا یک جمله ای در توئیتر و بقیه محیطهای مجازی دست به دست میشه با این مضمون:
Women **** who they want. Men **** who they can.
عبارت سانسور شده، میشه "رابطه ی فیزیکی داشتن" ترجمه ش کرد. و چقدر این جمله درسته!
ترجمه: زنها با هر کسی که بخوان رابطه برقرار خواهند کرد. مردها با هر کس که بتونن رابطه برقرار خواهند کرد.
به تمام مقدسات قسم که توی این 32 سال زندگیم، در روابط اختیاری، حتی یک مورد هم خلاف این حقیقت ندیدم. همه جا این جمله درست بوده.
تا حالا شده بخواهید یک لیوان نوشیدنی بخورید، احتیاج به یک قالب یخ داشته باشید برای خنک کردنِ اون نوشیدنی؟ خوب یخچال من از این قدیمیاست و یخساز نداره :دی
وقتی میخوام یک قالب یخ مکعبی از قالب پلاستیکی در بیارم، بعد از تاب دادن قالب و شکستنِ اتحاد یخها، شروع میکنیم بالا و پایین انداختن یخها در قالب یخ. تا ببینیم کدوم یخ سست شده و میپره بالا و میشه شکارش کرد و انداخت داخل لیوانِ نوشیدنی. بارها شده دیدیم که اصلا حق انتخاب نداریم. اگر روی یک یخ زوم کنیم، صد بار هم که قالب یخ رو تاب بدیم و بالا و پایین کنیم، ممکنه همۀ اون 13 تا مکعب یخِ دیگه خورد بشن، آب بشن و هدر برن ولی آخر هم دست ما به اون قالب یخی که چشممون بهش بود نرسه و یهو بیفته کفِ سینک و از دستش بدیم.
اتفاقات من با دخترهای زندگیم تا الان همینجوری بوده. بودن دخترهایی که توی قالب یخ من آمادۀ جدا شدن بودن و میشد خیلی شیک بندازمشون توی لیوان لیموناد و با لذت یه نوشیدنی خنک بخورم و لذت ببرم. (اکثرا هم به قول ابوالفضل، اون دوستِ بسیجی من، روابط بر مبنای پول رو تشکیل میدن این یخهای سست شده که خود دختر اعلام آمادگی داره برای بودن با پسر). ولی من چسبیدم به اون یخهایی که جدا نمیشن. چسبیدم به قالب یخی مثل الهه که با 40 میلیون خرج پولِ بیزبون هم جدا نشد از اون قالب لعنتی. در برابر پیشنهاد ازدواج هم گفت با پسری که پراید داره ازدواج نمیکنه و با پسری ازدواج میکنه که اگر پورش نداره، اقلا یک بی ام دبلیو کروک مشکی داشته باشه.
چسبیدم به تیکه یخی مثل نگار که در کنار اینکه باور نداشت من تا حالا رابطه نداشته باشم (این یعنی صد در صد خودش داشته)، تیپ و قیافه من رو (و البته اخلاق سگِ من رو) برای یک رابطه ی بلند مدت حتی در قالب ازدواج اصلا قبول نداشت. چسبیدم به آتنایی که با همه دلچسب بودنش، حس میکنم قبلا توی لیوان کس دیگه آب شده.
و چسبیدم به خیلی آدمهای اشتباه دیگه. من همۀ یخهایی که میشد باهاشون لذت ببرم رو نادیده گرفتم. نگم از دخترهای خیلی موجه و عالی که قبل 25 سالگی به خاطر چشم و گوش بسته بودن و مقید بودن به خط قرمزهای ظاهرِ عرف و دین از دست دادم.
همه رو یکی یکی از دست دادم تا رسیدم به اینجا، که هیچ کس باور نمیکنه یک پسر به عمر 32 ساله ش در آغوش دختری نبوده باشه. همه. از دخترایی که باهاشون بوده و حاضر به وقت گذروندن باهاش نشدن گرفته، تا همین مشاوری که با 14 سال سابقۀ مشاوره، وقتی از تجربه های جنسی من میپرسه و بهش میگم نداشتم، یهو پوزخند گشادی از این گوش تا اون گوش میشینه روی لبش میگه یعنی تا این حد ممممم مممم مثبت و صصصص صصص صالح؟ به زور میگرده زیر خندۀ آمیخته به پوزخندش با مِنّ و مِن لغتهایی جایگزین لغت "اوسکول" پیدا کنه.
اوسکولی که به زبون نیاورد ولی صدتا معنیش رو از خندۀ این مشاور برداشت کردم.
یه حرف به پسرهای کوچیکتر: از یخها و نوشیدنیهاتون لذت ببرید. قبل از اینکه فرصتها آب بشن. اگر الکی فرصت سوزی کنید، زمان آب میشه، یخها آب میشن، جوونیتون آب میشه...
پینوشت - این روزها بیشتر از هر وقت دیگه به مریم (پست ثبت دیتای احساسات - تأکید میکنم از افراد خارج از بیان) نزدیکم. کسی که دوستش ندارم احتمالا. پرس و جوهاش رو هم کردیم چون 32 سالشه، و خرجش با پدرش نیست، برای گذروندن وقت حلال با هم، نیازی به اجازه پدرش نیست.
پینوشت دو - به قول استاد عقیدتی سیاسی پادگانمون، به بچه ها (که من پیر پاتالترینشون بودم) میگفت اگر شرایط ازدواج ندارید برید سراغ روابط ماهانه اینها... با لحن دلنشین خودش میگفت: ببینید، روسپی بازی نکنیدها! منظورم صیغه ست! روابط سالم. این رو گفتم بگم در این پست قصد اشاعۀ فحشا و روابط لجام گسیخته ندارم اصلا. اتفاقا رسیدم به حرف یکی از بسیجیترین بسیجیهایی که تو عمرم شناختم (ابوالفضل). نچسبید به عقاید لجوجانۀ خودتون. به قول این حدیث مدیثا، حلال خدا رو برا خودتون حروم نکنید. عشق سرش گرده. تنها خاصیتش اینه که برا استخونبندی خوبه، چون عشق کشکه، کشک. والسلام.
پینوشت سه - فعلا توافق مالی رو با مریمی که میگم انجام دادیم. اوضاع افکار من خیلی با عملم فرق داره. تقریبا مطمئنم پول رو هم براش جور میکنم ولی مثل همیشه نمیرم سراغش. چون مثل احمقها دنبال عشقم. همونجور که این همه سال با دنبال عشق دویدن گند زدم تو جوونیم، من گند زدم. شما نزنید.
من حس میکنم که آدم اکثر مواقع (شایدم همیشه) دقیقاً همون قالب یخ اصلی رو از دست میده چون زیادی سرگرم بقیۀ قالب هاست! نمیدونم.. شایدم استدلال اشتباهی باشه +