+ دیشب تا صبح خواب پرستو رو می دیدم. توی یک مهمونی خانوادگی در حضور عمو خاله ها که به مناسبت من بود، تلفن زنگ خورد و من تا خود صبح با پری صحبت کردم تلفنی و وقتی آلارم ساعت 8:25 گوشی صدای نازکِ پری رو تو مغزم قطع کرد، چهارتا فحش به آلارم گوشی دادم :))

 

+ دیشب طبق عادت که آمار وبلاگ رو چک میکردم، یک آی پی لپتاپ حدود 10 تا پست گشته بود من جمله پست تولد پرستو و پست شعر آتنا... نمیدونم طبق حدسِ درست یا غلط، ولی خیلی دوست داشتم اون آی پی پرستو باشه. همون فکر و خیالِ قبل از خواب، توی شکل گیریِ این رویای دوست داشتنی بی تأثیر نبوده. و البته از دیروز صبح تا عصر هم یه کله آهنگِ (خاله - TM Bax - کلیک) رو گوش میدادم و یه جورایی تا شب به این فکر میکردم که از خاله شیرینم قول گرفته بودم بریم شیراز برای خواستگاری پری فکر میکردم که اونم بی تأثیر نبوده قطعا.

 

+ پری از نظر سطح رابطمون هم برام خاصه تا همین امروز. اون 15 ثانیه (یا کمتر!) بغل جلو کلانتری کنار خوابگاهشون، دردیدار اول، بالاترین سطح فیزیکی ارتباطی من در روابطم محسوب میشه که از این نظر رابطه با پرستو رو برام به یادموندنیتر کرده توی ذهنم وقتی که خاطراتم دست ناخوداگاهم میفتن.

 

+ در مورد آمار، کلا 4 و 5 تا آی پی هستن که با سرچ گوگل گاهی میان وب رو چک میکنن و بشدت تو مخمه این حرکت. اصلا نمیتونم حدس بزنم چه کسایی هستن. دوتاشون فوقش پری و الهه باشن. ولی مثلا یکیشون آی پی از تبریزه یا از کرمانشاه. امیدوارم کرمانشاهیه دوست پسر قدیمی شهرزاد نباشه. ولی کلا. اینکه توی زندگی واقعی تنهایی و میبینی 5 جفت چشم از راه دور میان افکارتو چک میکنن و میرن بشد تو مخه. اصلا همین حرکت که آدما وقتی افکارت سانسوری ندارن، میان بخونن تا از افکار بدون سانسورت بر علیه ت استفاده کنن آزار دهنده ست. در حالیکه خودشون کلی فیلتر و سانسور روی افکار خودشون دارن.

 

+ نمیدونم نوشتم یا نه. 1 ماه بعد قبولی کارم، خانم اولی پیام داد و جویای احوالات کارم شد و بعد که فهمید پتروشیمی قبول شدم و بهش خبر نداده بودم دلخور و عصبانی شد. (فکر کنم گفته بودم که بعد قبولی آموزش و پرورش بهش پیشنهاد داده بودم برای برگشت و ازدواج ولی گفته بود ترجیح میده برای ازدواج بره توی خونه ای که رفاهش از خونۀ پدری کمتر نباشه). خلاصه. به مشاورم گفتم که ترجیح میدم تست کنم ببینم خانم اولی خودم رو هم دوست داره یا نه فقط  برا رفاهِ احتمالیِ نه چندان سطح بالای شرکت پتروشیمی میخواد به زندگی با من فکر کنه. و طبق همون آزمایش، از ابتدای شروع به کارم (مهر ماه)، قرار گذاشتیم و ماهانه نصف حقوقم رو به حساب خانوم اولی منتقل کردم. و خوب نقشه هم جواب داد و این مدت 6 ماهه خانم اولی کوچکترین علاقه و هیجانی توی رابطه عاطفی با من نشون نداده و همین هفتۀ پیش هم که ازش تعیین تکلیف خواستم باز بهونه آورد که حالم این روزها خوب نیست و من دیگه تقریبا مطمئنم منِ شهاب حداقل از نظر جنسی عاطفی کوچکترین جایی توی ذهن خانم اولی ندارم.

ولی خوب نمیتونم تا ابد به این شکل ادامه بدم. باید یک ددلاین برای خودم تعیین کنم. و یکمی سختی بدم به خودم. اون ددلاین میتونه شروع ماه رمضون باشه که چون از نظر معنوی تکیه گاه روزه و ... هست، میشه فرصت خوبی حسابش کرد برای دل کندن از دلبستگیهای ذهنی که نمیذارن از خاطرات گذشته رها بشی.

فعلا قرارم با خودم باشه یک ماه دیگه، شروع ماه رمضون. با تصمیمات جدی.

 

+ آهنگ عنوان خواب خوش از شادمهر (کلیک کنید)