به این دقت میکردم که الان چندساله یک سیکلی تکرار میشه: دلاری سکه ای، خودرویی، کره ای چیزی گرون میشه. یه سلطان کشف میشه و به جرم اخلال در بازار اون "چیز" اعدام میشه. و اون "چیز" توی همون قیمت بالا گرون میمونه!
از آب و هوای شهریار خیلی خبر ندارم که تابستوناش چند درجه س. ولی چرا یه آدمِ چیزخل، باید 32 هزار کیلو کره احتکار کنه؟ اونم وسط تابستون...هزینۀ یک روز سرمایش و انبارداری این حجم کره سر به فلک میزنه و حتی اگر از اجارۀ روزانۀ سولۀ خالی بگذریم، این هزینه ها هیچ احتکاری رو توجیه نمیکنه.
به عنوان یک Hardliner کله شق که معمولا خیلی سخت متقاعد میشم، نسبت به پذیرش خوراک خبری که در اختیارم قرار میگیره حساسیت زیادی دارم. این خبرنگارِ بی وجدانِ ... رو یادتونه؟ (کلیک) که آبان 98 با یه خودزنی خنده دار به شهرداری میخواست بگه این ترافیک فقط برا برف اون شنبۀ تهرانه و هیچ ربطی به اعتراضات گرونی بنزین نداره! همینقدر وقیح و همین قدر بیشرمانه.
نتیجه گیری شخصیم هم شده اینکه توی خونه ای که هیچ وقت ماهواره و خبرهای پردازش شدۀ شبکه های فارسی زبان غربی توش نبوده، تلویزیون رو برای اخبار داخلی هم روشن نمیکنم. من خیلی وقته کوچکترین اعتمادی ندارم به اخباری که این صدا و سیمای داخلی و اون رسانۀ غربی میخوان در اختیارم بذارن.
در واقع اگر هم توی کانالا و سایتها، خبری رو ببینم، همیشه با این دید نگاهش میکنم که هدف اصلی منتشر کنندۀ این خبر چه بوده؟ چون دیگه مطمئنم این نظام خبری رو بدون قصد و غرض در لایه های زیرینِ این لایۀ ظاهری منتشر نمیکنه.
و خوب خبری که این روزها ذهنم رو درگیر کرده خبر اعدام ناگهانی نویده. خبر ظاهری این بوده که قصاص نفس بوده، که فرض میگیریم به هزار و یک دلیل عنوان شده این خبر اشتباه بوده (دلایلی مثل نامتداول بودن اعدام در ماه محرم الحرام، عدم تلاش برای رضایت گیری از خانواده مقتول و ...). که من کاری ندارم.
فعلا فرض رو بر این میگیریم که سیاست نظام بر اعدام سریع فردی مثل نوید بوده. وظیفۀ منِ شهاب در برابر خبر اعدام نوید چیه؟ چرا خبر اعدام نوید داره رسانه ای میشه و با چه هدفی؟ نویدی که از نظر من حضورش برای نظام کوچکترین خطری نداره و من این رو میفهمم. اعدام نوید و سیرکوله شدنِ خبرش فقط یک پیامِ باطنی رو به منِ مخاطب القاء میکنه: ترس... بترس! بلرز!
الان فقط میدونم یک سیستمی ترسِ من به نفعشه. و من به عنوان یک عکس العمل انعکاسی، میدونم کمترین وظیفه م نترسیدنه.
چون یک عقیده ای دارم: رویدادهای اجتماعی هم مثل واکنشهای شیمیایی تعادلی هستن. واکنشهای تعادلی مکانیزمشون به این صورته که بعد از تولید مقدار مشخصی محصول، به تعادل میرسن و دیگه واکنش جلو نمیره. و یکی از راههای جلو رفتن واکنش، خارج کردن محصول از محیط واکنشه. اگر محصول مصرف بشه یا خارج بشه و غلظتش کم بشه، مواد اولیه باز انگیزه پیدا میکنن برای واکنش و تولید محصول بیشتر.
و من باور دارم اگر محصول این فرآیند رو مصرف نکنم، اگر رعب و وحشتی که محصول این اعدامها و بالای دار رفتن نویدهاست رو توی ذهنم ثبت نکنم و بازخوردی به نظامی نشون ندم که به قصد و هدفی داره این اعدامها رو صورت میده، باور دارم که جلوی اعدام نویدهای بعدی گرفته میشه. اگر نویدها مواد اولیه باشن و وحشت محصول این واکنش، هر وحشتی که من بازخورد میدم، دستِ عامل، میگه دو واحد محصول (وحشت) مصرف شد، دو واحد دیگه مواد اولیه بریزید داخل واکنش (دوتا نوید دیگه بفرستید بالای دار). ولی اگر من اون وحشت رو مصرف نکنم، محصول رو دست عامل باد میکنه و دیگه انگیزه ای نداره برای کشتار بیشتر و رسانه ای کردنش.
خلاصۀ کلام اینکه باید یاد بگیریم به هر رسانه ای همون قدر که ارزششو داره بها بدیم، و البته از قدرت تحریم رسانه غافل نباشیم.
این ما مخاطبهاییم که به یک رسانه قدرت میدیم. و من حس میکنم این قدرت گرفتن از توجه مخاطب، توی ایران خیلی حاده. خیلی. یک نگاه به پر فروشترینها(اعم از فیلم و ...) ، پر لایکترین ها و ... بندازیم ببینیم هرکدوم چقدر ارزشش رو دارن که "ترین" باشن.
پینوشت - این پاراگراف رو نمیدونستم کجای متن جا بدم: در رابطه با گرونیها و کشف سلاطین. خود گرونیها برام عجیب نیست. بالاخره شرایط تحریمه و البته که حضرات با اصرار عجیبی میخوان بگن تحریم بی اثره و نقش سلاطین توی گرونیها انکار نشدنیه! خلاصه مثلا من از دولت انتظار شق القمر ندارم که با این انزوای جهانی، هیچی گرون نشه، ولی مرامی دیگه خر فرض نکنید ما رو. احتکار 32 هزار کیلو کره توی چله ی تابستون ظلِ گرما توی شهریار آخه؟! ننه ت خوب.... بابات خوب.... بگذریم...
مسئله ی شبیه نوید و دو نفر قبلی که مثلا با طوفان توئیتری نه به اعدام، توی روند اجرای حکم شون وقفه افتاد، گذشته از پیام ترس برای مخاطب، ترس برای عامل رو هم در خودش داره.
موضوع نوید می تونه مرگ بر اثر شکنجه باشه و گذشت زمان شواهد اون رو هویدا می کنه.
دارم به نظریه ی کلی که گفتی فکر می کنم. سالهاست که با همین روش ها، ملت رو به سمت خرید یک چیزی هول دادند و سیاست گردش پولی رو از این عامل به اون عامل تغییر دادند تا بالاخره روز شب بشه و چرخ ها بچرخه! منتها در کنار ترس، خشم هم تولید می شه و انباشت اون تبعاتی داره که مثل یک زلزله یا آتشفشان غیرقابل پیش بینی و کنترل هست. اونی که باید بیشتر ترسیده باشه و نگران باشه عامله نه مخاطب.