ساعتی پیش‌تر بعضی از منابع حکومتی نوشته بودند:
وضعیت سلامی آرمیتا گراوند «روند امیدوارکننده‌ای ندارد.» و «پزشک‌های معالج اظهار داشته‌اند که مرگ مغزی او قطعی به نظر می‌رسد.»

خواهر من به عنوان پزشک هماهنگ کننده ی اهدا عضو ( coordinator) سه سال آزگار کارش این بود دربدر بیمارستانها بود برا معاینه بیماران تصادفی و تایید مرگ مغزیشون و رضایت گیری از خانواده ها برای اهدا عضو و سپس هماهنگی با بیمارستانهای شیراز و ... برای ارسال ارگان (عضو قلب و کبد و کلیه و ...) و پیوندش به فرد پذیرنده.

یک نکته که خیلی خوب از خواهرم یاد گرفتم این سه سال اینه که مرگ مغزی با کما فرق داره و یک فرآیند کاملا قطعی و برگشت ناپذیره و خانواده ها به هیچ وجه دیگه نباید هیچ امیدی به برگشت بیمارشون داشته باشن! اون موارد بازگشت بیمار هم که اکثرا افراد مذهبی به اسم معجزه خداوند معرفیش میکنن، تمامشون کما یا اغما هست نه مرگ مغزی!! و میگفت مشکل ما مخصوصا با خانواده های معتقد همینه که حالیشون کنیم آقا محرم و رمضان و هر مناسبتی باشه و شما هرچقدر دعا کنید، بیمار مرگ مغزیتون از نظر علم من پزشک امکان برگشتش دقیقا صفره و اونی که تلویزیون برای شما پخش میکنه در قالب سریالهای ماه رمضون، کما هست نه مرگ مغزی!!!

حالا این همه روده درازی کردم که بگم الان متعجبم چجور کادر پزشکی مجرب بیمارستان فجر اعلام کرده مرگ مغزی آرمیتا گراوند "قطعی به نظر می رسد" واژه های قطعی و به نظر رسیدن با هم سنخیت ندارن!!!!! یا قطعیه که دیگه به نظر رسیدن نباید به کار ببری شما. پزشک هستی و چشم و ری اکشنهای بیمار رو معالجه میکنی نظر قطعیتو میگی!!! اگرم قطعی نیست که پس بیخود میکنی کلمه قطعی رو به کار میبری. که یعنی چی؟ یعنی میخوای ذهن ها رو آماده کنی که منتظر به هوش اومدن آرمیتا نباشن دیگه درسته؟ به نظرتون کی هست که از  به هوش اومدنش میترسه؟ من دیگه حرفی ندارم. قضاوت به عهده منطق خواننده.