امروز یک دعای قشنگی استوری واتسپ یکی از کانتکتای در ظاهر آتئیستم بود:

 

 

 

وَ لاَ تُعَنِّنِی بِطَلَبِ مَا لَمْ تُقَدِّرْ لِی فِیهِ رِزْقاً

و مرا در طلب چیزى که بر من روزى مقدر نفرموده ‏اى خسته ام مکن

 

 

خود دعا خیلی به دلم نشست. ولی هرچی میخونمش، دلم نمیاد این دعا رو از خدا بخوام. یه جورایی انگار این دعا خطاب به خودمونه. خطاب به بنده های خدا و هشدار به اینکه مروت و وجدان داشته باشید، بنده های دیگۀ خدا رو سر ندوونید.

هر کسی با خوندن این دعا خیلی حسرتاش سر باز میکنه. برای خودم قطعا اول از همه حسرت ازدواج داغش دلمو سوزوند. و به طور برجسته مخصوصا نگار و الهه که بیشتر از هر کسی این 5 سال من رو سر دووندن. تشنه بردن لب چشمه و تشنه برگردوندن.... سر دووندن کسی در جهت منافع خودت... گناه بزرگیه. نمیدونی چه ناامیدی و یاسی تو دل طرف کاشته میشه.

بد نیست این دعا رو سر در اداره جات ایرانم بزنن که ید طولایی در سردووندن ارباب رجوع دارن.

یا سر در اتاقای اورژانس پزشکی که خودِ بی وجدانشون یک جوکی دارن تحت عنوان "سیرکوله" کردن مریض. یعنی همون سر دووندن مریض برای خلوت کردن سر خودشون.

یا سر در کلانتریهایی که خودم خدمت کردم و سربازا میگفتن تا طرف ده تومن (ده تومن سال 90!) کف دست توی سرباز نذاشته کارشو راه ننداز و دست به سرش کن.

کلا کاش میشد این دعا رو روی کلفت ترین مقوا نوشت و لوله کرد و فرو کرد.... توی حلقوم هر کسی که نمیخواد کار راه بندازه و ادای کار راه بندازا رو در میاره. تو حلق همه بی وجدانا... همه بی خداها...