چندتا موضوع مستقل از هم توی ذهنمه، در قالب یک پست بنویسمشون به جای چندتا پست مجزا.

 

حرف اول (قدر مردم رو بدونید) - خبر تکراری این روزها، ممنوعیت عبور و مرور در کشورهای اروپاییه و حتی احکام جریمه و زندانی که برای خاطیان تعیین کردن. در کنارش "خواهش و تمنای" وزارت بهداشت ایران برای در خانه ماندن ما ایرانیا. انتظار ندارم عملکرد ما در مورد تو خونه نگه داشتن مردم با کیفیتِ چینِ کمونیست یکسان باشه. ولی یک ترفند غیرقابل درکِ این روزهای نظامِ ایران، نمایش عجیبی هست که در صدا و سیمای خودش راه انداخته؛ خبرنگارهایی که با دوربین و میکروفون صدا و سیما در راههای ورودی شهرها مستقر شدن و از مردم میپرسن خجالت نمی کشید که در دوران قرنطینه اومدین سفر؟! به وضوح نظام تصمیم گرفته مردم رو فاقد تدبیر و درک و شعور نشون بده و میخواد این نتیجه رو القا کنه که خود مردم مقصرین و به جای اینکه به ما انتقاد کنید که اصلا نمیدونیم داریم چه می کنیم و کلا معلوم نیست کی مسئولِ پاسخگوی ستادِ بحرانِ فعلیه، لطفا بیفتین به جونِ هم علی الحساب.

خبرنگار نیستم، ولی انقدر میفهمم که وقتی جایی یک سوژه خبرنگاری هست، یک خبرنگار کشفش می کنه و با هیجان و ذوق میفرسته برای رسانه ای که براش کار می کنه و اون سوژۀ خبری خاص میشه. ولی اینکه صدتا خبرنگار، با صدتا لهجۀ ترکی و کردی و لری و شمالی و .... توی ورودی صدتا شهر با میکروفون صدا و سیما، کمین کردن از بیشعوری ملت فیلم بگیرن، این یعنی که ابلاغیه از طرف مراجع بالاست: "برید و از بیشعوری مردم مستند تهیه کنید چون فعلا نیاز مبرم داریم مردم رو مقصر اصلی هرچه داره اتفاق میفته نشون بدیم." صف کشیِ همه جانبۀ نظام در برابر مردمش این بار به وضوح توسط عوامل خودش در صدا و سیما.

مادر من یه آدم شدیدا انقلابی بود، یک خانم چادری که حتی 9 دی ماه 88 هم که به دلیلِ بیماری پاش نمی کشید خودش بره در حمایت از نظام توی خیابون، از من خواهش کرد به نیابت ازش برم و حمایتش از نظام رو توی خیابون نشون بدم. همین مادرِ شدیدا انقلابی، که زمان انقلاب یه جوونِ پر شور و هیجانِ 18 ساله بود و به گفتۀ خودش توی تمرینای بسیجِ دانشجویی دیوار سه متری رو با اسلحه میپرید پایین (عکساشم هست :دی)، در مورد شاهِ خدا بیامرز همیشه یه جمله میگفت، دقیق یادم نیست قبل بهمن 57 یا بعدش، ولی میگفت وقتی شاه پیروزی مردم توی انقلاب رو فهمید، یه مصاحبه جلو تلویزیون کرد و با بغض گفت که؛ من نمی دونستم چنین مردمی دارم. اگر میدونستم چنین مردمی دارم، قدرشون رو زودتر و بیشتر میدونستم.

به قول علی (ع)؛ و ما اکثرَ العِبَر و ما اقلَّ الاعتبار - چه بسیارند پندها و چه کمند پند پذیرندگان...

قدر مردمتونو بدونید تا دیر نشده :)

 

حرف دوم (پیشنهاد پویشِ قورباغۀ کاغذی) - خبر دیگه ویدئوی امیر نوری در مورد سال "جهش تولید" هست که توسط چند طلبه به ترور تهدید شده. من هرچی کلیپ رو مرور کردم، هیچ توهین و نکتۀ خلاف واقعی در اون کلیپ ندیدم. 30 ثانیه حرفِ حق بوده که به بهترین شکل بیان شده. خودم وقتی از بیکاری توی گروهِ فارغ التحصیلای دانشکده در دانشگاه شریف گله میکردم، چندین استاد با تجربه و مسن تلاش کردن بهم دلداری و راهکار بدن، یکیشون گفت ایشالا خودتون یک کار تولیدی راه بندازین، که همین جمله چندین و چند فارغ التحصیل دیگه رو کشوند داخل بحث که به هیچ وجه وارد کار تولید نشید که ما بعد سالها تجربۀ موفق تولید، این سالهای اخیر کمرِ کسب و کارمون شکسته و هیچ راهی برای برگردوندنِ تولیداتمون به سوددهی وجود نداره.  خودمم که تجربۀ 3 ماه حضور در یکی از کارخونه های معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری رو داشتم، و میدونم که تولیدی در کار نیست، حداقل اونقدری که شو آف می کنن یک صدمش هم تولید نیست. به من میگفتن زنگ بزن نیروگاهها، بگو ما دستگاه جمع آوری بخارات برج خنک کننده تولید میکنیم برای برگردوندنِ بخارات به چرخۀ نیروگاه (که کلی در مصرف آب برجهای سیستم گردشی باز صرفه جویی می کنه)، در صورتی که حتی استارتش رو هم نزده بودیم! که چی؟ که اونا نامۀ نیازمندی مکتوب بدن به ما، که دکتر الیاسی (صندوقِ توسعۀ این معاونت) بتونه با اون نامه های مکتوبِ نیازمندی، وامهای کلون بگیره برای کارخونه. یه لوپِ معیوب از یک محصولی که اصلا وجود نداره صرفا برای گرفتن وام! در این شرایط جهش تولیدمون اندازه همون قورباغۀ امیر نوری هم باشه هنر کردیم. البته فکر کنم مریدان واقعا انتظار دارن با لباس فضانوردیِ آذری جهرمی تا خودِ ماه جهش کنیم امسال.

در هر صورت، این اولتیماتومهای 24 ساعته به امیر نوری برای اینکه بگه "غلط کردم کلامِ رهبری رو نقد کردم" به شدت برام عجیبه. وسطِ این هرج و مرج و بینظمی، که هیچ آبی تو مسیر خودش نمیره، هر مریدی هم گوشه کنار مملکت داره برا خودش ابوعطا میخونه و مردم رو به ترور و کشتار تهدید می کنه... به نظرم جا داره یه پویش راه بندازیم و همه یکی از اون قورباغه کاغذیها درست کنیم و فیلمشو در اکانتای اینستا یا توئیترمون قرار بدیم. چون بعید میدونم کسی با درستی حرف امیر نوری مخالف باشه.

 

حرف سوم - (ادامۀ مطلب)

 

حرف سوم (هر ایرانی یک اختلاسگر کوچولو) - امروز دم دمای صبح، از سر بیحوصلگی گروههای تلگرامی رو چک میکردم، یک گروه، طبق معمول نگار (که یک ماه بیشتره ازش بیخبرم) داشت با چندتا پسرِ لر رکیکترین شوخیها رو میکرد که مختص همون ساعتای 12 تا 5 شبه. (توضیح اینکه توی رابطۀ ما اصلا چنین بحثهایی نبود، درخواستش از جانبِ من بوده ولی خوب دیگه ادا تنگا و این حرفا). یهو توجهم جلب شد به سه تا پیام نگار به زبون خودش (لکی) با یکی از این پسرای لر که رفته بود توی برف عکس از سیگار کشیدنش فرستاده بود. لکی بلد نیستم ولی حرفاشون قابل فهمیدن بود. نگار نوشته بود چقدر دلم سیگار خواست. پسره گفته بود خب بکش. نگار گفته بود ندارم از 25 اسفند نکشیدم :|

برقِ سه فاز از سرم پرید. سیگار کشیدن و نکشیدنش قطعا به خودش مربوطه. بیشتر از دست خودم عصبانی شدم که این مدت پول کرایۀ خوابگاهشو میدادم که در تنگنای مالی نباشه، ولی گویا غیر مستقیم داشتم پولِ دود و سیگارشو میدادم.

خیلی حاشیه نرم برم سر اصل حرفم: قطعا فردا روز من از اون پدرهای به شدت سختگیر در حوزۀ مالی میشم. و یکی از راههای کنترل بچه هام کنترل ورودی و خروجی مالیشون خواهد بود. پسرِ من یا دخترِ من تمام حمایتهای مالی من رو خواهد داشت، تا سن 18 سالگی، برای کارهایی که تا 18 سالگی مجازه، و قطعا سیگار و س.ک.س  براش مجاز نخواهد بود. تمام تلاشم رو میکنم برعکس خودم یاد بگیره تا 18 سالگی چطور میتونه برای خودش و مخارجش درآمد کسب کنه. بعد از 18 سالگی هم قطعا کمکش میکنم برای تفریحاتش هر کار و تجربه ای دوست داشت انجام بده (با سوال و جواب نکردن و اینکه روزا و شبا کجاست یا حتی لازم باشه و در توانم باشه کمکش میکنم اتاقِ زندگی مستقل بگیره برای بودن با پارتنر یا همسرش). ولی باید یاد بگیره هر لذتی میخواد بچشه، خودش باید با دسترنج خودش پول در بیاره و برای اون لذت تلاش کنه. پول مفت آدمو مفت خور می کنه. آدم مفت خور خیلی خطرناکه. (خودم الان یه مفت خورم و میدونم این مفت خوری چقدرررررر آفتِ بدیه). همین عادت به مفت خوریهای کوچیک و خانوادگی، در مقیاسِ اجتماعیش میشه این اختلاسهای عجیب و غریبی که می بینیم. آره خلاصه بچۀ من باید در برابر ریال ریالِ پولی که از من میگیره حساب کتاب پس بده. چون وظیفۀ منه حساب و کتاب و خرج کردن اندازۀ دخل رو یادش بدم.

و البته از این به بعد قطعا دیگه به هیچ احدی کمک بلاعوض نمی کنم. مثل مادرم صندوق قرض الحسنۀ امام زمان راه میندازم. هر وقت نذری دارم نذر صندوق میکنم، هر کی قرض خواست با قسط بندی بدون بهره بهش قرض میدم، اگر خوش حساب بود، دفعۀ بعدبیشترم خواست قرض میدم. به قول معروف میگن آدمِ خوش حساب شریکِ مال مردمه.