حرف اول پست - حرف خیلی زیاده امروز. حوصله دسته بندی هم ندارم :( بی مقدمه

 

(در مورد کورونا)

1- باز دوباره یادم افتاد چقدر بشر در برابر پروردگارش ضعیفه. روزه هام که قضا نشده تا این سن، ولی واقعا چقدر من پررو هستم که در برابر این ضعف نماز هم نمیخونم :/

2- شمایی که عاشق کله پاچه و سیراب شیردونی دیگه به خفاش خوردن چینیها گیر نده لطفا :/ (خودمم عاشق زبون و بناگوشم :دی) همونقدر که سوپ خفاش برای ما چندش آوره، سیراب شیردون ما هم برای امریکا و اروپا عجیب غریبه و یک مقاله ای خونده بودم که با تعجب نوشته بودن ایرانیها یک غذای مورد علاقشون "اعما و احشا" گوسفنده. همون سیرابی منظورشونه :))

3- من تازه فهمیدم ما ایرانیها چقدر توی بهداشت جمعی از بقیه دنیا عقبیم :| درسته که عاشق توالت ایرانی و شیلنگ هستیم و تا باسن مبارکمون صدای جیرجیرِ نعلبکی نده، از تمیزیش مطمئن نمیشیم، ولی الان با هفت کشته در اثر کورونا با اختلاف گوی سبقت رو از ممالک *ون نشور غربی ربوده ایم که حداکثر یک کشته داشتن :/

4- کلا ما ایرانیها افتخار می کنیم به خلاف جهت جمع شنا کردن. به خاص و منحصر به فرد بودن. والا این طور موارد بحرانی بیایم و به خاص بودن خودمون افتخار نکنیم و مثل بقیه رعایت کنیم بهداشت رو :) در این راستا جمعه پدرم پیشم بود، 3 سری رفت بیرون خونه و یکی از این دفعات موقع برگشت دستاشو نشست. گفتم پدر دستاتو نشستیا، گفت این دیگه اسمش وسواسه :/ گفتم وسواس چیه کورونا اومده میگن باید تا میتونید روزی 20 بار دست بشورین مخصوصا از بیرون که میاید :( گفت دعوا راه میندازیا اصلا خوب می کنم نمیشورم :| :/

بعله :|

حالا شما بیا به مرد جا افتادۀ ایرانی حالی کن که یه ماه دستاشو دائم بشوره اسمش وسواس نیست :)

5-با این 7 کشته در یک هفته من برای اولین بار تونستم قدرت مدیریت جمهوری اسلامی رو مقایسه کنم با جاهای دیگۀ دنیا. و فهمیدم چقدر ضعف داره نظام توی این مدیریت. اما سوای از مدیریت داغون سران مملکت، یک سوزن هم به خودمون مردم بزنم که گفتم دوست دارن بگن منحصر به فردن: نمی دونم چقدر گذارتون به پروازهای داخلی خورده (پروازهای بین المللی که من تاحالا قسمت نشده). ولی پرواز داخلی برای مصاحبه و آزمون جنوب و تبریز زیاد رفتم. تمام این پروازها هم بلااستثنا بلااستثنا همیشه موقع تیک آف و بلند شدن هواپیما اقلا 4 یا 5 تا احمقِ بیشعور دارن با تلفن با زن و بچشون حرف میزنن و تازه تعریف هم میکنه که آره عزیزم الان هواپیما داره بلند میشه. نفهم، بیشعور، حیف اسم الاغ و یابو که روی تو بذارم، این مهماندار برای توی گوساله داره توضیح میده که موقع برخاستن و نشستن هواپیما گوشیهای خود را در حالت پرواز قرار دهید. من رشتم کنترل بوده ارشد. خوب می دونم یه سیستم در حالت پایدار یا Steady خودش خیلی معضل کنترلی نداره، و اصل چالش کنترلی سیستمها برای حالتهای ناپایدار هست، مثل حالتی که هواپیما میخواد بلند شه و یا میخواد بنشینه. وگرنه در حالت پرواز که خلبان کلا میذاره روی اوتوپایلوت (خودکار) و تا آسمون مقصد بی دردسر پاشو میندازه رو پاش و از مهماندار لب میگیره :/

البته منم به نوبۀ خودم گوساله م. منی که این گوساله ها رو توی هواپیما دیدم و از ترس اینکه مبادا این مرد شیکپوش کت و شلواری رییس آیندم توی پتروشیمی باشه ترجیح دادم سکوت کنم و خودم رو توی هواپیما احمق جلوه ندم و بهش تذکر ندم که آقا لطفا گوشیتون رو خاموش کنید. ولی خلاصه. ما ایرانیا فقط و فقط هارت و پورتمون سر بقیه بلنده. خودمون رو به اشتباه با فرهنگترین آدم شهر میبینیم. در کل ما ایرانیها همیشه مرگ رو فقط برای بقیه میبینیم. از حلقۀ اتحاد زدنمون توی حادثه پلاسکو و حادثۀ حملۀ داعش به ساختمون مجلس بگیر شما سر معامله رو و بیا جلو تا همین امثال پدر من که این روزها دست شستن رو وسواسی بودن می دونن.

 

(در مورد ادامۀ روند پست دیتای احساسات) - واقعا دوست ندارم روند ثبت احساسات عاطفی خودم رو متوقف کنم. چون 99 درصد مطمئنم این نوشتنها فردا به مشاورم کمک می کنه. پری نزدیک 50 روز بود که آدرس وب من رو داشته و میخونده.

(قصۀ روباه و کلاغ و پنیری که همیشه از دست میدیم) - 40 روز بود من میدیدم که آمار وبلاگم رسیده به روزی 120 نفر به بالا. و خیلی هم خرکیف بودم که به به چقدر پستهام جذابه برای عموم مخاطبین (!!!). دقیقا مثل اون کلاغه توی شعر حبیب یغمایی مغرور شدم به خودم. خوب اون آمار افزایشی احتمالا به خاطر حضور پری و خوندن پستهای احمقانه م توی وب بوده. و منم خیلی راحت پنیر رو انداختم پایین درخت. همیشه سعی داشتم حواسم به این کلاغ درونم باشه، و حواسم به تمجید و نوازشهای بی مورد اطرافم باشه. این بار از دستم در رفت. آخه چرا باید این پستهات برای آدما جذاب باشه؟ بیا نوش جونت. اینم نتیجه غرورت.

(خط مشی ادامۀ بلاگ) - پری رو 50 روز با پستهای بلاگم زجر دادم ناخواسته. و رابطۀ بینمون هم کاملا عاقلانه و بالغانه تصمیم گرفت که تموم بشه. الان در ادامۀ روند پستهام باید حواسم به دو نکتۀ مهم باشه. اولا یک جوری بنویسم که زجری برای پری که یکی از خواننده های احتمالی هست نداشته باشه. ثانیا حواسم باشه این پستهام به تریبونی برای رسوندن حرفام به پری تبدیل نشه. هدف این پستها درمون فکری خودم بوده، پس باید سعی کنم با نادبده گرفتن حصور پری و با حفظ حدودی که ناراحتش هم نکنه، مطالب این پستها رو ادامه بدم.

(تنفر از آدما) - اینکه ارتباطم با بقیه آدمها باعث شد یک رابطۀ خوب با پری رو از دست بدم، الان باعث شده سرشار از نفرت بشم از بقیه آدمها و مخصوصا خانوم اولی و نگار. یکم سر نگه داشتن رابطۀ پری تقلا نکردم، حس می کنم میخوام انرژیم رو نگه دارم برای ریدن به هیکل بقیه آدمای زندگیم. دیدِ عاقلانه ای نیست اصلا. ولی خوب کاریه که از صمیمِ قلبِ لبریز از نفرتم میخوام انجامش بدم.

 

ثبت دیتا -

خانوم اولی - دیروز 5 جلد کتاب تفسیر رو پست کردم شهرشون برای پدرش. (این آدرس وب منو داره. کلا هم بلاگ پلاس بود همیشه. الان واقعا تعجب می کنم دوساله واقعا وب سر نزده؟ یا خودشو زده به نفهمیدن؟ اگه این پیاما رو میخونی بگم که فقط خدا به دادت برسه اگر یک بار دیگه به من پیام بدی :|)

خانوم دومی (الهه) - هیچ پیامی بینمون نبوده.

خانوم سومی (نگار) - گفتم که پیام داده بود رسیدم و زنده ای؟ حالا ادامۀ داستان: خوب نگار و سارا خونۀ پدر مادر سارا قم بودن. و 4 روز پیش اخبار شیوع کورونا در قم اومد و من بشدت نگران شدم از اینکه اون روز نگار و سارا رو سوار ماشین برده بودم ترمینال. این پیامکها رد و بدل شد:

 

+ سارا و تو چه تاریخی از قم برگشته بودین؟ شنیدی قم ترکیده بابت کرونا؟ دیروز شهرزاد پیشم بود
حالا منم بگیرم به درک اگر شهرزاد از من بگیره هیچ وقت نمیبخشمت

 

- خاک برسرت فقط
سرطان هم کمه برای تو😊😊خیلی کثیفی

 

+ ایشالا تو و کس و کارت

 

- پیامتو برای سارا فرستادم
شماره هامو پاک کن هرچه زودتر پسر تهرانی

 

+ والا اصلا ذخیره نکردم شمارتو
بکش بیرون از من
دیگه پیام نبینم ازتا
دو ماهه هی میری مث کش بر میگردی
هری

 

- حالمو بهم زدی میکروب کثیف،من کرونا ندارم ک*کش دیگه نبینمت هیچوخت
تو تل هم پاککن شمارمو زشت بدترکیب بدذات

بابت حرفاتم مدیونی بمن،شمارتوکلن پاک میکنم هرکی شماره پاک نکنه مادر ج**س

 

+ من شمارتو پاک نمیکنم که هر وقت دوباره خواستی مثل کش برگردی حواسم باشه جوابتو ندم :))
تو که مادرت گله ولی خودت ج**ه ی دو عالمی تیغ زن بدبخت

 

از اینجا به بعد مثکه شارژش تموم شده بود. توی تلگرام اسکرین فرستاد که بهم پیامک زده پدر سگ شماره کارت بفرس پولتو پس بدم که گویا شارژ نداشته نرسیده :))

یه سری فحش و فحش کاری هم تلگرام کردیم و اونجا رو طبق معمول حذف تاریخچه زد و رفت.

 

پری آخری - گویا 40 روز قبل بعد خوندن پستهای من رفته پیش مشاور و مشاور بهش گفته به خوندن پستهای من ادامه بده. تجویز عجیبی بوده. چون قطعا مشاور می دونست که آخر این مسیری که تجویز کرده فقط و فقط جداییه. در واقع گویا فقط میخواسته که پری بتونه با خیال راحت و عاقلانه رابطه رو با من خاتمه بده. وگرنه این مسیری که مشاور پیشنهاد کرده بود به پری، یک درصد هم امکان نداشت به ترمیم رابطۀ بین ما دو نفر کمک کنه. به هر حال داستان به این شکل پیش رفت. و من هم خیلی به فکر تقلا برای حفظ رابطه نیفتادم. به دو دلیل. اولا که روش رو نداشتم بعد این همه حرفهای نگفتنی که اینجا نوشتم و پری خونده و واقعا فکر نمی کنم اوضاع درست شدنی باشه. یکی هم به این دلیل که جواب کار پالایشگاه هم نیومده. باز اگر جواب مثبت اومده بود یه انگیزه داشتم برای تلاش و تشکیل زندگی. ولی الان بلاتکلیفترینم.

-----------------

سیاهی لشگرها

رابطۀ هدفداری که با پری داشتم برام یک تکیه گاه محکم بود برای حذف آدمهای اضافی اطرافم. ولی الان احتمالا شرایط کاملا به نفع این سیاهی لشگرهاست. کسایی که اصلا نمیشناسمشون و اکثرا فقط حال و هوای جنسی داشته رشته و نخ کلامی بینمون. یه جورایی مثل شبی که راس با ریچل on a break بود و میره یه شب با اون دختر زیراکسیه میخوابه :)) فقط میدونم کار درست اینه که نذارم زحمات این دوماهم هدر بره و همۀ اونایی که با زحمت از دور خودم پراکنده کردم، دوباره برگردن به زندگیم. و اگر هم س/ک/س میخوام، به نظرم بهتره برم سراغ رابطۀ پولی به جای اینکه هزینه و انرژی بیخودی سر آدمای مجازی خرج کنم که حتی صورتشونم تا حالا ندیدم.

 

M - دیشب که خبر تعطیلی مدارس البرز تا آخر هفته اومد، پیام رو براش فوروارد کردم. حرف زدن باهاش لذت بخشه. ولی اینکه نمیدونم آدم اونور چت چه شکلیه اصلا برام برخلاف گذشته قابل هضم نیست. بدم نمیاد سر از معماش در بیارم. ولی حل این معما تبعات داره. سراغ حل این معما نرم بهتره. با شناختی که از خودم دارم مطمئنم بعد حل شدن معما، M جذابیتشو رو برام از دست میده (فیلم Memento در این باره و در مورد معماتراشی و سرگرمی تراشی بشدت توصیه میشه)

 

ثنا - دیروز پیام داد. سوم برج. گفت میخواستم حالتو بپرسم نگی باز پول نداریا برا پول پیام ندادم. آره خر خودتی. سوم برج پیام میدی پولم نمیخوای. گوشام درازه یا پشتش مخملیه. حوصلشو ندارم.

 

خاطره - هیچ وقت مالی تیغ نزده. آخر ترمشونم نیست که بخواد باهاش درس کار کنم. 3 روز پیش پیام داد که سلام کجایی بی معرفت :| اگه نمیخواد باهاش درس کار کنم، کلا بیخیالش. الان توی شرایطی هستم که اصلا حوصله بچه داری ندارم. چیزی که الان اصلا حوصله شنیدنشو ندارم اراجیف یه دختر کلاس یازدهمیه. برو به زندگیت برس بچه.

 

مؤسسه خیریه توانا - زنگ زدن میگن آقای غ*** پول بده. من یادم نمیاد به اینا پول داده باشم. اینا اسم منو از کجا می دونن. اصلا یادم نمیاد.

 

مؤسسه خیریه معلولین و کودکان اوتیسم - به اینا یادمه یک بار کمک کردم. به خانم علیزاده هم گفتم دعا کنید کار پیدا کنم در خدمت هستم همیشه. زنگ زده دیروز میگه چخبر از کار. گفتم فعلا منتظر جواب دو جا هستم، ایشالا بعد عید تماس بگیرید. میگه یعنی عیدی نمیخواید به بچه های ما کمکی بکنید؟ نه دیو/ث نمیخوام کمکی بکنم :| این همه بنز سوار و پورش سوار رو توی مملکت ول کردی داری منِ بیکار رو تیغ میزنی که توی خرج تعویض روغن پرایدم موندم؟ جلو این کنه ها نقطه ضعف نشون بدی بدون کجاوه سوارت میشن :|

 

دوست مادرم - توی پاسخها گفتم که مادرم یک دوستی داشت خانوم سیدی بود که مادرم بهش کمک می کرد. دیروز پیام داده به من که برای درمان 1 میلیون نیاز دارم. اگر داشتم بهش می دادم. دندونم شکسته خودم منتظر یکم پولم برم دندونم رو درست کنم. مادرم می گفت اگه به این خانوم سیده کمک نکنی حتما یه بلایی سرت میاد :/ میترسم بهش کمک نکنم. با ترس و لرز بهش گفتم بخدا پول ندارم برم سر کار درخدمتم.

------------------------

فاکتورها

نزدیکی به سر برج: واضحه دیگه. سوم برجِ دوازدهه و همه کیسه باز کردن برا جیب ما. چشم دولت و نظامِ فقر پرور جمهوری اسلامی روشن.

 

میل جنسی: دارما. ولی میخوام وانمود کنم ندارم. چون تنها راه بقا برای آینده الان میل جنسی نداشتنه. اعتراف کنم دارم پوستم کندس.

 

استرس: نمیدونم. بیشتر خشم دارم تا استرس.

 

امید به آینده: نمی دونم