حرف اول پست: از وقتی که دختر عمه م یک کلیپ از آذری جهرمی (خیر سرش وزیر دهۀ شصتی!) بهم نشون داد که یک متن انگلیسی رو به زور از رو داشت می خوند و قشنگ مشخص بود هیچیشو نمیفهمه، خیلی وقت بود می خواستم از اهمیت زبان انگلیسی نه فقط توی سیاست بگم و از کسایی که یادگیری زبان رو کم اهمیت می شمرن گلایه کنم. تا اینکه امروز کلکسیون تکمیل شد و یک کلیپ از امام راحل (ره) دیدم که در گفتگو با یک شبکۀ انگلیسی زبان، در مورد مسلح شدن انقلابیون ایران صحبت می کردن. کاری به نمیدونم گفتمهای متعدد امام در جواب سوالات خبرنگار ندارم (که احتمالا میشه به پای سیاست پنهانکاری گذاشت تا ندونستن واقعی). چیزی که خیلی خیلی خیلی برای من دردناک بود، این بود که امام حتی یک بله یا نمی دونم ساده رو هم نمی تونست خودش به مجری بگه Yes یا I don't know. این که حالا داستان 50 سال پیشه که اهمیت زبان توی کشور شاید خیلی فراگیر نبوده. ولی امروز؟ وزیر ارتباطاتمون یک متن انگلیسی رو از رو نمی تونه بخونه. رییس فدراسیون فوتبالمون مهدی تاج توی جلسات آسیایی تنها مسئولی هست که وسط یک مشت مدیر فوتبالی مسلط به زبان انگلیسی، فقط این شاخ شمشاد از گوشی مترجم استفاده می کنه. رییس جمهورمون بهش می گن فقط یه جمله انگلیسی خطاب به مردم امریکا بگید، مثل چی بگم خدا رو خوش بیاد، مثل چی زل میزنه توی دوربین بِرّ و بِر فقط نگاه می کنه. بابا یه جمله هم بلد نیستی تو؟! خدایی با چه  رویی میاین کاندید میشین برای ادارۀ سرنوشت 80 میلیون آدم؟! شماها که احتمالا یک خبر زبان اصلی از رویترز و اسکای نمی تونید بخونید و احتمالا هیچ کدوم از حرفای رییس جمهورای غربی و امریکایی رو بدون واسطه و مترجم متوجه نمیشید، چجور ادعاتون 40 ساله گوش فلک رو کر کرده که میگید اینا استکبارن و حرف زور می گن؟! قطعا اولین قدم در راه تعامل و گفتگو با طرف بحث، یاد گرفتن زبونش هست که مدیریت مملکت ما توی این مورد وحشتناک رییییییییییییییییییییییییییییییییییده. دیگه لازم نیست بگم که 3 ماهی که خودم تابستون توی شتابدهندۀ معاونت علمی فناوری ریاست جمهوری وابسته به دکتر الیاسی و دکتر ستاری کار می کردم (شتابدهنده عملا علمی ترین بخش ساختار مملکت محسوب میشه در حال حاضر!)، تنها کسی که زبان می فهمید من بودم.

 

(البته مدیرام که از دانشگاه های سمنان و ... بودن (و به عنوان شریفی و امیرکبیری توی جلسات معرفیشون می کردن!) ایراد هم بهم میگرفتن که چرا وقت میذاری از رو مقالات اصلی مطلب در بیاری ما انقدر وقت نداریم! فقط ایمیل بزن به سازنده ها ازشون اطلاعات "بدزد"، مقالات و علم قضیه به درد ما نمی خوره! آره درست خوندین، اطلاعات بدزد! دقیقا با همین لفظ. توی این دزدیدن اطلاعات به خودی و آشنا هم رحم نمی کننها. مسئول مارکتینگ بین الملل همین شتابدهنده یک جلسۀ آموزشی برای من و مدیرم گذاشت، افتخارش این بود که شخصا از مدیر شرکت کلران سمنان "دزدی اطلاعات" کرده با جا زدن خودش به عنوان یک نهادی که می خواد به شرکتهای برتر جایزه بده. نگم که کلا ساختار این شتابدهندۀ کثیف از بالا تا پایینش بچه های بسیجی بودن و عکس امام و آقا توی هر اتاقی بالای بالا نصبه.)

 

زیاد حرف نزنم، من یه اصولگرای تیر هستم، که سال 96، فقط به خاطر شهرزاد (اشتباهی که خیلیها مرتکب شدن)، به روحانی رأی دادم. یک جای مهر خالی هم توی شناسنامم نیست همرو رأی دادم تا حالا. فعلا که با این اوضاع بیکاری و دلسردی صرفی که از جمهوری اسلامی دارم و می بینم هیچ جایی توی این نظام برای من در نظر گرفته نشده، تصمیم دارم دیگه توی رأی گیریهاشون شرکت نکنم. ولی، ولی اگر هم روزی بخوام نماینده ای از من در به اصطلاح مجلس این مملکت حاضر باشه، قطعا اولین و ابتدایی شرطم برای اون نماینده اینه که حداقل یک تافل بالای 85 داشته باشه. حداقل 4تا خبر انگلیسی زبون اصلی بتونه خودش بخونه و تحلیل کنه بدون ترجمه. وگرنه تا مملکت ما دست این زبون نفهماس (منظورم زبون انگلیسیه شما حرص و جوش نخور)، انتظار تعامل مثبت با دنیا انتظار کامل نابجاییه.

 

در مورد دیتای احساسات همیشگی خودم، من اینجا می نویسمشون و چون کلا آدم درس و مرور کردن هستم، می نویسم که هی مرور کنم و مسیر اصلی رو گم نکنم. یه مدته شرایط روابطم خوب نیست، برای همین طفره میرم از نوشتن اتفاقها توی بلاگ. چون باز روابط افتاده دست ناخودآگاهم و دوست نداره که نوشته بشه و اختیار روابط از دستش خارج بشه و باز بیفته دست خودآگاهم. ولی خوب، حس می کنم باید به این مقاومت درونی غلبه کنم و هرجور شده، با اکراه بنویسم ازشون. هرچند احمقانه به نظر بیان:

خانوم اولی - 600 رو براش کارت به کارت کردم. پیام هم ندادم. خودش با پیامک بانکش متوجه شده بود و تا از عابر برگردم خونه تشکر کرده بود و من هم گفتم "قربانت". همین. هیچ حرف دیگه ای نیست. هیچ حس دیگه هم نیست. فقط به این فکر می کنم که این پول رو برا چی می خواسته؟ و چرا کلا نمیگه پولا رو برا چی میخواد. و اگر دفعه دیگه پول نیاز داشت چه کار می خواد بکنه. البته که یه قندون داداش داره چرا داداشاش غصه شو نخورن؟

 

خانوم دومی - با سرطان پانکراس پدرش دست و پنجه نرم می کنه. واتسپ در ارتباطیم درچارچوب سوالات پزشکیش از شهرزاد. نه بیشتر نه کمتر. عکس گذاشته بود با یه کت قرمز خیلی شیک. خیلی نازه خیلی. (البته با آرایش).

 

خانوم سومی - گفتم که پیام داده بود زبانشو قبول شده. یه شب پیام داد برم برا امتحان قرآنش برسونمش دانشگاه و برش گردونم خوابگاه. توی راه تعریف می کرد که سر امتحان زبان ویروس گرفته بود و کلی اذیت شد با اسنپ بره امتحان و بیاد. خوابگاهش هم عوض نمیکنه همونجا می مونه. بهش گفتم نگار (حواسم هست که اسم مستعار به کار نبردم!) می خوام ازت خداحافظی کنم. خیلی مثبت برخورد کرد. گفت فقط برام یه کیسه دیگه برنج بیار با آبلیمو. خواستم برم شهرستان هم بیا برسون منو ترمینال. گفتم اوکی. شبش عکس یه کادو برام فرستاد گفت یه کادو کوچیک برات خریدم به مناسبت قدردانی از زحماتی که این مدت برام کشیدی. خیلی خوشحال شدم خیلی تشکر کردم. چهارشنبه داشت میرفت شهرشون. رفتم با چمدونش رسوندمش ترمینال اتوبوس. کادوش یه ساعت شماطه دار خیلی خوشگل بود. خیلی برام ارزشمند بود. الته که انداختمش یه گوشۀ اتاقِ شلوغ و گرد و خاک گرفتم، که دقیقا از مهرماه 94 که مامان توی اتاقم فوت کرد، دست به هیچ بخشش نزدم و چهارساله همینجور شلوغتر شده و گرد روی گرد نشسته. فقط ملافه ها و پتوی تختم رو تمیز می کنم هر ماه.

 

پری آخری - من بعد از خانوم اولی، از بحث جنسی خیلی لذت میبرم. فقطم بحثش. از خود رابطه جنسی بشدت می ترسم. برای ترسم هم بهونه های مختلف دارم. از پلیس گرفته، از بیماری گرفته. از اخاذی و بی آبرویی گرفته... همش بهونه ست... یک کلام. از رابطۀ واقعی جنسی می ترسم. حتی از بغل ساده هم مثل سگ می ترسم. ولی بحثش رو... عاشق بحث جنسی هستم. رفیقای پادگانم می گفتن شهاب کلا ساکته، تا وقتی بحث خاکبرسری بشه. یهو چشماش برق میزنه و با ذوق و آب و تاب حرف میزنه. آخرین بار گفته بودم پری آخری از نظر جنسی اوکی شده. خوب اشتباه می کردم. مثل همۀ شهریوریهای دیگه یه ضد حال اساسی بهم زد. گفت من تا ازدواجمون قطعی نشه، عمرا به تماس فیزیکی رضایت بدم. ولی بوس و بغل تو باغ ارم شیراز رو خیلی دوست دارم.

خوب اینجا من یه گلایه از دخترا دارم، که چرا فکر می کنن حق دارن برای رابطه مرز تعیین کنن؟ چرا رابطه تا اونجایی که اونا اوکی هستن مجازه؟ آقا اگه بحث ممنوع بودنه، بحث اجتماعه، بحث اسلامه، بحث قانونه، بحث هرچی هست، همونجور که س/ک/س حروم و ممنوعه، بوس و بغل هم ممنوعه! چرا فکر کردین بوس و بغل برا پسرا بدون رابطه جنسی لذت بخشه :/ تکلیف خودتون رو روشن کنین. توی برزخ نمونید. یا مقید هستین به تماس نداشتن با جنس مخالف، مقید هستین به قوانین، یا نیستین. دیگه حق ندارین تعیین کنین که نه حتما بوس باشه ولی رابطه نباشه. منم الان دو شبه لج کردم با پری، میگم هیچ کدوم نباشه. اومدم شیراز هم فقط میریم رستوران.

یک نکتۀ خیلی خطرناکی که توی رابطه م با پری هست: پری فکر میکردم منو میپسنده. در واقع نمیپسنده. در واقع به قول خودش "خودشو سانسور می کنه و خیلی بدیهای من رو نمیگه". و هر وقت فرصت کنه این حقیقت رو مثل پتک می کوبه توی سرم با منت. که شهاب من خیلی جاها برا اینکه تو عصبانی نشی سکوت می کنم. این سکوتش خیلی خطرناکه. اینکه منو دوست نداره ولی وانمود می کنه که دوست داره خیلی منو گول زده تا اینجای رابطه و باعث شده بود من فکر کنم همه چی اوکی و روبراه هست. ولی نیست. یه انبار باروت در شرف انفجاریم.

--------------------------------------------

سیاهی لشگرها:

آتنا - عاشقشم. عاااااااااااااشقشم. کسیه که جون می دم براش. شیرین ترین صحبتها رو باهاش داشتم. بالاترین گرایش جنسی رو همیشه به آتنا داشتم. حتی وقتی عکسای نازشو ندیده بودم.

یه دختر اصفهانی ناز و لوند و خوشگل. هم سن خودم. پارسال بعد دهۀ فجر که آب زاینده رود باز بود، رفتم اصفهام لب پل خاجو هما دیدیم. خوب منم اصالتا کاشونی هستم. برا استان اصفهان. اونقدری که من آتنا رو دوست دارم حد و حصر نداره. شهریوریه اینم. کلا 3 تا شهریوری توی زندگیم بودن (خانوم دومی - پری - آتنا) که دیوانه وار هر 3 رو دوست داشتم. ولی خوب آتنا، مطمئنم هیچ کس رو توی زندگیم قدر آتنا دوست نخواهم داشت. مشکل آتنا چیه؟ خوب فکر کنم متأهله. یعنی خودم مچشو گرفتم. ولی انکار می کنه همچنان. میگه نه من اسمم همین آتناس. حالا مهم نیست کاری ندارم. خیلی پول میخواد خیلی. یعنی تا سلام میکنی، به بهونه لیزر بدن و مهمونی عروسی دوستش آخر ماه و سرم صورت و کرایه ماشینش تا مطبی که منشیش آتناس، به بهونه قرضش به خواهرش و هزارتا بهونه دیگه پول میخواد. تا همون بهار که با هم در ارتباط بودیم (به اضافۀ تولدش شهریور) 1 میلیون و هشتصد از من پول گرفت. بعد سر اینکه توقعات مالیش برآورده نمیشد، رابطمون استوپ شد. بلاک کرد و شماره هم ازش ندارم. یادمه روی سی و سه پل نشسته بودیم، بهم گفت حالا چرا انقدر دور نشستی بیا نزدیکتر! من نیم متر دورتر نشسته بودم، ده سانت رفتم نزدیکتر :)) گفتم که ازتماس خیلی میترسم.

3 شب پیش که با پری دعوام شد، پری می گفت چجور فکر کردی من و تو قبل ازدواج رابطه خواهیم داشت، بهش گفتم احمق جان، من فقط حرفشو دوست دارم. وگرنه کسی بوده که لب سی و سه پل به من می گفت بیا نزدیکتر، من از نیم متر، ده سانتر رفتم جلوتر :)) بهش گفتم خانوم اولی گلایه ش این بود که توی دیدار اولمون چرا اصلا نگاهش نکرده بودم و حواسم به میز و پیتزا بود. گفتم تو ببین من اصلا توی دیدار حضوری نگاهت می کنم، بعد از رابطه داشتن و نداشتن حرف بزن :))

جالب اینجاس. تا حرف آتنا شد، پریشب آتنا، بعد از 3 ماه، از بلاک درآورده و پیام داده که چخبر خوبی؟ میدونم باز سلامش بوی پول میده. ولی کلا زیر و رو شدم از وقتی پیام داده و گفت فقط میخواستم احوالتو بپرسم ببینم کار و بارت چی شد.

 

فاکتورها:

امید به آینده - مصاحبه آموزش و پرورش بودم برای دبیری شیمی. با توجه به اینکه فرد علمی مصاحبه کننده از بچه های خودمون توی شریف بود و شناخت داشت ازم و با توجه به اینکه کلا رتبه دوم آزمون بودم، ممکنه قبول بشم. البته تکلیفم روشنه: اگر پالایشگاه جور بشه، می تونم ازدواج کنم. قراره بریم با پری همون اطراف شیراز پیش پدر و مادرش خونه بخریم. اگه تهران بشم معلم، خوب قطعا نمی تونم ازدواج کنم. همین

استرس - هیچی. دلیلی هم برای استرس ندارم. گاهی با استرس سایت پالایشگاه رو چک میکنم البته. ولی خوب کاری از من بر نمیاد فقط منتظر جواب هستم.

میل جنسی - فعلا از پری ضد حال خوردم. با خودم و با دنیا قهر کردم. هرچی هم پری میخواد از دلم در بیاره کوتاه نمیام. لجبازتر از اونم که کوتاه بیام. از صدقۀ محبت توی رابطه مخصوصا از نوع جنسیش بیزارم. همشم نتیجۀ اینه که خودم رو اصلا در حد جذابی برای رابطه نمی بینم و برای همین مطمئنم هر کی هم با گلایۀ من میخواد بهم ترحم کنه، می خواد بهم صدقۀ عاطفی بده. فعلا توی این مورد با زمین و زمان قهرم.