حرف اول پست - حرفی ندارم :دی
ثبت دیتا در ادامۀ مطلب
پست 4 سال پیش روز مرد رو میخوندم، با عنوان "یه خودخواهی دوست داشتنی مردونه" - برام جالب بود که چرا با اینکه یه تیم فوتبال دوست دختر داشتم، همیشه روز مرد سینگلم :)) 7 روز اخیر خیلی قدم زدم و به خودم فکر کردم و مخصوصا رابطۀ آخرم با پری.
خانوم اولی - پیام داد و از تقسیم برادرش توی خدمت میگه با نگرانی. خیلی دلم میخواد بهش بگم "به یه ورم. تازه اگه دوست دخترش ولش کنه (مثل تو که ولم کردی) و مادرش هم دور از جون فوت کنه، و 19 ماه دیگه خدمت کنه و توالت بشوره و راهرو تی بکشه، میرسه اینجایی که من الان هستم." ولی خوب کظم غیظ می کنم :)) توی دلم میگم به یه ورم و در مکالمه سعی می کنم مؤدب باشم و ادای درک کردن در بیارم و دلداریش بدم.
خانوم دومی (الهه) - به طرز عجیب غریبی ازش بیخبرم. امیدوارم خوش باشه.
خانوم سومی (نگار) - ازش بیخبر بودم، تا دیشب که یک گپ مشترک که خودم مدتها خاموش بودم دیدمش مشغول لاس و لیس با پسرای گپ. سلامت باشه ایشالا :)
پری آخری - طی هفتۀ گذشته ساعات زیادی رو به پری فکر کردم. به چک کردن واتسپش و آنلاین بودنش از 11 شب تا 3 صبح و فکر اینکه با کی داره آشنا میشه و آیا خواسته هاش از طرف مقابل این بار برآورده میشه یا نه. خیلی دیالوگها توی ذهنم شکل گرفت که خواستم بنویسم، ولی دیدم به جای کش دادن ماجرا، بهتره با دو جمله و ختم ماجرا، پری رو کامل از لیستم و از زندگی حذف کنم.
پری موقع خداحافظی گفت فقط میخوام بدونم چی کم داشتم. خوب شاید این پاراگرافم جوابشو بده و اگر احتمالا بخونه، میتونه با خیال راحت من رو و وبم رو کامل از زندگیش حذف کنه، همون کاری که من از این به بعد با اون در ذهنم خواهم کرد. من و پری یکم بیشتر از 90 روز با هم در ارتباط بودیم. و پری 50 روز آدرس وب من رو داشت. یعنی بیشتر از نصف رابطۀ ما جوری بود که اون افکار من رو میخوند و رفتار خودشو با من تنظیم می کرد. میگن حس ششم ما خردادیا خیلی قویه. و من آخر رابطه با پری برای بار هزارم به این حس ششم بالای خودم ایمان آوردم.
توی پستهای ثبت دیتای خودم، دقیقا تحلیلهام از رابطه م با پری حالت تناوبی به خودش گرفته بود (اگر خاطرتون باشه یکی در میون میگفتم پری جنسی سرده، پری جنسی خیلی هاته، پری صدقه جنسی به من میده) و این تناوب الاکلنگی وجود داشت. و الان معما کامل برام حل شده. پری درواقع توی رابطه با من خودش نبود. اینجا رو میخوند، سعی می کرد با افکاری که از من میخوند، خودی که فکر می کرد برای شهاب جذاب نیست نباشه و من رو فریب بده. الان که به گذشته نگاه می کنم، میبینم چقدر از حرفهای دو ماه اخیر رابطمون طبق همین چیزهایی بود که از وبم خونده بود. (مثل قانع شدن یهویی و بی دلیلش سر به صرفه نبودن سفر با ماشین در برابر هواپیما و هزارتا مثال دیگه). الان که به سه ماه گذشته فکر می کنم، اصلا نمی تونم حس خوبی به رابطه م با پری داشته باشم. درسته ماه اول وبم رو نداشت، ولی فکر اینکه رفتارهای پری دو ماه آخر رابطه مون همه مصنوعی و کارگردانی شده بوده به شدت عصبیم میکنه و دارم سعی می کنم تفکیک کنم عصبانیتم رو از اون حسهای خوبی که از رابطه با پری داشتم.
نکتۀ مهم اینه که من وقتی پاراگرافهایی از وبم رو برای پری میفرستادم، قطعا فکر اینجا رو کرده بودم که پری با سرچ در گوگل میتونه آدرس وبم رو پیدا کنه. و به همین دلیل تمام این سه ماه به صورت دقیق و منظم ورودیهای گوگل بلاگ رو چک می کردم. حالا نمیدونم پری چجور سرچ کرده که این ورودی گوگل رو دور زده و من متوجه نشدم. ولی من روی خونده نشدن پستهام حساس نبودم اصلا. اگر حساس بودم حتما رمز دار مینوشتم، یا موقت مینوشتم. و تأکید می کنم کاملا هم حدس میزدم که ممکنه پری بتونه آدرس وب من رو پیدا کنه.
ولی چیزی که اصلا انتظارشو نداشتم، و به نظرم اخلاقی نبود، این بود که پری اینجا رو پیدا کنه و 50 روز و بیشتر به صورت خاموش این وب رو بخونه و از افکار من علیه من استفاده کنه و دروغهایی رو توی شخصیت خودش توی رابطه جا بده با توجه به افکاری که از من خونده. پری خیلی خواست از من دروغ بشنوه، سر برگشتن من از شیراز چند بار به من گفت حست بعد از دیدن من چی بود. و جواب من هر بار این سوال رو میپرسید، جز حقیقت هیچی نبود. و همین مسئله پری رو عصبانی کرده بود :)) لابد دوست داشت منم مثل خودش برای دلخوشی طرف مقابل دروغ سر هم کنم.
پری دلایل خودشو برای کات کردن با من داشت. که قطعا موجه هستن، منم مطمئن بودم هر وقت بلاگ من رو پیدا کنه کات میشه رابطه. ولی اگر میخواد دلیل اینکه چرا خودش نتونست این رابطه رو با ثبات کنه پیدا کنه، همون سوالی که روز آخر از من پرسید، باید در جوابش بگم که "پری جان چون دو ماه آخرِ رابطه خودت نبودی. و من هم این رفتار نوسانی رو کامل حس کرده بودم. به قول استادمون صداقت زبان مشترک تمام مردم دنیاست. چرا وقتی می تونیم با صداقت دل طرف مقابل رو به دست بیاریم، گریم کنیم و لباس نمایش بپوشیم؟"
از این نقطه، پری برای همیشه از لیست من حذف میشه و امیدوارم هرجا هست موفق باشه.
-----------------------
سیاهی لشگرها - باران - جزو کسایی بود که تلگرام تماس صوتی داشتیم. بدون بخش جنسی. سنشو 10 سال کم گفته بود. بعد که عکس فرستاد و گفت البته بیبی فیس هستم، تو دلم گفتم نمیری ایشالا با این اعتماد به نفست :| من همینجوریش ولم کنی زیاد جذب خانومِ 39 ساله میشم ها، ولی کسی که 39 سالشه و میگه 29 سالشه، اگر توی جنگل یه شیر به سمتم در حال حمله باشه و یه فشنگ بیشتر نداشته باشم، قطعا گلوله رو توی سر اون دروغگوی 39 ساله خالی می کنم! 2 شب پیش با شماره همراه اولی که من نداشتم به من زنگ زده، هی قر و فر میاد خودشو معرفی نمی کنه میگه حدس بزن :| منم با خودم گفتم نکنه از طرف مصاحبه های عقیدتی دارن امتحانم می کنن :| احمق بعد سه روز دست دست و معما بازی خودشو معرفی کرد تحفه خانوم. بماند که میگفت پولداریم توی تهران (من توی ذهنم یه دختر 29 سالۀ ساکن زعفرانیه تجسم کرده بودم که به به شاه ماهی صید کردم :)) نگو طرف 40 سالشه اون سمت جاده خاوران نیم ساعت بیرون تهران :| چون خونه به نام خودشون بود و دو طبقه بود میگفت پولداریم :| :دی). فعلا پیامک آخرشو جواب ندادم. پدرش فوت کرده و امروزم روز پدره گناه داره. بذار فردا سر فرصت گند بزنم بهش.
میخوام یه لیست تهیه کنم. از معیارهایی که از همسر آینده ی خودم انتظار دارم. من از این بی معیاری خیلی ضربه خوردم. امشب خسته ام. یه شب مفصل این لیست رو تهیه می کنم. لیستی که مطمئنم خیلی کمکم میکنه.
فعلا برای شروع لازمه بگم که متوجه یه نقطه ضعف خودم شدم: اینکه من تشنۀ توجهم. کافیه یه دختر به من توجه کنه. و من فکر می کنم یک دل نه صد دل عاشقش شدم. این توجه طلبی من خیلی حاده. اصلا هم در حالت عادی ربطی به عشق و عاشقی نداره. من به غلط با عاشقی قاطیش کردم. وسواس عجیبی برام توی مجازی ایجاد کرده. اینکه همه جا چک کنم ببینم بازخورد ملت به پیامهام چیه و کی بهم توجه کرده و عاشق کی بشم این بار. بدبختم کرده این توجه طلبی. ببینم میتونم با مشاورم حلش کنم یا نه.
سلام. این چند روزی که حس درسم کمی افتاده بود، یکی از برنامههای دکتر هلاکویی رو گوش کردم. درموردِ حوزههایی از زندگی بود که به برنامهریزی نیاز دارن. یه چیز قابلتأملی گفته بود درمورد هدف و وسیله. گفت وسیله و هدف رو با هم اشتباه نگیریم، وگرنه بیست سال بعد میفهمیم که عجب اشتباهی کردیم تو برنامههامون.
مثلاً پول نمیتونه هدف باشه. ازدواج هم هدف نیست. ازدواج وسیلۀ رسیدن به سلامت روحی و رشد در کنار یکی دیگهست. خلاصه اینکه یادِ شما افتادم، اینکه آدم بدونه ازدواج نباید هدفش باشه، رو معیارها تأثیر داره :)