حرف اول پست - کلیپی پخش شده از ترامپ، که با شوخی روش جلوگیری از کرونا رو توضیح میده و با تأیید گرفتن از یک متخصص در خارج کادر دوربین، اعلام می کنه که روشهای پیشگیری کرونا مشابه روشهای مواجهه با ویروس آنفلوئانزا هستش.

بعضی کامنتا این نکته رو بولد کرده بودن، که ترامپ در اون جایگاه، قبل از اعلام این حرف از یک متخصص تأیید گرفت، در جمع، هیچ ابایی هم نداشت. چون تخصصش پزشکی نیست. اینجا ولی ما از تنها چیزی که نمی ترسیم، بدون تخصص حرف زدنه (خودم اولیش). مقام اول اجرایی مملکت، دکتر مملکت، جناب آقای روحانی، می فرمایند که از شنبه همه چی درست میشه و همه چی به روال عادی برمیگرده. عجیبتر اینکه روحانی در شرایطی این وعدۀ درست شدن رو میده که حالا در این مورد خاص که در زمینۀ علم پزشکیه، کسی از مردم مستقیما از خود روحانی انتظار جواب پس دادن نداره، حداقل اونقدری که از وزارت بهداشتش توقع هست از خودش نیست.

فکر می کردم که چی میشه که یک مسئول، جایی که حتی ازش انتظار وعده هم نیست؟ طبق عادت میاد چنین وعدۀ هردنبیل و باری به هر جهتی میده؟ فکر می کردم به اینکه اینا چقدررررر عادت کردن به این وعده دادنهای الکی. دیگه کلا شرطی شدن. فقط رو هوا یه چیزی میگن دل مردم خوش باشه. وعده سر خرمن. حالا تا شنبه کی مرده س کی زندس که بخواد جواب پس بده بابت این وعده ها.

حالا یه تلنگر به خودمون. الان که نه، ولی تا همین چندسال پیش هم من و افراد مثل من همچین هم بدمون نمیومد وعده بشنویم. یک استاد اندیشۀ دوبنده کراواتی داشتیم دانشگاه، یک حرف قشنگش توی ذهنم مونده. میگفت کلا اصلاح طلبها یا همون Reformist ها همیشه و همه جای دنیا حرفاشون بیشتر از Hard Liner ها طرفدار داره. چون همیشه میان در باغ سبز نشون میدن و وعدۀ رضوان میدن و همیشه دم از اصلاح شرایط میزنن و میگن شرایط رو از الانی که هست بهتر می کنیم. اصلا قصد مقایسه بین دو جناح نیس، ولی خلاصه یکم هم برمیگرده به قصور ما مردم که واکنشهای هیجانی نشون میدیم به این وعده وعید شنیدنها.

میخوام به صورت ویژه روی این بعد خودم تمرکز کنم. که حرفهای کسی که با توجه به تخصص و تواناییش قول اجرایی میده، با قیمت بیشتری خریدار باشم نسبت به کسی که صرفا عادت کرده به این وعده دادنها.

----------------

ثبت دیتا

خود دیتا کوتاهِ کوتاهه. کلا این استرس کرونا هم نمیذاره آدم به عشق و عاشقی فکر کنه :)) بیشتر یک سری برنامه میخوام تنظیم کنم برای آینده ی خودم.

خانوم اولی - دوباری حالمو پرسید این دو هفته. نمی دونم چرا انقدر حالمو میپرسه. در واقع حال پرسیدنش باعث میشه بیشتر نگران خودم بشم. خوب میتونم بگم بین همه، بیشتر از همه از من شناخت داره. کلا باهوشه و شناختش از آدمای اطرافش بشدت بالاست. بعد اینکه هی حالمو میپرسه هی حس میکنم حتما حالم خوب نیست که انقدر می پرسه. همین، فقطم میپرسه سلام خوبی؟ میگم خوبم شکر تو خوبی میگه منم خوبم شکر. خوبی دیگه؟ آره :| یک بار رو داداشش از آموزشی پادگان برگشته بود، میگه خیلی لاغر شده. یه قندون داداش داره ولی نمی دونم چرا فقط لاغری این یکی آخری بعد آموزشی به چشماش اومده. یاد خودم افتادم که 8 سال پیش آخر مرداد که بعد دوماه آموزشی با اتوبوس از مشکینشهر اردبیل رسیدم خونه، مامان که تا نصف شب منتظر رسیدنم مونده بود، با چشمای خیسِ اندازه نخودچی کوچیک شده از گریه، تا منو دید یهو بغضش ترکید و گفت چقدر لاغر شدی.

سربازی و کلا جنگ برای مرد سخت نیست، تا وقتی که پای احساساتِ زن وسط نیومده. همه سختیهاش راحت میگذره تا وقتی که نگرانیهای مادر، خواهر، همسر یا دوست دخترت وسط نیومده. زن، و احساساتِ زن کلا معادلات جنگ رو به هم میزنه و هربار که از پادگان و نبرد برمیگردی، جنگ اصلی رو توی چشمای نگرانِ زنِ زندگیت میبینی. به قول حافظ شیوۀ چشمت فریبِ جنگ داشت، ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم...

به اینکه چطور سربازی رفتن من مادرم رو از پا انداخت فکر کردم. و به اینکه چطور آقایون و آقازاده های خیلی خیلی خیلی خیلی زیادی رو پیدا می کنی که یک ساعت سربازی توی این مملکت نرفتن. مثال هم میارم براتون تا دیگه کسی جرأت نکنه از این نظام کثافت دفاع کنه. این سیاستمدار (کلیک) 3 تا پسر داره هیچ کدوم یک ساعت سربازی نرفتن. فقطم یکیشون زمانی که خرید سربازی عمومی بود خرید. دوتای دیگه از توپاچۀ ملت رفتن تو از تو آستین ملت دراومدن. الانم سه تا بچه هاش خارجن و خودش داره در مورد FATF گه زیادی میخوره. به منم پیشنهاد درست کردن خدمتم رو داده بود. اما مادرم میگفت تا یک پسر توی این مملکت هست که سربازی میره تو هم باید بری شهاب. میگفت خدا جای حق نشسته، خدا رو خوش نمیاد. بازم داریم توی فامیل، از این دست. همتونم دیدین. خیلی مورد شاخدار و عجیبی نیست. فقط فساد و پارتی بازی رو توی این مملکتِ لجن تکذیب نکنه کسی. همین آقای سفیر، دهۀ شصت شلوار پارچه ای میپوشید و به پسردایی های من به جرم شلوار لی پوشیدن می گفت بی هویت. از پلۀ نظام و سر و کول ملت بالا رفتن و حقوق به دلار گرفتن و ده سال پیش دیگه تا قبل اینکه دخترش برای همیشه از ایران بره، تو ایران وقتی مهمونیها میدیدمش، شورت و سوتین مشکیش از زیر مانتوی حریر معلوم بود، همین آقای سفیرِ با هویت.

زوم نمی کنم روی این یه نفر خاص ها. تمامِ مملکتمون همینن. ریز و درشت آقا زاده هامون همینن. به زور باید برگردین دنبال استثناها که مثال نقض پیدا کنین. خدا ریشۀ مسئول و رئیسی که زیردستش جرأت می کنه توی مملکت فساد ایجاد کنه رو از خاک این مملکت بزنه به زودی ایشالا.

 

خانوم دومی (الهه) - کاملا بی خبرم

خانوم سومی (نگار) - کاملا بی خبرم

پری آخری - چندتایی پیام جدی و رسمی بینمون رد و بدل شد. حقیقت ماجرا اصلا انتظار نداشتم انقدر خوب و محکم و جدی بتونه رابطه با من رو تموم کنه. شخصیت خیلی خوب و محکمی که کاملا میدونه چی میخواد از رابطه و دنبال بازی عاطفی نیست. برعکس سنش. پیش بینی من غلط از آب در اومد در مورد پری و بر خلاف سن کمش، که انتظار داشتم ترس داشته باشه از کات کردن، حتی یک بار که من از موضع ضعف این دو هفته بهش از دوست داشتن گفتم، خیلی قشنگ و شیک جواب داد که "شهاب نمیخوام تلخ باشم، ولی این حرف رو اون وقتی که منتظر شنیدنش بودم ازت باید میزدی."

این آدم بالغ قشنگ معلومه چی میخواد و دنبال حاشیه نیست. و باید به قاطعیت این شخصیتها در خواسته هاشون احترام گذاشت. و تصمیم گرفتم دیگه با بازیهای موش و گربه ای خودم خسته ش نکنم. 4 روزه ازش خبری ندارم و فقط واتسپ رو که چک می کنم، دیشب تا 4 صبح در حال چت بوده، (حالا یا وویس گوش میکرده، که با توجه به اینکه عکس پروفایلش هم عوض شده بعید می دونم). در کل نقطه ایه که حس میکنم جای خراب کردن اعصاب و روان پری، بهتره تمرکزم رو بذارم روی درست کردن نقصهای شخصیتی خودم.

توی تموم شدن رابطه م با پری درسته که برای خودم 50 درصد جور نشدن پالایشگاه گاز مؤثر بوده، ولی این دو هفته که ازم جدا شده کارم شده فکر کردن و فکر کردن. نتیجه فکرهام در مورد روابطم رو باید سعی کنم دسته بندی کنم. راستی با روانشناسم هم جلسۀ غیر حضوری داشتم (از ترس اینکه کرونا بگیره طرف). جلسه اول رو زوم کرد روی حل کردن استرسم. و کلا حس می کنم این پستهای من رو کاری باهاشون نداشته باشه.

1- (حسادت بیجای زنهای ایران - بگذار عشق خاصیت تو باشد، نه رابطۀ خاص تو با کسی - نلسون ماندلا) - من کلا آدم بی رحمی نیستم. در کل در برخورد با همه چی اطرافم بشدت مهربونم. حیوون گرفته، آدم گرفته، سعی دارم کمترین آسیب و بیشترین فایده رو برای محیط اطرافم داشته باشم. اکثر روابط من بر پایۀ همین مهربونی من بوده. هر جا بتونم کمکی بکنم، حتما باید انجامش بدم. این حرف رو دو سه باری از دخترها شنیدم که: من فکر می کردم فقط برای من خرج میکنی نگو برای همه خرج میکنی. یا پری بهم میگفت تو در دسترس همه هستی. من کلا توی اتوبان و خیابون عاشق اینم سرباز یا آدم خرید به دست ببینم با بوق و چراغ به زور سوارش کنم و مجانی برسونمش مقصد. سرباز باشه حتی مسیرم رو هم بارها به خاطر رسوندن اون سرباز کلا عوض کردم. اینکه یک آدم (حالا اکثرا دختر قبول دارم :دی) به من میگه پول لازم دارم برای فلان کار، برای دندون، برای شهریۀ دانشگاه، اگر دروغ بگه که خوب بحثش سواست، من با فرض اینکه راست بگه آیا کار اشتباهیه که به اون انسان کمک کنم؟ (بازم میگم، اوایل درخواست رابطۀ عاطفی و حتی جنسی هم مثلا با نگار داشتم ها، ولی همین نگار وقتی فهمید برا همه آدما اینجور دست به نقدم، کلا به مرز رابطۀ عاطفی با من هم نزدیک نشد چه برسه به جنسی - ولی بعد رد شدن درخواستهام دیگه از اون زمان به بعد کمکهام همه بدون چشم داشت و صرفا از روی انجام وظیفه بوده). زیاد حرف نزنم. خلاصۀ کلام، زن ایرانی کلا توی کتش نمیره شوهرش، مثل مثلا حضرت علی (که یه تار موش به صدتای هیکل من میرزه بحث مقایسه نیست :دی) بره به بیوه ها و یتیمها کمک کنه. توی ایران کمک کردن به جنس زن، فقط برای خود زن مجازه و اگر شوهر بخواد چنین کاری بکنه، قطعا چشماش از کاسه در خواهد اومد :) خلاصه اینکه من به صورت برجسته اصلا نمیتونم توازن برقرار کنم بین این میلم به کمک کردن و تجسم از زندگی آینده پیش زن و بچه م. تازه اینکه میگن "چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است" هم باید روش کار کنم. حرف خیلی درستیه. منم عادت دارم خودم نخورم بدم بقیه. توی این توازنه کمک فکری لازم دارم.

2- (رابطۀ جنسی و هم مسیری در مسیر عاشقی بهونۀ ازدواج؟) خوب حالا که من میخوام برا همه مهربون باشم، تکلیف معیار ازدواج چی میشه. تعریف عشق چی میشه؟ مثکه میگن عشق به هم نگریستن نیست، عشق با هم به یک سو نگریستن است :دی خوب احتمالا باید بگردم دنبال کسی که مثل خودم اولویتش توی زندگی کمک به آدمای دیگه باشه. این میشه یه تمایز بین دختری که باید باهاش ازدواج کنم و بقیه دخترایی که کمکشون می کنم. و دوم اینکه کشش جنسی داشته باشم بهش. مثلا من به خانوم اولی و نگار به هیچ وجه درحال حاضر هیچ کشش جنسی ندارم. سیاهی لشگرها (غیر آتنا) هم همینجور، کشش جنسی بینمون مطرح نبوده هیچ وقت. بعضیاشون فقط دست به نقط بودن تو بحث س/ک/س، ولی نوع میلم به این آدما اینجور بوده که مطمئنم حتی اگر با این آدما شب هم بخوابی، صبح نمیخوای تحملشون کنی و دوست داری زودتر آژانس بگیری بندازیشون بیرون از خونه. یا از خونشون زود گم و گور بشی. برعکس به کسی که کشش جنسی داری (مثل آتنا، مثل الهه، و جالبه کلا این شهریوریها چقدر جذابیت جنسی دارن لعنتیها :|) شب که باهاشون میخوابی، به این امید میخوابی که صبح هم کنار همونا بیدار بشی. صبح و بعد در رفتن خستگیت که هیچ هورمونی هم توی مغزت بالا نیست که از بالا و پایین بهت فشار بیاره، دوست داری صد برابر دیشب قربون صدقه ش بری. من به این میگم کشش جنسی که فقط بین زن و مردی اتفاق میفته که قبل رابطۀ جنسی اقلا یه مدت رابطۀ کلامی داشته باشن و مرد تونسته باشه کلیدهای تمام راهروها و کوریدورهای قلب زن رو پیدا کرده باشه.

3- (عدم تداوم رابطه بدون رابطۀ جنسی) - خلاصه بگم. اگر مقید به اسلام هستین، بدون ازدواج دوست دختر و دوست پسر نگیرین. اگر هم مقید به اسلام نیستین، حتما توی رابطه تون برای س/ک/س برنامه ریزی داشته باشید. به اصطلاح ادای تنگا رو در نیارید. رابطه بدون س/ک/س افتضاحه. به قول خدابیامرز دکتر افشین یدالهی "خواستند از عشق آغوش و بوسه را حذف کنند، عشق از آغوش و بوسه حذف شد." آغوش و بوسه (که من به ترکیب عشق با این معجون میگم س/ک/س) جزء لاینفک زندگی آدماست. به قول علی معلم، "زلف پر خم آفرید، آنکه آدم آفرید، دل و دلبر رو برا هم آفرید..." بی خود خودتون رو توی لوپ معیوب و تموم نشدنیِ رابطۀ دوست دختر دوست پسری بدون رابطۀ جنسی نندازین. مثل بچه آدم ازدواج کنید

4- (تلاش برای کاهش بعد جنسی زندگی - نماز و ورزش؟ زبونم لال یکم مطالعه؟) - من اهل سیگار و قلیون نیستم، مشروبم تا حالا از نزدیک ندیدم (یکی از بچه ها می گفت مرد حسابی نه مشروب می خوری نه قلیون میکشی چجوری انتظار داری دختر بهت پا بده :)) ). خوب احتمالا اون بعد افسردگی اعتیاد به مشروب و مواد مخدر، در من به صورت افکار جنسی و خودارضایی بروز پیدا کرده. و تقریبا از کنترل خارج شده ست. برای پسرهای کوچیکتر حتی بگم که تا حدود 20 سالگی خیلی جدی نمازم رو هم میخوندم، یعنی هر روز صبحِ اول وقت حموم و دوش و غسل و نماز. ولی همین بی برنامگی توی بخش جنسی زندگیم، این عقب جلو رفتن تدریجی ساعت خود ارضایی و ساعت دوش گرفتن روزانه م، باعث شد که کم کم نماز در اولویت دوم کارهام قرار بگیره و حذف بشه. جوری که الان به خودم نگاه می کنم: میگم چقدر فاصله دارم توی این مورد نسبت به کسی که اهل نمازه. من حتی اگر ازدواج هم بکنم، بالاخره این برنامه ریزی برای غسل و نماز باعث میشه هر بار بخوام به س/ک/س فکر کنم، به سختیهای بعدش و مثلا صبح زمستون تو سرما غسل کردن هم فکر کنم و احتمالا از هر 3 بار هوس، 2 بارش رو پشیمون بشم. برای همینه حس می کنم باید برای این کمرنگ کردن عطش جنسی توی زندگیم، هر جور شده، با هر سختی که شده، برنامه نماز رو توی زندگیم دوباره جا بدم. چون مطمئنم اقلا از این نظر کمکم میکنه. خوب از اون طرف صرفا با فکر خالی نمیشه عطش جنسی رو سرکوب کرد. برای همین باید برنامه ورزش منظم رو هم وارد زندگیم کنم که اثرش کاهش میل جنسی در بدن ورزشکاره همیشه. در این مورد هنوز تصمیم نگرفتم ولی قطعا ورزش هوازی خواهد بود. مطالعه چی؟ من همیشه به جای اینکه چندین کتاب بخوانم، کتابهای گاج را چندین بار می خوندم :)) یعنی بیشتر ترجیح میدم همون مطالعات درسی زیاد و مطالعات فرعی کمی که دارم رو با دقت و چندبار چندبار بخونم تا اینکه مطالعات گسترده داشته باشم. ولی خوب برای خارج شدن از این بعد جسمی و حیوانی جنسی، حس می کنم مطالعه یا اقلا گوش کردن یه سری سخنرانیهای انگیزشی خیلی کمکم بکنه.

 

خسته شدم. چقدر حرف زدم بسه دیگه. شب بخیر