توضیح اول: شکستهای زیادی توی روابط خودم داشتم. روابطی که مثل گلوله برف بعضا تموم هم نمیشن و دنبال هم میغلتن و با روابط بعدی تلفیق میشن این بهمن در مسیر سراشیبی هی بزرگتر و ترسناکتر میشه (البته نه به اون شکل عاطفی). یک استادی داشتیم، می گفت شما به عنوان مهندس که سر کار تشریف می برید، شروع کنید از تجهیزاتی که زیر دستتونه تا میتونید دیتا (داده های اطلاعاتی مثل دما و فشار و ...) ثبت کنید. میگفت یک روز که مثلا مبدل حرارتی پالایشگاه خراب میشه، اون دیتاها که جمع کردید مثل طلا براتون ارزشمندن. دو ماهی هست تصمیم داشتم یه جدول درست کنم برای دیتای روابطم! اینکه اقلا حسهای لحظه ای خودمو نسبت به تک تک دخترهایی که باهاشون در ارتباطم بنویسم. بلکه یکروزی که حجم قابل توجهی از دیتا جمع شد، بشینم ببینم با خودم چند چندم و چرا توی یک لوپ معیوب گیر افتادم و چرا این داستان هیچ وقت تموم نمیشه. الببته هنوز اسامی مستعار و پارامترهای لازم رو برای این ثبت اطلاعات انتخاب نکردم، ولی کم کم می خوام شروع کنم ثبت وقایع رو، تا ببینم کم کم این قبیل پستها چه شکلی به خودش میگیره. از اونجایی که فعلا اشتراکی بین این قضایا و محیط بیان نمیبینم، لزومی نمی بینم که پستها رمزدار باشه. ولی اگر به هر دلیلی در آینده اشتراکی بین کارکترهای این پستهای سریالی من و جامعۀ بیان ایجاد بشه (:D) قطعا پستها به حالت رمزدار و شخصی تغییر پیدا می کنن.
حالا برم سراغ موضوع اصلی که باعث شد تصمیم بگیرم از امشب نوشتن رو شروع کنم:
یک ماه قبل سعی کردم آخرین رابطم رو به شیوه ای متفاوت از روابط قبلی چارچوب بندی کنم؛ دختری که من اولین رابطۀ احساسیش با جنس مخالف محسوب میشم. با اینکه 22 ساله س هیچ چیزی؛ هیچ چیزی در حوزۀ جنسی نمیدونه، کلا شوت! و من پیشنهاد دادم تا زمان اعلام آزمون و مصاحبه و احیانا در نهایت حداکثر تا اعلام جواب قطعی مصاحبۀ پالایشگاه با هم آشنا بشیم. و اگر جواب کار من قطعی شد با پدر مادر پری صحبت کنیم برای مراسم خواستگاری و ازدواج در صورت رضایت پری (نکته منفی: بخش جنسی برای من توی این تعجیل در ازدواج و الکی کش ندادن رابطه قطعا مهمه). و اگر به هر دلیلی نشد که کار من جور بشه، رابطه رو خاتمه بدیم.
در حالیکه فکر میکردم این بار خیلی خوب رابطه رو از اول مدیریت کردم و همه چی تحت کنترله و مسئلۀ غیر مترقبه ای رخ نداده، امشب، بعد از یک ماه از آشنایی، پیامهایی داد با این مضمون: که من برای مسئله ای مثل ازدواج اون هم با کسی که شناختم ازش صفر هست، اقلا به 3 یا 4 سال رابطه برای شناخت نیاز دارم. اون هم بدون اطلاع خانواده، چون پدر و مادرم با توجه به فرهنگ خانوادگیمون اجازۀ نامزدی بیشتر از چند ماه رو نمیدن و برای همین نمیتونم پسری که برای شناخت باهاش رابطه دارم رو به اونها معرفی کنم. و البته دلایل دیگه مثل اینکه به نظر خودم هنوز سنم کمه برای ازدواج و .... که این دلایل از نظر منِ شهاب معقول بود.
اما در رابطه با دلیل اصلی که پری ذکر کرد، نمیدونم چه اتفاقی توی خانواده های ایرانی داره میفته. اگر آدمهای مرموزی که هیچ وقت نشد خودشون رو هم درست بشناسم و نهایت یک بار با هر کدوم ملاقات حضوری داشتیم رو کنار بذارم، در کل 3 رابطۀ اصلی داشتم من که در هر 3 رابطه دخترها تأکید اکید داشتن رابطه بدون اطلاع پدر مادرهاشون پیش بره. برعکس من اسم تمام دخترهایی که در زندگیم بودن رو اقلا یک بار به خواهرم شهرزاد گفتم، و حتی رابطۀ اولم رو 9 ماه قبل گفتگو با خود دختر، با مادرم در میون گذاشته بودم و عکس العمل خانوم اولی هم در نوع خودش جالب بود که عصبانی شده بود چرا به مادرم گفتم. خلاصه که من این روابط پنهان از خانوادۀ دختر رو تا تهش رفتم و میدونم تهش هیچی نیست. و البته درک نمی کنم چرا انقدر دخترهایی رو انتخاب میکنم که هیچ علاقه ای به ایجاد تعهد توی رابطه ندارن. شاید اینکه مجازی تمامی این روابط رو انتخاب و شروع کردم بزرگترین اشتباهم باشه. و سوای از تقصیرات خودم که کم نیست، از این عصبی هستم که، اگر دخترها راست گفته باشن، چرا خانواده هاشون با این که پسری تحت نظارت خودشون با دخترشون در ارتباط باشه مخالفن؟ یعنی واقعا لیاقت اینجور پدرمادرهای سخت گیر همون پسرهایی هست که بی خبر بیان بیخبر بزنن و بی خبر هم در برن؟ از طرف یک کلینیکی یک دکتر روانشناسی در یک سمینار آموزشی اشاره می کرد به این مسئله که امروز توی ایران داریم دخترهای زیادی که اصلا هدفشون از ازدواج خود ازدواج نیست. ازدواج می کنن که فقط بتونن طلاق بگیرن و از زیر سلطه و نظارت مستقیم خانواده نجات پیدا کنن. وگرنه چه دلیلی داره این همه جشن طلاق و کیک طلاق مشتری داشته باشه. طلاقی که یک آسیب اجتماعیه جشنش برای چیه؟
طولانی شد. سریع برم سراغ جدول دیتای عاطفیم که می خوام توش حس و حالم نسبت به دخترهای زندگیم رو به صورت لحظه ای ثبت کنم و بعدا ببینم پریود رفتارهام از چه الگویی پیروی می کنه:
حس به خانوم اولی: امروز چت کردیم. مثل همیشه وقتای خیلی کمی که هست حالم خیلی خوبه و وقتای خیلی زیادی که نیست کاری از دستم بر نمیاد. الان حس می کنم دوباره می تونم به ازدواج باهاش فکر کنم فقط باید با بحث رابطش با یک پسر دیگه کنار بیام و نمی دونم می تونم توی زندگی مشترک اون رو کنار بذارم یا نه.
حس به خانوم دومی: امروز پیام داد با شروع کلمۀ "عزیزم". مثل همیشه پول میخواد. ولی نه یه تومن دو تومن. این بار سیصد میلیون تومن. کل سرمایه زندگیمو میخواد بذارم وسط. مطمئنم خودم رو اصلا دوست نداره ولی خریتم رو چرا. به عنوان تنها دوست دختر تهرانیم همیشه دوستش دارم و همیشه نسبت بهش کشش عجیب عاطفی و فیزیکی دارم. امروز بعد چت با خانوم اولی، دنبال بهونه بودم برا دعوا و اومدم به خانوم دومی درخواست راطه جنسی دادم و طبق معمول چارتا فحش داد و بلاک کرد و رفت :)) (آره دقیقا. برای من که صد در صد مواردی که رفتم رو مخ یک دختر دلیلش یک دختر دیگه بوده :دی)
حس به خانوم سومی: بیشعور به تمام معناس. فقط چون خیلی خوشگله فکر می کنه هر جور دلش خواست میتونه به اطرافیان برینه. داره تهران درس میخونه و یه کاردانی ناقابل رو 4 ساله به زور داره کش میده. میخوام هرجور شده این ماه کمکش کنم زبانشو که دوبار افتاده کنار کاراموزیش و یه واحد دیگه پاس کنه و برگرده شهرستانشون از دستش راحت شم. البته خودش گفته نمیخواد برگرده، ولی من فوقش برای دی ماه بتونم پول اجاره خوابگاهش و خرید مایحتاجشو جور کنم. اصلا فکر اینکه بخوام یکی دو سال دیگه خرج یکی رو الکی بدم نمی تونم بکنم. اونم آدم پررویی مثل خانوم سومی. فعلا که گفته بود فردا صبح (توی این آلودگی) مسیری که بی آرتی مستقیم میبره تا آزادی و دانشگاه آزاد علوم تحقیقات، برم و برسونمش (کلا بیشعوره دست خودش نیست). سر اینکه توی چت بهش گفتم 5 دقیقه دیگه میام (می خواستم با پری آخری خداحافظی کنم :دی و 4 دقیقه بعدش اومدم چتش تا صحبت کنیم ببینیم دردش چیه که درس نمیخونه) گفت تو که آنلاینی و زد بلاک کرد. ازش متنفرم بیشعور احمقِ خر رو :/ (خانوم اولی میگه بیخود خرج اینو میدی، این بچه جانبازا خرج تحصیلشونو بنیاد میده درس هم نمیخونن آخرشم با سهمیه میرن استخدام میشن من و تو می مونیم لنگ در هوا. که الحق که راست میگه)
پری آخری: تو بخش جنسی شوته و چون مثل خانوم دومی شهریوریه (و به نظرم شهریوریا اصلا میل جنسی خوبی ندارن) اصلا آیندۀ ازدواجی خوبی باهاش نمی بینم. البته پدر و مادرش مثل مادر خودم فرهنگی هستن و مثل خودم که تا 25 سالگی خیلی بچه مثبت بودم اینم بدجور چشم و گوش بستس و نکات مشترکم باهاش رو خیلی دوست دارم. و امشب گفت برا ازدواج با من 4 سال زمان شناخت میخواد و خانوادش نمی تونن اون 4 سال زمان رو بهش بدن. این برای من رسما جواب منفی از طرف پری بود.
فاکتورها- میل جنسی و ناامیدی: ناامیدی خیلی بالا. میل جنسی بالا (ترکیب این دوتا همیشه برای هر مردی عصبانیت و خشم غیر قابل وصفی به همراه داره. برعکس حالتی که فقط یکی از این دو فاکتور بالا باشه).